۰ نفر

اثر انگشت، تنها سرنخ از مقتول خانه وحشت

۲۵ آذر ۱۴۰۰، ۷:۱۹
کد خبر: 590352
اثر انگشت، تنها سرنخ از مقتول خانه وحشت

تحقیقات کارآگاهان جنایی تهران برای شناسایی هویت دختری که جسدش در خانه وحشت پیدا شده با به‌دست آمدن اثر انگشت او وارد مرحله‌ای تازه شد.

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از همشهری، رسیدگی به پرونده خانه وحشت در حالی ادامه دارد که سعید(متهم اصلی پرونده) همچنان مدعی است، دختری که در خانه او به قتل رسیده، توسط یکی دیگر از دختران فراری کشته شده است.

در خانه وحشت سعید به جز جسد مقتول که 4‌ماه از مرگش می‌گذشت، 2 دختر فراری که در آنجا زندانی بودند، پیدا شدند که می‌گویند جسد متعلق به یک دختر فراری است که توسط سعید و با کمک خواهرش به قتل رسیده است.

در این پرونده همچنان ابهاماتی وجود دارد که یکی از آنها هویت مقتول است. با توجه به اینکه زمان زیادی از مرگ دختر جوان گذشته و جسدش از بین رفته، چهره وی قابل شناسایی نیست. اما در تازه‌ترین اتفاق، کارشناسان پزشکی قانونی با انجام آزمایش‌های پیشرفته موفق شدند اثر انگشت مقتول را به‌دست آورند که این مسئله روزنه امیدی برای شناسایی هویت وی به‌وجود آورده است.

به خاطر پیداکردن دخترم اخراج شدم

قاضی محمد وهابی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران که رسیدگی به این پرونده را به‌عهده دارد، چند روز قبل دستور داد تا والدین دختران نجات‌یافته از خانه وحشت شناسایی شوند.

پدر یکی از دختران که 8ماه در کمد دیواری خانه وحشت زندانی بود چند روز پیش در دادسرا حاضر شد. پدر دومین دختر نیز روز سه‌شنبه با حضور در دادسرا دخترش را پس از 3سال ملاقات کرد. این مرد گفت که 3سال تلاش کرده تا دخترش را پیدا کند و حتی این مسئله موجب شده از محل کارش اخراج شود و در این مدت افرادی به بهانه اینکه دخترش را پیدا کرده‌اند از او اخاذی کرده‌اند.

وی توضیح داد: من و همسرم چند سال قبل از یکدیگر جدا شدیم و بعد از طلاق، دخترم با من و مادرم زندگی می‌کرد. تا جایی که می‌توانستم تلاش می‌کردم توقعات دخترم را  برآورده کنم و محبتم را از او دریغ نمی‌کردم اما او علاقه عجیبی داشت که بیرون از خانه باشد و تفریح کند. از سوی دیگر متوجه شده بودم دخترم دوستان خوبی ندارد و حتی شنیدم بعضی از آنها مواد مصرف می‌کنند. پس از آن حساس شدم و دیگر اجازه ندادم، دخترم بدون اجازه من بیرون برود. حتی وقتی به محل کارم می‌رفتم از مادرم می‌خواستم در را قفل کند تا دخترم بدون اجازه از خانه بیرون نرود.

وی ادامه داد: روزی که دخترم فرار کرد، در محل کارم بودم. مادرم‌ آش نذری درست کرده بود و درخانه باز بود تا به همسایه‌ها   نذری بدهد. همان روز دخترم فرصت پیدا کرد تا خانه را ترک کند. پس از آن همه جا ‌دنبال او گشتم. چنان دچار شوک شدم که به محل کارم رفتم و درخواست مرخصی دو ساله بدون حقوق دادم اما موافقت نشد. من کارمند دانشگاه بودم. وقتی با مرخصی‌ام موافقت نشد، روزها را صرف جست‌وجو برای پیدا کردن دخترم کردم تا اینکه اخراج شدم. وی گفت: من هر روز به مناطق و محل‌هایی که احتمال می‌دادم دخترم رفته باشد سرمی زدم از محله مولوی و هرندی گرفته تا پاتوق تمام دختران فراری و بی‌خانمان. طوری که در آن منطقه دیگر مرا می‌شناختند و دلشان برایم می‌سوخت. تا اینکه با گذشت 3سال فهمیدم که او در تمام این مدت گروگان شکارچی دختران و در خانه وحشت بوده است.

روزهای سخت بعد از فرار از خانه

دختر جوان نیز گفت: وقتی از خانه فرار کردم با دوستانم در ارتباط بودم و معتاد شدم. مدتی در کوچه و خیابان سرگردان بودم و شب‌ها نیز در گرمخانه‌ها و پاتوق افراد خلافکار می‌خوابیدم تا اینکه در پارک با سعید(شکارچی دختران فراری) آشنا شدم. خمار بودم و سعید خودش را مأمور مخفی پلیس معرفی کرد و گفت که حاضر است به من جای خواب بدهد و کمکم کند تا ترک کنم. او مرا به خانه‌اش برد و پس از آن دیگر اجازه نداد که خارج شوم.

او درباره جسد کشف شده در خانه وحشت نیز گفت: چند‌ماه پیش دختری به نام مینا به خانه سعید آمد. از همان موقع سعید مرا در دستشویی یا اتاق حبس می‌کرد و زمانی که بیرون می‌آورد پتویی روی سرم می‌کشید تا نه من مینا را ببینم نه او مرا. در این مدت افراد زیادی به این خانه رفت‌وآمد داشتند اما هیچ‌گاه سعید اجازه نمی‌داد ما با هم رو‌به‌رو شویم. برای همین در این مدت هیچ‌کسی را ندیدم و فقط صدای آنها را می‌شنیدم؛ حتی آن دختری که توسط سعید به قتل رسید. سعید درباره دخترانی که به خانه‌اش می‌آورد می‌گفت که آنها متهم هستند و برای بازجویی به خانه‌اش می‌آورد. دختر جوان گفت: مدتی قبل صدای دختری را در خانه شنیدم که سعید او را هستی صدا می‌کرد. کمی بعد متوجه شدم که هستی با ملحفه‌ها طنابی درست کرده و با شکستن شیشه پنجره از آنجا فرار کرده است.

زن دیگری هم به خانه سعید آمد که همیشه معترض بود. آنطور که صدایش را از پشت در اتاق یا دستشویی یا از زیر پتو می‌شنیدم می‌خواست از اسارتگاه سعید فرار کند، اما او اجازه نمی‌داد تا اینکه سرانجام یک روز خواهر سعید او را فراری داد. حتی یک زن هم به همراه فرزند خردسالش از شاهرود به تهران آمده و قدم در خانه سعید گذاشت که بعد متوجه شدم با کمک شوهرش از خانه وحشت نجات یافته است. تحقیقات در این پرونده برای روشن شدن حقایق بیشتر ادامه دارد.