۰ نفر

چرا دختران از خانه فرار می‌کنند؟

۲۵ دی ۱۳۹۶، ۹:۰۸
کد خبر: 244872
چرا دختران از خانه فرار می‌کنند؟

دختران احساساتی هستند اما گاهی با همان احساساتشان دست به کاری می زنند که زندگی را برای همیشه بر پدر و مادر خود تلخ می کنند. دخترتان را دریابید قبل از آنکه کس دیگری او را دریابد.

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از تبیان، از اولین لحظاتی که متوجه باردای می شوید، مدام در ذهن خودتان جنسیت او را تصور می کنید. اگر دختر باشد یا اگر پسر باشد فلان کارها را باید انجام بدهیم و از این دست حرف هایی که پدر و مادرها قبل از به دنیا آمدن فرزندشان بسیار می زنند. به محض باخبر شدن از اینکه فرزندتان دختر است، او را در یک لباس صورتی دخترانه مجسم می کنید. پدر حس خوبی دارد که مژگان سیاه نازدار بابایی است تا مادری.

شاید از گوشه و کنار و در میان اقوام و دوستان بسیار شنیده باشید که فرزند بزرگ کردن در جامعه کنونی بسیار دشوار است. خرج‌های بسیار گران و ناهنجاری های اجتماعی موجود در جامعه، تکنولوژی های جدید و فضای باز آنها، مدرسه و همکلاسی هایی که معلوم نیست چگونه تربیت و بزرگ شده اند و... همه این موارد موجب می شود تا تربیت و بزرگ کردن یک فرزند سالم را کاری بسیار سخت و دشوار بدانند.

 دختران دارای عواطفی هستند که اگر احساس کنند با آن بازی شده و یا توجهی به آن نمی شود، اولین چیزهایی که به ذهنشان می‌رسد اینکه یا خودشان را بکشند یا دیگر به خانه بر نگردند.

 نمی توان اثرپذیری این موارد بر فرزند را نادیده گرفت. چرا که  با رسیدن به سن مدرسه، باید برای شروع تحصیل به مدرسه و با بزرگ تر شدن در محیط های دانشگاهی و شغلی وارد شوند. هر کدام از این مراحل به تنهایی یک تجربه بزرگ و اثرگذار بر فرزند خواهد بود اما آنقدر نقش‌های غیرخانواده ای را بزرگ کرده ایم که نقش خانواده رنگ باخته است در صورتی که والدین اثرگذاری قابل توجهی بر فرزندان خود دارند.

فرزندان در سنین مختلفی تصور می کنند که باید از فضای خانه دور باشند تا بتوانند نیازها و  خواسته های خود را آنگونه که باید و شاید برآورده سازند. در این بین بر اساس فضای جامعه ما و ارزشی که زن و دختر دارد، حفظ حرمت آنها نیز بسیارمهم است. وقتی خبر فراری شدن یک دختر به گوشتان می رسد بیشتر از زمانی که یک پسر فرار کند دل آزرده می شوید و فکرهای مختلفی که هیچ کدام مثبت نیست به ذهنتان خطور می کند.

دختران دارای عواطفی هستند که اگر احساس کنند با آن بازی شده و یا توجهی به آن نمی شود ممکن است کارهای نامعقول انجام دهند. پدر و مادران امروز  فکر می کنند زمانی که با دختر خودبه پارک و سینما و مرکز خرید می روند، پس یعنی خیلی با او رفیق هستند و دیگر هیچ نیازی برای او باقی نمی ماند. این در حالی است که برای یک دختر در سن نوجوانی، گردش و خرید رفتن بخشی از نیازهای او را تامین می کند و مهترین نیاز او که توجه و شنیده شدن حرف هایش است برآورده نمی شود.  والدین به علت درگیری های روزمره و مشاغل و فکرهای اقتصادی که برای بزرگ کردن و آینده فرزند خود دارند آنقدر از آنها غافل شده اند که  فقط می خواهند پول ذخیره کنند تا آنها آینده بهتری داشته باشند. همانند دیگر عرصه های زندگی باید این پس انداز و پول درآوردن به شکلی باشد که در کنار هم بودن از آن استفاده کنند، نه زمانی که خیلی دیر شده و حتی کاری از دست پول بر نمی آید.

می خواهم با شما باشم...

مادر و پدری که از صبح مشغول کار و فعالیت های بیرون از خانه خود هستند و عصر که خسته و کوفته به خانه بر می گردند، مادر عجله ای سراغ آشپزخانه می رود تا شامی برای شب و ناهاری برای فردای دخترش که از مدرسه بر می گردد درست کند. پدرهم با این جمله که از خواب بیدار شوم هر کاری داشتید بگویید انجام می دهم، گرچه آن زمان هرگز نمی آید به اتاق خوابش می رود. دخترک هم که نیاز به دو گوش دارد به سراغ مادرش در آشپزخانه می رود. با اشتیاق از گفته های دوستانش و اتفاقات در مدرسه می گوید. آنقدر تند تند حرف می زند که بعضی وقت ها یادش می رود باید بین آنها نفسی هم بکشد. می ترسد زود فردا صبح بیاید و دوباره تا غروب والدینش را نبیند. این برای آن دسته از دخترکانی است که مادرشان کمی حوصله شنیدن دارد و برخی ممکن است همین دو گوش را هم نداشته باشند.

زمانی که حتی مادری برای درد و دل نباشد و حجم داده های اینترنتی هم زیاد باقی مانده باشد آنگاه دیگر اصلا غصه نبود یک گوش شنوا را نمی خورند و عکس عروسک های اتاقشان و سلفی هایی که با دوستانشان در راه مدرسه گرفته اند را در اینستا می گذارند و خود را مشغول پاسخ به کامنت های وای عزیزم چقدر خوشگله!! می کنند.  البته آن قسمت دایرکت  را باید سانسور کنیم که پسرکی در خانه ی بی توجهی دیگر روی تختش دراز کشیده و به او می گوید: اصل بده؟ (بیشتر آشنا بشیم)و همین مقدمه ای برای نا گفته های دیگر می شود.

 نازدردانه های خانه، با رسیدن به سن نوجوانی و بلوغ،  نیاز دارند که روزهایی پدرشان به آنها بگویند سریع "حاضر شو" می خواهیم دونفره برویم پارک قدم بزنیم و در کافه یک چیزی بخوریم. نیاز دارند که  وقتی ظهر از مدرسه به خانه بر می گردد؛ مادرش در را برایش باز کند و با هم ناهار بخورند و خودش از او بپرسد که راستی فلان دوستت چطور است و آنقدر با هم گفت و گو کنند که ناهارشان یخ کند. نیاز دارند بجای آنکه روی کاناپه بنشیند و شبکه های تلویزون را بالا و پایین کند و مدام در اینترنت دنبال هزاران مطلب مفیدو غیر مفید بگردد با پدر و مادرش در خانه فیلم تماشا کند. بعد از آن بنشینند و برای هم تحلیل هایشان را بگویند.حتی تحلیل هایی که برای والدینش ممکن است خوشایند نباشد.

دخترک نیاز دارد تا به جای فریادهای پدرش در خانه و غز زدن های مادرش که دختر مردم فلان جور است و تو بهمان جور هستی، پدرش با او در باره مسائل مختلف از خانه گرفته تا مدرسه و جامعه و خیلی از چیزهای دیگری که والدین انتظار دارند فرزندانشان در مدرسه آنها را بیاموزند صحبت کنند.  آنها فکر نمی کنند که بهتر است بعضی از حرف ها  توسط پدر و مادر به دخترشان گفته شود تا مدرسه و دوستان و شبکه های مختلف مجازی.

 فرق دخترانی که پدر و مادر را در خانه دارند، با دخترانی که پدرشان معتاد است یا کسانی که ناپدری امانشان را بریده، یا آن آنهایی که خود درگیر اعتیاد و فساد و فحشا شده اند چیست؟ نباید تفاوتی بین دختری که والدینش گرچه بی توجه و بی روح کنارش هستند با کسی که بدون داشتن آنها یا یکی از والدینش، آنقدر در منجلاب زندگی غرق شده که راهی برای بیرون آمدن از آن ندارد، باشد؟ به یقین که باید بین این دختران تماییزی قائل شد. چرا که همان دختری که پدرش معتاد است و به بهانه خرج مواد قصد فروش دخترش را دارد، یا ناپدری که سر ساعت کتک هایی حواله بدن بی رمق او می کند، یا دختری که مجبور بوده برای خرج خواهر و برادرهای قد و نیم قدش که پدرو مادری ندارند دست به هر کاری بزند. حتی آنها هم با این همه سختی و درد هیچ علاقه ای به فرار ندارند، چرا که می دانند امن ترین چهاردیواری برای دختر همان خانه خودی است.

پدری که از صبح بیرون از خانه مشغول کار و مادری که همیشه شلوغ است و فرصتی حتی ناچیز برای  دلبند خود نمی گذارند، باید منتظر باشند که کس یا کسان دیگری او را خوب یا بد در یابند.