۰ نفر

تمایل به کمال‌گرایی چه مشکلاتی به همراه دارد؟

۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۴:۵۴
کد خبر: 382279
تمایل به کمال‌گرایی چه مشکلاتی به همراه دارد؟

تعریف هر فرد از کامل بودن هر چه باشد باید توجه داشت که نمی‌توان در هر کاری موفق و کامل بود. میل به کامل و بی‌نقص بودن چیزی است که افراد زیادی دچار آن هستند و گاهی همین موضوع باعث می‌شود بعضی فرصت‌های مهم زندگی را از دست بدهند.

 ولی دوست داریم همیشه بهترین باشیم و نمی‌توانیم بپذیریم کسی در زمینه‌ای از ما بالاتر باشد احساس خوبی نخواهیم داشت. به این ترتیب حتی سلامت‌مان هم به خطر می‌افتد. اما با شناخت کمال‌گرایی و راه‌های مقابله با آن می‌توان به موفقیت‌های بیشتری رسید.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، چگونه می‌توانیم از کمال‌گرایی‌های بیهوده رها شویم و با واقع‌گرایی بیشتر از زندگی لذت ببریم. در این خصوص با بهزاد تریوه- روانشناس و استاد دانشگاه -گفت‌وگو کرده‌ایم.

کمال گرایی

در تعریف کمال‌گرایی می‌توان گفت یافتن کمال، تلاش‌های ناسازگارانه فرد برای رسیدن به اهداف و آرزوهاست؛ البته با آسیب زدن به عزت نفس و احساس ارزشمندی. در کمال‌گرایی فرد تلاش ناسازگارانه‌ای می‌کند و با مسائل واقع‌بینانه روبه‌رو نمی‌شود بلکه دنیای خود را با تصوراتش می‌سازد.

به این ترتیب از واقعیت فاصله می‌گیرد و می‌خواهد به سمت کمال حرکت کند. در نظر داشته باشیم ریشه کمال‌گرایی احساس حقارت است. بنابراین نمی‌تواند مفید واقع شود.افرادی که موفق هستند و دوست دارند به کمال و موفقیت بیشتری برسند «واقع‌گرا» هستند، محدودیت‌های خود را به‌طور واقعی می‌پذیرند و جوری رفتار می‌کنند که بتوانند به اهداف و خواسته‌های واقعی خود برسند. ضمن اینکه می‌پذیرند گاهی هم شکست خواهند خورد و این موضوع کاملا طبیعی است. وقتی واقعیت‌ها و محدودیت‌ها را بپذیریم می‌دانیم در کدام مسیر باید گام برداریم. اما کمال‌گراها چون درکی از شکست و نقص ندارند نمی‌توانند واقعیات موجود را بپذیرند؛ دچار افسردگی می‌شوند، اعتماد به نفس‌شان متزلزل می‌شود و ناامیدی به سراغشان می‌آید چون نسبت به دیگران آسیب‌پذیری بیشتری دارند.با توجه به اینکه مدام نگران راضی نگه‌داشتن دیگران هستند و می‌خواهند همیشه دیگران از آنها راضی باشند و بیشتر درصدد ارضای نیازهای دیگران هستند تا خودشان ،نمی‌توانند احساس شادی واقعی را تجربه کنند.

مشکلات کمال‌گرایی

یکی از مشکلات کمال‌گرایی این است که چون افراد کمال‌گرا مدام در حال تأیید گرفتن از دیگران هستند و می‌خواهند همیشه دیگران را راضی نگه دارند خودشان نمی‌توانند از زندگی لذت ببرند.ضمن اینکه کمال‌گرایی باعث ناسازگاری در زندگی فرد می‌شود؛ زیرا او را برای رسیدن به خواسته‌های واقعی یاری نمی‌کند؛ یعنی تصویر طبیعی و واقع‌بینانه و نرمالی به شخص نمی‌دهد تا در زندگی به‌دنبال چیزی که واقعا دلش می‌خواهد، بگردد.

افراد کمال‌گرا مدام از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌پرند؛ چون فکر می‌کنند باید در همه زمینه‌ها بهترین باشند و با توجه به اینکه بعضی جاها متوجه می‌شوند نمی‌توانند بهترین باشند راهشان را عوض می‌کنند و نیازهای خود را در جای دیگری جست‌و‌جو می‌کنند.

«خود کم‌بینی» هم مشکل دیگری است که معمولا افراد کمال‌گرا با آن روبه‌رو هستند. بنابراین نمی‌توانند تصویر واقعی از خودشان داشته باشند. به این ترتیب فرد نمی‌تواند بفهمد واقعا چه چیزی می‌خواهد.در واقع یکی از بزرگ‌ترین مشکلات این افراد که خیلی هم آنها را از دیگران متمایز می‌کند همین موضوع است.

 هدف‌گذاری برای افراد کمال‌گرا سخت است چون نمی‌توانند هدفی را شروع و تا آخر آن را دنبال کنند و همیشه نگرانند شاید هدف‌گذاری خوبی نداشته باشند. گاهی افرادکمال‌گرا آن قدر دنبال پیدا‌کردن بهترین گزینه هستند که ممکن است همه گزینه‌ها را از دست بدهند.

نهادینه شدن کمال گرایی

والدین با توجه به اینکه دوست دارند فرزندشان بهترین باشد این تفکر را در وجود او هم نهادینه و آن قدر به او القا می‌کنند «تو بهترینی» و آن قدر از آنها انتظارات بیش از حد دارند که می‌توان گفت اصلا تصویر واقع‌گرایانه‌ای به آنها منتقل نشده است.

شخصیت هر فرد برمی‌گردد به اینکه والدین درکودکی چه تصویری از «خود» در ذهن او منعکس می‌کنند. اغلب پدر و مادرها خواسته‌های خودشان را از فرزندانشان طلب می‌کنند و آنها را در وجود او انعکاس می‌دهند؛ یعنی او به جای اینکه فکر کند و ببیند خودش چه می‌خواهد مدام انتظارات والدین را در درونش پرورش می‌دهد و سعی می‌کند برای آنها «خواستنی » باشد.

کودکان تمام تلاش خود را می‌کنند که به بقای خودشان ادامه دهند و بقای آنها هم در واقع در گروی رضایت والدین است. اگر آنها مدام به فرزندشان این تصویر را القا کنند که او محدودیتی ندارد و باید بهترین باشد و می‌تواند هر کاری را انجام دهد؛در واقع نمی‌توانند کودک را به‌طور واقع‌بینانه با محدودیت‌ها آشنا کنند.

 بنابراین آنها هم به‌تدریج تصویری از «نشدن»، «شکست»، «نرسیدن» و «نقص» در ذهن‌شان ایجاد نمی‌شود و فکر می‌کنند به‌عنوان یک «ابرانسان» باید از پس همه کارها برآیند.

کمال‌گرایی و موفقیت

امکان دارد افراد کمال‌گرا با توجه به تلاشی که می‌کنند بتوانند به موفقیت‌هایی هم دست یابند ولی مشکل آنجاست که نمی‌توانند از موفقیت‌هایشان لذت ببرند. در واقع آنها درک عمیقی از موفقیت خود ندارند.این افراد قبل از اینکه به موفقیت بعدی برسند نمی‌توانند به اندازه کافی شاد باشند؛ یعنی لذت‌شان هیچ وقت عمیق و دلخواه نیست؛چون حتی فرصتی برای لذت بردن به‌خودشان نمی‌دهند. آنها تلاش خود را هم به مثابه انجام وظیفه می‌دانند و با کمترین لذت دنبال چالش بعدی می‌روند. شاید بتوان گفت اکثر افراد نخبه و موفق کمال‌گرا هستند؛ ولی می‌توانند انتخاب کنند که آیا می‌خواهند در یک نقطه خیلی خوب برای دنیا باشند یا شخصی شاد و خوشبخت برای خود.

انتخاب خوب

می‌توان گفت یکی از خصوصیات افراد کمال‌گرا «خودشیفتگی» است. حتی می‌توان گفت یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج هم کمال‌گرایی افراد است.چون به‌دنبال فردی می‌گردند که همه خصوصیات خوب را با هم داشته باشد.

حتی دو نفر کمال‌گرا هم وقتی در کنار هم زندگی می‌کنند ممکن است در قالب کمال‌گرایی همدیگر را تأیید کنند ولی این تأیید،آنها را از واقعیت دور می‌کند. چنین زوج‌هایی مستعد هستند تا خانواده کمال‌گراتری را تشکیل بدهند.

می‌توان گفت کمال‌گراها از نوعی احساس «حقارت» رنج می‌برند و به همین‌خاطر تصورشان این است که به اندازه کافی خوب نیستند و مدام فکر می‌کنند باید به «بهترین»‌ها برسند.

واقعیت این است که باید بدانیم در دنیا «بهترین»ی وجود ندارد بلکه «انتخاب خوب» وجود دارد. افراد هم باید توجه داشته باشند که به «خوب» هم می‌توانند رضایت بدهند چون پیدا کردن «خوب»‌تر لزوما برای ارضای نیاز افراد نیست؛ بلکه برای مدیریت کردن احساس حقارت‌شان است.

حفظ تعادل

بهترین چیز حفظ تعادل است؛ یعنی هم فرد موفق شود و هم اینکه به بهترین چیزهایی که می‌خواهد برسد.ضمن اینکه به نیازهای اساسی و عاطفی خود هم پاسخ دهد. با پاسخ به نیازهای اصلی مانند قدرت، بقا، استقلال، تفریح و عشق می‌توان تعادل را برقرار کرد.اما افراد کمال‌گرا اغلب به‌خودشان فرصتی برای عشق ورزیدن یا خوشگذرانی و تفریح نمی‌دهند.

کمال‌گراها اغلب یا دیر عاشق می‌شوند یا زمانی برای توجه به خواسته‌های واقعی‌شان درنظر نمی‌گیرند؛ یعنی نگرانی‌های زیادشان برای موفق شدن در همه امور فرصت کافی برای لذت بردن از زندگی و یک عشق واقعی را نخواهند داشت. این افراد عشق را به‌صورت «فکر» و «منطق» بررسی می‌کنند تا لزوما یک« لذت». آنها حتی در روابط عاطفی هم نمی‌توانند واقعا لذت ببرند. کمال‌گراها حتی وقتی عشقی را تجربه می‌کنند این عشق را بیشتر در قسمت کورتکس مغزشان نگه می‌دارند؛یعنی افکار و باورها و نمادها بیشتر ذهنشان را درگیر می‌کنند و نه لزوما در قسمت تالاموس مغزشان که به لذت‌بردن اختصاص دارد.در واقع این افراد در کورتکس مغزشان که مربوط به استدلال در مغز است حرفه‌ای شده‌اند.