۰ نفر

نوشیدنی مرگبار پدر برای پسر

۲۸ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۷
کد خبر: 200434
نوشیدنی مرگبار پدر برای پسر

خواهر و برادر ٨ و ٤ساله پس از خوردن اشتباهی متادون پدرشان مسموم شدند و پسربچه ٤ساله جان خود را از دست داد.

 بی‌احتیاطی والدین به قیمت از دست رفتن جان یک کودک تمام شد. علی، پسربچه ٤ساله ورامینی قربانی بی‌مبالاتی پدر و مادرش شد. این کودک همراه با خواهر بزرگترش لیدا پس از مصرف اشتباه متادون با علایم مسمومیت شدید به بیمارستان لقمان تهران منتقل شدند، اما با وجود تلاش تیم پزشکی، علی به علت شدت مسمومیت جان باخت. لیدا، خواهر علی از مرگ نجات پیدا کرد.

مرگ مرموز در بیمارستان لقمان

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند ، چهارشنبه‌شب بود که مادری سراسیمه کودک ٤ساله‌اش را به بیمارستان لقمان رساند و از پزشکان این بیمارستان برای نجات جان فرزندش درخواست کمک کرد. علی، پسربچه ٤ساله با علایم مسمومیت شدید در بخش اورژانس این مرکز درمانی بستری شد. تیم پزشکی بلافاصله اقدامات اولیه برای نجات جان این کودک را آغاز کرد، اما شدت مسمومیت علی به‌حدی بالا بود که با وجود همه اقدمات درمانی؛ علی پس از چند ساعت دست و پنجه نرم کردن با مرگ، درنهایت نتواست مقاومت کند و روی تخت بیمارستان جان داد. همزمان با تلاش پزشکان برای نجات جان علی، لیدا خواهر علی هم در اورژانس بیمارستان با علایمی شبیه به برادرش دچار مسمومیت شد. لیدا  دختر ٨ساله خیلی سریع کنار برادرش بستری و تلاش‌ها برای نجات او آغاز شد. کادر درمانی این بیمارستان به‌طور همزمان برای نجات جان این برادر و خواهر وارد عمل شدند که درنهایت با تلاش کادر درمانی لیدا از مرگ نجات پیدا کرد، اما علی پسر کوچکتر این خانواده جانش را از دست داد. با توجه به مشکوک بودن این حادثه، بیمارستان کلانتری ١١٢ ابوسعید را در جریان قرار داد و ماموران هم بلافاصله موضوع را به بازپرس کشیک قتل تهران اعلام کردند. ساعت ٢١:٣٠ خبر مرگ مرموز علی به بازپرس منافی‌آذر اطلاع داده ‌شد. براساس اظهارات ماموران، علی توسط مادرش به بیمارستان لقمان منتقل شده و پس از دقایقی جان خودش را از دست داده بود. با توجه به مرگ مرموز علی، بازپرس کشیک قتل تهران دستور بازداشت مادر علی را صادر کرد.

مسمومیت متادونی علی و لیدا

این مادر پس از سه روز بازداشت در اداره آگاهی، ظهر دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در برابر بازپرس منافی‌آذر قرار گرفت. او در اظهاراتش به بازپرس پرونده گفت: «من خانه نبودم، همسرم تماس گرفت و گفت که علی روی پایش بند نیست، حالش بد است. لیدا هم کمی بی‌حال است. من هم نزدیک خانه بودم؛ به سرعت خودم را به بچه رساندم، آژانس گرفتم و علی و لیدا را بردم به درمانگاهی در قلعه نو، اما پزشکان آن‌جا گفتند علی باید هرچه سریع‌تر به بیمارستان لقمان منتقل شود. من هم به سرعت با همان خودرو به سمت تهران حرکت کردم. وقتی به بیمارستان رسیدیم علی تقریبا بی‌حال بود. او را بستری کردند. همان موقع حال لیدا هم بد شد. من به یکی از پرستارهای اورژانس گفتم که لیدا هم حالش خراب شده، او را هم بستری کردند، بعد از چند دقیقه به من گفتند که نتوانستند برای علی کاری انجام دهند و او تمام کرده است.» او در ادامه اظهاراتش گفت: «علی و دخترم لیدا به اشتباه شربت متادون پدرشان را خورده بودند. من بیرون بودم، خبر ندارم که بچه‌ها شربت متادون را از کجا برداشتند، اما لیدا به من گفت یک ظرف یک‌بار مصرف در یخچال بود که ما فکر کردیم آب آشامیدنی است. اول علی خورد، بعدش هم من کمی از آن خوردم. به همین دلیل هم علی از بین رفت؛ او بیشتر از لیدا متادون خورده بوده است.» پس از این اظهارات، سجاد منافی‌آذر، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت مادر علی را صادر کرد و تحقیقات در رابطه با این پرونده ادامه دارد.

اعتیاد پدر بلای جان کودک ٤ساله

چند ‌سال است که معتاد شده، بعضی وقت‌ها که جنس پیدا نمی‌کند، متادون می‌خورد. آن‌طور که لیدا برای من تعریف کرده مثل این‌که متادون محسن توی یخچال بوده. من روحم هم از این ماجرا خبر نداشت. من در مسیر منزل بودم که محسن به من خبر داد. من مادر بی‌احتیاطی نیستم، چه‌کار باید می‌کردم، سر کار بودم که این اتفاق افتاد. من که نمی‌توانم همه چیز را یک‌تنه کنترل کنم. اینها بخشی از صحبت‌های مادر علی  است که در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید:

  چند‌ سال داری؟

٣٦ سال

  همسرت چند ‌سال دارد؟

محسن ٤٥ساله است.

  چند وقت است که محسن مواد مصرف می‌کند؟

حدود ٢٠‌سال است که درگیر اعتیاد شده است. تریاک، شیره، هرویین، شیشه و هر چیزی که دستش برسد مصرف می‌کند.

  کار شوهرت چیست؟

محسن سنگ‌کار است، البته بیشتر کف کار می‌کند. سرامیک و سنگ یا کفپوش.

  خودت هم کار می‌کنی؟

بله، من هم چند‌سال است که در یک کارخانه سرامیک‌سازی کار می‌کنم. سرامیک و کاشی برای طراحی داخلی تولید می‌کند. آن روز هم از سر کار بازمی‌گشتم که این اتفاق افتاد.

  روز حادثه دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

حدود ساعت ٧ بعدازظهر چهارشنبه بود که از سر کار به منزل می‌رفتم. شوهرم با من تماس گرفت و گفت علی بی‌حال و بی‌قرار است و از من خواست که سریعا به منزل بروم و علی را به درمانگاه ببرم. وقتی به خانه رسیدم محسن به من گفت که احتمالا علی اشتباهی متادون خورده است. من سریع آژانس گرفتم. تاکسی‌سرویس سرکوچه است، خیلی زود رسید و من علی را با خودم بردم. خانه ما طالب‌آباد ورامین است. نزدیک‌ترین مرکز درمانی به ما درمانگاه قلعه نو است. علی را به آن‌جا بردم. دکتر به من گفت باید معده علی شست‌وشو داده شود وبه همین خاطر باید او را به بیمارستان ببرم. در همین هنگام شوهرم محسن دوباره با من تماس گرفت و گفت به احتمال زیاد دخترم لیدا هم متادون مصرف کرده است. من خیلی سریع  با آژانس به سمت خانه بازگشتم و لیدا را هم از خانه برداشتم و به سمت بیمارستان لقمان در تهران رفتیم. در راه لیدا چند بار حالش بد شد. به بیمارستان رسیدیم،‌ در بیمارستان دقایقی از پذیرش علی نگذشته بود که جان خودش را از دست داد، اما لیدا پس از بستری شدن و شست‌وشوی معده حالش بهتر شد.

  همین دو بچه را داری؟

نه من و محسن ٥ فرزند داریم.

  لیدا و علی چهار متادون مصرف کرده بودند؟

لیدا به من گفت که شربت متادون را از داخل در یخچال برداشته و چون داخل بطری آب معدنی بوده آن را به اشتباه به جای آب خورده‌اند. من باید چیکار می‌کردم؟ من یک زنم با این همه بدبختی، منزلم هم نبودم، هیچ‌کس هم حواسش به این بچه‌ها نبوده است. من هر کاری که وظیفه یک مادر بوده را انجام دادم. به جای این‌که محسن را بگیرند من را بازداشت کردند.

  یعنی شوهر شما در مرگ علی مقصر است؟

مقصر که هست البته محسن بچه‌هایش را خیلی دوست دارد؛ اما امان از مواد. اعتیاد محسن همه زندگی ما رو گرفته است. کار درست و حسابی که ندارد، مرتب هم بداخلاقی می‌کند، این هم از شربت متادونش که جان بچه ٤ساله ما را گرفت. اعتیاد محسن ما را خانه‌خراب کرد.

  همسر شما همیشه متادون را داخل یخچال می‌گذاشت؟

نه؛ ما در داخل خانه بنایی داشتیم و محسن شربت متادون را داخل یخچال گذاشته بود.

  محسن برای ترک اعتیاد متادون مصرف می‌کند؟

نه او همه چیز می‌زند. از تریاک شیره گرفته تا حشیش و شیشه و بنگ، وقتی هم که چیزی برای مصرف پیدا نکند، شربت متادون می‌خورد.

  و حرف آخر؟

الان سه روز است که من بازداشت شدم. پسر ٤ساله‌ام از دست رفته و شوهرم که حتی به خودش زحمت نداده پیگیر کار من باشد. محسن آن‌قدر بی‌غیرت است که در این چند روز پیگیر کار من نشده است و حتی زمانی که به او گفتم بچه‌ها را با هم به بیمارستان ببریم، قبول نکرد و گفت خودت برو. وقتی به او گفتم علی در بیمارستان تمام کرده است، انگار نه انگار. اعتیاد همه چیز محسن را گرفته است.