۰ نفر

ترامپ در باتلاق عین‌الاسد

۶ بهمن ۱۳۹۸، ۶:۰۷
کد خبر: 412460
ترامپ در باتلاق عین‌الاسد

روسیه، ایران، چین یا کره شمالی؛ کدام یک اولویت اصلی سیاست خارجی دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا هستند؟ در سه‌ سال گذشته آمریکا با هر یک از این کشورها، سطح متفاوتی از تنش را تجربه کرده است، با این حال از برآیند اظهارات، اقدامات، اولویت‌ها و اسناد راهبردی آمریکایی‌ها نمی‌توان دریافت که کدام کشور رقیب و کدام یک دشمن ایالات متحده است.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فرهیختگان، اگر اظهارات و اقدامات مقامات واشنگتن مبنای تحلیل قرار گیرد، ایران اصلی‌ترین دشمن آمریکاست و اگر اسناد راهبردی محور بررسی قرار گیرند، این چین و روسیه هستند که در همه جای دنیا برای آمریکا ایجاد دردسر می‌کنند و باید هر چه زودتر تکلیف آنها را مشخص کرد. فاصله بین اظهارات مقامات دولت ترامپ و اسناد راهبردی که مهم‌ترین اولویت‌ها و چالش‌های اساسی آمریکا در نقاط مختلف جهان را معرفی می‌کند، ناظران بین‌المللی را به این نتیجه رسانده که دولت ترامپ عملا در حوزه سیاست خارجی بی‌برنامه و فاقد انسجام تصمیم‌گیری است.در همان دورانی که آمریکا در باتلاق افغانستان و عراق درگیر نجات جان سربازانش بود، چین در شرق آسیا نقشه قبضه بازار دنیا را می‌کشید. درک عقب‌افتادگی آمریکا در برابر چین در آینده نه‌چندان دور باعث شد باراک اوباما، دستور بازبینی استراتژیک اولویت‌های راهبردی آمریکا در مناطق مختلف جهان را صادر کند. خروجی این بازبینی این بود که باید در اولویت‌های آمریکا تغییر ایجاد شود و چین اولویت نخست این کشور باشد. بر پایه این بازبینی، آمریکا به این جمع‌بندی رسیده بود که غرب آسیا درگیر جنگ‌های بی‌پایانی است و آمریکا توان تغییر این صحنه را نخواهد داشت. این جهت‌گیری در دوره پس از اوباما شدیدتر دنبال شد و ترامپ حتی در دوره تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری، از تقابل قطعی‌اش با چین به‌ویژه در مساله اقتصاد سخن می‌گفت. او پس از ریاست‌جمهوری، به راهبرد تمرکز بر چین ضریب داد و تلاش کرد تا به هر شکل ممکن از غرب آسیا خود را منفک کند. ترامپ بارها و بارها از نارضایتی‌اش برای حضور در غرب آسیا سخن گفت و حتی پس از حمله موشکی به سوریه، در بیانیه‌ای منفعلانه اعلام کرد که حضور در غرب آسیا به معنای هدر دادن پول آمریکاست. او با همین منطق، راهبردهای سیاست خارجی خود را تدوین کرد. اگر چه در استراتژی امنیت ملی پیشین ایالات متحده در دوره اوباما، مهم‌ترین تهدیدهای این کشور به ترتیب اولویت ایران، کره‌شمالی، روسیه، جرائم فراملی و چین بودند، اما در استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا- که در دسامبر 2018 منتشر شد و در آن تهدیدات امنیت و منافع ملی آمریکا در 26 مورد تدوین شده بود- چین جایگاه نخست تهدید علیه آمریکا را از آن خود کرد. پس از چین، روسیه، ایران، کره شمالی و در گام پنجم دولت‌های ناپایدار، تروریسم، افراط‌گرایی و بی‌ثباتی سیاسی در آفریقا و آمریکای لاتین به‌عنوان تهدید شناسایی شدند. در سایر اسناد راهبردی آمریکا نیز چین در رتبه اول تهدیدات علیه این کشور قرار گرفته است. ترامپ در راهبرد امنیت ملی ۲۰۱۷، چین را به‌عنوان تهدید و یک قدرت تجدیدنظرطلب عنوان کرده بود. در سند استراتژی دفاع موشکی آمریکا نیز که در سال 2019 منتشر شد، به جزئیات طرح‌های وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) برای مقابله با تهدید موشک‌های جدید «ابَرصوت» اشاره شده که توسط روسیه و چین توسعه یافته است. آمریکا بر مبنای این تهدیدات بودجه دفاعی خود را تنظیم و هدایت کرد. در استراتژی امنیت ملی آمریکا، رقابت چین و روسیه با این کشور  تقریبا در تمام مناطق قابل‌توجه بوده است. با این حال تنها منطقه‌ای که چین و روسیه هنوز تهدید جدی برای به چالش کشیدن نظم آمریکایی به شمار نمی‌روند، غرب آسیاست. در این منطقه تنها ایران به‌عنوان قدرت منطقه‌ای حضور دارد. با این حال استراتژی امنیت ملی آمریکا که در آن مهم‌ترین تهدیدات و اولویت‌های راهبردی ایالات متحده آمریکا مشخص و راه‌های مواجهه با آنها تعیین می‌شود، چین و روسیه را بیش از ایران برای آمریکا تهدید تلقی کرده است. با وجود استراتژی امنیت ملی و سایر اسناد راهبردی، دولت ترامپ، در دوسال گذشته تمرکز خود را به صورت ویژه معطوف به ایران کرده است. خروج از توافق هسته‌ای، اعمال سیاست ادعایی فشار حداکثری، افزایش تنش مدیریت‌شده در منطقه و... بخش‌هایی از راهبرد این کشور برای به پای میز مذاکره کشاندن ایران بوده است. کمتر روزی است که ترامپ، مایک پمپئو وزیر خارجه یا برایان هوک مسئول میز ایران در وزارت‌خارجه، درباره ایران سخن نگویند و ادعایی از تاثیرگذاری سیاست‌هایشان نداشته باشند. انحراف ترامپ از اولویت‌های راهبردی، عملا سیاست خارجی این کشور را در سایر مناطق و حتی نسبت به متحدانش به چالش کشیده و در یک سردرگمی گرفتار کرده است. در غرب آسیا نیز راهبرد آمریکا علیه ایران، متحدان این کشور را به وحشت انداخته است. همین وحشت نیز باعث شده از شورای همکاری خلیج فارس، تنها عربستان و امارات باقی بمانند و آنها هم به شیوه‌های مختلف و از طریق واسطه‌ها به تهران پیغام بدهند که خواستار کاهش تنش با تهران هستند. از سوی دیگر متحدان آمریکا به دنبال توسعه روابط با چین و روسیه به‌عنوان دشمنان آمریکا هستند. تنها دستاورد آمریکا در سیاست فشار حداکثری، ادعاهای قابل توجه مقامات این کشور است. به‌عنوان نمونه، روزگذشته مایک پمپئو ادعا کرد که «علیه برنامه موشکی ایران ائتلاف کرده‌ایم. راهبرد ترامپ علیه ایران نتیجه‌بخش بوده است.» این در حالی است که از سال‌ها قبل یکی از مسائل مورد توافق اروپا و آمریکا، مساله قابلیت‌های موشکی ایران بوده است. همین اظهارنظر پمپئو به خوبی نشان می‌دهد که آمریکا در دوسال گذشته هیچ‌دستاوردی با سیاست‌های نامنظم و بی‌برنامه‌اش در برابر ایران نداشته است. حالا برخلاف آنچه ترامپ تصور می‌کرد، مجموعه اشتباهاتش باعث شده او نگران واکنش غرب آسیا در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری 2020 در آمریکا باشد. سیاست تنش‌ مدیریت‌شده علیه ایران، به یک نبرد نامتقارن تبدیل شد و تا اینجای کار، تلفات عین‌الاسد مخفی نگه داشته شده است. افشای کشته‌های آمریکا در عین‌الاسد و کشته‌های بعدی در عراق، می‌تواند ترامپ را آخرین رئیس‌جمهوری فاقد سیاست خارجی مشخص در آمریکا کند.

 از احاله مسئولیت تا ناامنی بی‌انتها

اسناد راهبردی آمریکا و تاکید مقامات تصمیم‌ساز این کشور در کنار پژوهش‌های اندیشکده‌های غربی، چنین حکایت داشته و دارد که آمریکا برای حفظ قدرت خود باید روی چین متمرکز شود. ترامپ تنها رئیس‌جمهوری در آمریکا بود که توانست افکار عمومی و اندیشمندان این کشور را از روسیه به سمت چین در حال توسعه سوق دهد و از خطر چین 2025 برای آینده آمریکا سخن بگوید. چین به قدری بزرگ و پیشرفته بود که ترامپ تصمیم داشت با احاله مسئولیت‌های خود در منطقه و ایجاد ساختارهای محلی، به‌مرور ظرفیت‌های نظامی و سیاسی‌اش را در غرب آسیا کاهش دهد و آنها را به سمت شرق آسیا ببرد و برای مهار چین استفاده کند. کاخ سفید بر این اساس قصد داشت شورای همکاری خلیج فارس را که به دلیل اختلاف میان اعضا به‌خصوص میان قطر و محور سعودی-اماراتی دچار شکاف شده بود به‌عنوان یک ساختار سیاسی حفظ کند و از سوی دیگر یک ساختار نظامی موسوم به «ناتو عربی» را در منطقه شکل دهد. با این اقدام آمریکا می‌توانست کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس را که از لحاظ روانی وابسته به حضور امنیتی این کشور در منطقه هستند راضی به کاهش نیروهای خود در منطقه کند و در گام دوم حلقه‌ای قوی برای مهار ایران در غرب آسیا به وجود آورد که مجری سیاست‌ها و منافع کاخ سفید باشد. واشنگتن حتی با تشدید تحریم‌ها علیه ایران سعی کرد موازنه قوا در منطقه را با تضعیف ایران به نفع متحدانش تغییر دهد، اما نه‌تنها این اتفاقات نیفتاد که منطقه درگیر نبردهای نامتقارن نیز شد. هدف قرار گرفتن نفتکش‌های پهلوگرفته در بندر اماراتی الفجیره توسط گروهی ناشناس، حملات موشکی و پهپادی یمن به تاسیسات نفتی آرامکو و هدف قرار گرفتن دو کشتی‌ نفتکش ژاپنی و نروژی نشان از آن داشت که نه‌تنها کشورهای منطقه توان پذیرش احاله مسئولیت را ندارند بلکه تهران هم در برابر راهبرد فشار حداکثری آمریکا، دست بسته نیست و نه‌تنها اجازه احاله مسئولیت به کشورهای عربی را نمی‌دهد بلکه حتی پای آمریکا را به باتلاق غرب آسیا می‌کشاند. شلیک به پهپاد آمریکایی بر فراز آب‌های داخلی ایران، نقطه اوج تقابل ایران با آمریکا در آن برهه بود. اصلی‌ترین پیام این اقدام که با پاسخ ندادن آمریکا همراه بود، به پایتخت کشورهای عربی ارسال شد. ساقط کردن پهپاد توسط ایران، متحدان آمریکا را که شاهد آسیب‌پذیری بالای خود بودند، با نگرانی سنگین‌تر مواجه کرد و آن عدم توانایی آمریکا برای دفاع از این کشورها در صورت وقوع جنگ بود. آمریکا برای جبران بی‌اعتباری خود در منطقه که در تعارض با اولویت‌های راهبردی واشنگتن طراحی شده بود، فرمانده سپاه قدس ایران را به شهادت رساند. هر چند ترور سپهبد سلیمانی، هزینه سنگینی برای ایران بود، نوع پاسخ ایران به اقدام آمریکا که از آن به «سیلی» و نه «انتقام سخت» یاد می‌شود، بار دیگر هزینه اقدامات بی‌پشتوانه فکری آمریکا را هویدا کرد. ایران در کمتر از چند روز، مهم‌ترین پایگاه آمریکا در عراق را هدف قرار داد تا بازمانده بازدارندگی واشنگتن در برابر تهران را نیز از دستان کاخ سفید خارج کند. این پایگاه با وجود استقرار دوهزار نیروی آمریکایی در آن و تجهیزات پیشرفته دفاعی مانند سامانه‌های پدافندی نتوانست در برابر شلیک موشک‌های ایران کوچک‌ترین واکنشی نشان دهد. آنطور که منابع آگاه اعلام کرده‌اند در جریان این عملیات حداقل 40 نظامی آمریکایی کشته و صدها نفر زخمی شده‌اند. در چند روز گذشته وزارت دفاع آمریکا برخلاف اظهارات پیشین خود و همچنین رئیس‌جمهور آمریکا که مدعی شده بودند حملات ایران هیچ‌گونه تلفاتی نداشته، به زخمی شدن 34 نظامی آمریکایی اعتراف کرده‌اند. پنتاگون البته در اولین بیانیه‌های خود از «ضربه ملایم مغزی» 11 سرباز آمریکایی خبر داده و گفته بود که این افراد برای درمان به کویت و آلمان منتقل شده‌اند. روز گذشته یک پزشک که در بیمارستان نظامی آمریکا در عراق خدمت می‌کرد درباره ادعای ترامپ درباره سردرد سربازان آمریکایی نوشت که «هیچ‌کس به خاطر سردرد به درمانگاه لاند استول در آلمان فرستاده نمی‌شود. اگر شما از عراق به آلمان منتقل می‌شوید به خاطر چیزی است که در عراق قابل درمان نبوده است.»

مقامات نظامی ایران و آمریکایی اعلام کرده‌اند که حملات موشکی ایران علیه پایگاه عین‌الاسد در دو بازه زمانی فاصله‌دار صورت گرفته است. هر چند آمریکایی‌ها تاکنون موفق به مخفی کردن تعداد کشته‌هایشان شده‌اند، فرماندهان بلندپایه آمریکا و کشورهای عربی به‌خوبی درک می‌کنند که ایران به دنبال چه هدفی بوده است. ایران در دور اول، چند موشک به پایگاه عین‌الاسد شلیک می‌کند. چند ساعت بعد و درست در زمانی که نظامیان آمریکایی برای بررسی حجم خسارات از مخفیگاه‌هایشان وارد محوطه پایگاه شدند، دور دوم شلیک موشک آغاز و همین غافل‌گیری منجر به هلاکت سربازان آمریکایی شد. پس از این واکنش بود که کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، بار دیگر در رفتارشان نسبت به تهران تغییر ایجاد و حتی مقامات‌شان را برای رایزنی با ایران، به تهران اعزام کردند. جمع‌بندی اشتباه مقامات آمریکایی این بود که تهران توان پاسخگویی به تجاوز آنها را ندارد، اما اتفاق متفاوتی روی داد و ایران برای نخستین‌بار پس از جنگ جهانی دوم پایگاه آمریکایی‌ها را هدف قرار داد و چند ده نفر را به کام مرگ کشاند. نکته جالب اینجاست که مقامات دولت ترامپ هر گاه ایران پاسخ تجاوزات‌شان را قاطعانه می‌دهد، آن را ناشی از اثرگذاری فشار حداکثری می‌دانند، ولی جدا از لفاظی‌های ترامپ، پمپئو و هوک، ایران در حال خرد کردن بازدارندگی آمریکا نه در غرب آسیا که در سراسر دنیاست.

 سرنوشت قماربازی در عراق

اعتراضات مردمی در عراق، یکی از بهترین فرصت‌های بادآورده برای دولت آمریکا در غرب آسیا بود. انحراف اعتراضات مسالمت‌آمیز به اغتشاشات و حملات خرابکارانه به مراکز دولتی، فضای رعب و وحشت لازم برای ایجاد ناامنی در عراق را فراهم کرد. در سایه این التهابات به گفته مقامات آمریکایی، نفوذ ایران در عراق محدود شد، صادرات تهران به بغداد کاهش یافت و از سوی دیگر اجرای توافق بزرگ تجاری میان چین و عراق در هاله‌ای از ابهام قرار گرفت. در تداوم اعتراضات نسبتا خشونت‌آمیز عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر عراق نیز مجبور به استعفا شد تا عراق درگیر خلأ سیاسی شود. این شرایط به آمریکا امکان کسب قراردادهای کلان نفتی و اقتصادی در عراق را می‌داد و حتی در صورت تلاش جریان‌های سیاسی برای انتخاب نخست‌وزیر، واشنگتن نیز توان اثرگذاری بر روند انتخاب نخست‌وزیر همراه با آمریکا را داشت. آمریکا این فرصت را بدون هزینه خاصی به دست آورده بود، اما سردرگمی سیاست خارجه آمریکا و عدم توجه به اولویت‌های راهبردی، خیلی زود این فرصت را از دست آنها گرفت. آمریکایی‌ها در یک خطای استراتژیک، سپهبد قاسم سلیمانی، ابومهدی مهندس و همراهان‌شان را در شرایطی ترور کردند که در ماموریت‌های او، هیچ‌تغییری ایجاد نشده بود که نیاز به حذفش وجود داشته باشد. ترامپ و تیم سیاست خارجی‌اش که می‌دانستند خیلی زود درباره این عملیات باید پاسخگوی افکار عمومی باشند، ادعاهای غیرقابل اثباتی را مطرح کردند. اما کارشناسان نظامی و بین‌المللی آمریکایی نه‌تنها این ادعاها را رد کردند که از عواقب این ماجراجویی بر آینده منطقه سخن گفتند. پس از این جنایت آمریکا، عراق چندپاره، رفته‌رفته شکل منسجم‌تری به خود گرفت. نقطه شروع این انسجام، تشییع میلیونی شهدای حادثه فرودگاه بغداد بود. به دنبال این رخداد، از حجم معترضان در میدان التحریر کاسته شد، حکومت عراق انسجام پیدا کرد و در تصمیمی تاریخی پارلمان رای به اخراج آمریکایی‌ها داد. جمعه گذشته نیز جمعیت میلیونی از قومیت و مذاهب مختلف به خیابان‌های بغداد آمدند و شعارهای ضدآمریکایی سر دادند. به این شرایط باید آمادگی گروه‌های مقاومت در اجرای عملی اخراج نیروهای خارجی از عراق را نیز اضافه کرد. روز گذشته خبرهایی هم از برچیده شدن چادرهای معترضان در میادین اعتراضات در رسانه‌ها منتشر شد. دولت ترامپ، با یک عملیات افراطی، تمام دستاوردهای رایگان اعتراضات عراق را از دست داد و حالا به جای عراق چندپاره، با عراقی نسبتا منسجم و جدید مواجه است؛ کشوری که بی‌شباهت به سال‌های پس از اشغال نیست و هر روز گروه‌های مقاومت نیروهای خارجی در عراق را تهدید به انتقام می‌کنند.