چه کسانی پورشه و بوگاتی میخرند؟
مناطق مختلف تهران طی سال های گذشته به پایگاه حضور مصرف کنندگان نسل جدید بدل شده است.
جردن، قبله پول و برند شهرداری تهران پنج ماه قبل، خودروی پیکان یکدست قرمز رنگ با مجسمه مردی سبزپوش را در میانه یکی از خیابان های مهم شهر تهران قرار دارد. مجسمه زیرنور تند آفتاب، رنگ سبزش را از دست داد ولی پیکان همچنان قرمز پررنگ باقی ماند. مرد سبزپوش به پیکان تکیه داده و به افق هایی خیره شده که ساختمان های نیمه بلند مقابلش آن را گرفته اند. کمی پایین تر ساختمانی در میانه های خیابان همچنان به نام کمیته امداد امام خمینی باقی مانده است. ساختمان کمیته امداد در محاصره املاک نسبتا باشکوهی قرار گرفته که نسبتی با خدمت گیران این نهاد خیریه ندارند. پیکان قرمز رنگ، مردسبزپوش، کمیته امداد امام خمینی و حتی نام خیابان یکی از «جعلی ترین» معانی را برای خیابان جردن تهران ساخته اند. خیابان 94 سال قبل به احترام خدمات ماندگار «دکتر ساموئل مارتین جردن» مدیر دبیرستان البرز تهران به یاد او نامگذاری شده است ولی دکتر امریکایی و عملکردش در ایران و دانشگاه های امریکا شباهتی با ماهیت خیابان جردن ندارد. در آذر سال 93 نیز با تغییر نام خیابان تلاشی مجدد برای نزدیک کردن «نام» و «محتوا» صورت گرفت ولی بازهم خیابان راه خودش را رفت و تصمیم گیرندگان دولتی هم کارشان بی نتیجه باقی ماند. خیابان جردن تهران طی دو سال گذشته از فروشگاه های برند پوشیده شده است. از میانه های خیابان و کمی بالاتر از ساختمان کمیته امداد امام خمینی تا انتهای خیابان و نزدیک به منطقه لوکس الهیه، حداقل 32 فروشگاه برند خارجی تاسیس شده اند. برج ها و ساختمان های اداری منطقه نیز به دست صاحبان کسب و کار و شرکت های بزرگ افتاده است. حضور نهادهای دولتی مانند «شورای عالی ایرانیان» هم ماهیت اداری و غیردولتی منطقه را تغییر نداده اند. خیابان جردن تهران به محاصره شرکت ها، فروشگاه های برند و آپارتمان های لوکس درآمده است. گزارشی که سال 1391 منتشر شده بود، نشان می داد منطقه کلانتری خیابان گاندی که حوزه خیابان جردن را نیز پوشش می دهد، بیشترین آمار جرم در تهران را به خود اختصاص داده بود. گزارش پلیس تایید می کند روزانه 30 سرقت خودرو در تهران رخ می دهد که بخش قابل توجهی از این سرقت ها نیز در خیابان جردن تهران صورت می گیرد. نه روحیه علمی «دکتر جردن» و نه روحیه صلح طلبی «ماندلا» هیچ شباهتی با خیابانی که تهران به یادشان نامگذاری شده، ندارد. به گفته برخی تحلیلگران اجتماعی خیابان جردن به عنوان نمادی برای طبقه نورسته سرمایه دار ایرانی به حیات اجتماعی خود ادامه می دهد. با وجود اینکه برخی خیابان های دیگر تهران از نظر قیمت و ارزش املاک رکوردهای جردن را شکسته اند ولی همچنان این خیابان به شکل «نماد» باقی مانده است. نمادی که گاهی برای اهالی منطقه و میهمانان شبانه شان دردسرهایی را ایجاد می کند. به فاصله هر 100 تقریبا یک مامور سفید پوش راهنمایی و رانندگی ایستاده است. ماموران هرکدام دسته های برگ جریمه یا دستگاه های الکترونیکی را در دست دارند و از میان خودروهای عبوری آنهایی که بیشتر شایستگی جریمه شدن را دارند، گزینش می کنند. یکی از صاحبان فروشگاه های برند حاشیه خیابان جردن می گوید:« نمی دانم اتفاقی است یا عمدی ولی معمولا خودروهای خارجی لوکس که خیلی در چشم می آیند، جریمه می شوند.» طی ده سال گذشته تعداد مالکان خودرو 135 درصد رشد داشته اند. آمارها نیز تایید می کنند 18 میلیون خودروی شخصی در خیابان های ایران تردد می کنند. حتی آمارهای مربوط به صدور گواهینامه رانندگی نیز تایید می کند 33 میلیون و 500 هزار ایرانی گواهینامه دارند. سهم تهرانی ها نیز 6 میلیون و 700 هزار گواهینامه است. به گفته یکی از کارمندان فروشگاه های برند حاشیه خیابان جردن، تعداد زیادی از کسانی که برای خرید به این خیابان می آیند، لوکس سوارهایی هستند که نسبتی با دیگر مناطق تهران ندارند. او جوانی 27 ساله است. لباس های برندی را پوشیده که فروشنده آنهاست. ماهیانه یک میلیون و 100 هزار تومان حقوق می گیرد و حداقل 12 ساعت در محل کارش حاضر است. او می گوید:« روزانه شاید بین 50 تا 120 نفر به فروشگاه مراجعه کنند ولی به طور متوسط 50 درصد آنها خرید می کنند.» تمامی پوشاکی که در این فروشگاه فروخته می شوند، قیمتی بین 280 تا 2 میلیون تومان را دارند. اجاره ماهیانه فروشگاه بیش از 30 میلیون تومان است و بنابراین انواع روش ها برای فروش بیشتر به کار گرفته می شود. فروشنده یکی از برندهای دیگر خیابان جردن، جوانی 30 ساله است. او دو سال است که در این فروشگاه کار می کند ولی خودش در یکی از مناطق متوسط غرب تهران زندگی می کند. او می گوید:« تیپ ها افرادی که برای خرید می آیند با آدم های عادی که مثلا در خیابان ولیعصر و یا حتی شریعتی خرید می کنند، فرق دارد. معمولا همه برند می پوشند و خیلی هم تلاش نمی کنند تا ثروتشان را مخفی کنند. به طور متوسط سن آنها بین 28 تا 35 سال است.» تقریبا هیچکدام از فروشندگان حاشیه خیابان جردن، شناختی از مشتری هایشان ندارند ولی یکی از آنها که دختری جوان است، می گوید:« بیشتر مشتری ها در بخش خصوصی کار می کنند. تعداد زیادی از آنها پسر هستند. دخترها کمتر از اینطور فروشگاه ها خرید می کنند. اصولا برندهایی که در ایران فعالیت می کنند، بیشتر تولیداتشان برای پسرهاست. دخترهای این طبقه و با این میزان درآمد اگر قصد خرید لوکس داشته باشند، معمولا به مزون های خصوصی می روند.» کمی پایین تر از فروشگاهی که این دختر جوان در آن کار می کند، یکی از فروشگاه های لباس عروس لوکس تهران قرار گرفته است. یکی از کارمندان همین فروشگاه می گوید که چند سال قبل لباس عروسی با قیمت 150 میلیون تومان فروخته است. جردن، ماندلا و ساختمان کمیته امداد امام خمینی چهره واقعی خیابان شمال شهر تهران را نشان نمی دهند. فروشگاه های برند و ویترین هایشان تصویری دقیق تر از جردن به شمار می آیند. حتی ماموران سفید پوش راهنمایی و رانندگی هم سیمای حقیقی خیابان را می شناسند:« ما کاری با ماشین لوکس و غیرلوکس نداریم. هرکس تخلف کند، جریمه می شود ولی اینجا بیشتر ماشین ها لوکس هستند و بیشتر هم تخلف می کنند. به خاطر همین وقتی مثلا کنار خیابان یک بنز و یک پورشه ایستاده اند، بیشتر به چشم می آیند.» او هیچ خاطره ای از جریمه یک دستگاه پیکان وانت، نیسان یا پراید در ذهن ندارد. خیابان جردن برای مالکان خودروهای لوکس و شاید نورسته ها «جهنم جریمه» است. غروب صنعتی ها سرمایه داران صنعتی با ظهور انقلاب اسلامی همگی یا با مصادره اموال مواجه شدند یا اینکه مهاجرت کردند. گروه بعدی که اداره اقتصاد کشور را در دست گرفتند، تجار بودند. در میان تجار سنتی ایرانی، یکی بیش از دیگران صداقت به خرج می دهد. اسدالله عسگراولادی در 82 سالگی نگرانی برای بیان خاطرات قدیمی ندارد. او با قامتی خمیده، موها و محاسن یکدست سفید و سوار برخودروی لوکسی که روزانه با آن در خیابان های تهران تردد می کند، می گوید:« سرمایه داران قبل از انقلاب اکثرا صنعتی بودند. یعنی آنهایی که وابستگی به دربار و رانت نداشتند، مانند آقایان تفضلی، برخوردار و...کارهای صنعتی می کردند. اینها پدر صنعت ایران بودند. ماها هم کار تجاری می کردیم.» سرمایه داری صنعتی ایران در دهه 50 به اوج بازدهی رسیده بود. گزارش های مرکز آمار ایران نشان می دهد اندازه اقتصاد ایران طی سال های 55 تا 71 بیش از 9.2 برابر شده است. برهمین اساس تولید سرانه هر ایرانی نیز در سال 88 به عدد 7 میلیون ریال رسیده است و به این شکل تنها به رکورد سال 55 نزدیک شده است. دهه 50 با وفور درآمدهای نفتی و برنامه های توسعه ای و پیش از خودکامگی حکومت پهلوی، اقتصاد ایران را به سمت پیش روی در منطقه هدایت می کرد. حداقل سران بازار تهران که در سال های بعد از انقلاب از حجره ها به اتاق بازرگانی کوچ کردند، چنین گمانه ای را تایید می کنند هرچند اقتصاددانانی مانند احمد سیف باور دیگری دارند. سیف اقتصاددان ایرانی ساکن اتریش در مقاله ای می نویسند:« ساختار اقتصادی ایران در سالهای پیش ازانقلاب اسلامی، با همه داستان هایی که در باره اش گفته می شود ساختاری بود به شدت شکننده، غیر مولد، مصرف زده و به مقدار زیادی نابرابر. این ساختار، در نتیجه مجموعه ای از عوامل تاریخی- فرهنگی، و سیاسی ساختاری بود تولید گریز و مبلغ و مشوق دلالی و دلال مسلکی و به مقدار زیادی انگل پرور و رانت سالار که به خصوص پس از اهمیت یافتن نفت به حالتی درآمد که بین تولید و مصرف درآن، شکاف وجود داشت و این شکاف هم با دلارهای نفتی تامین مالی می شد. هر چه که گستردگی و دامنه ادعاهای مدافعان سلطنت و دیگران باشد، ساختار اقتصادی ایران در همه ی آن سالها، نفت سالار بود. یعنی نه فقط بین 90 تا 95 درصد درآمدهای ارزی ایران از نفت به دست می آمد، و همین برای وابسته کردن زندگی ایرانی ها به نفت کفایت می کرد، بلکه، دامنه ی فعالیت اقتصادی در دیگر بخش ها نیز به درآمدهای نفتی وابسته بود. از پارچه کفن مردگان تا برنج تایلندی و امریکائی که با چلوکباب نوش جان می شد و حتی گوشتی که کباب می شد و یا به صورت دیزی و آبگوشت درمی آمد ، همه و همه با دلارهای نفتی تامین مالی می شد.» در صورتی که گفته های اقتصاددانانی مانند احمد سیف به عنوان ملاک قضاوت قرار گیرد، نمونه های اولیه سرمایه داری نورسته در پی آغاز سیاست های وارداتی در اقتصاد ایران کلید خورده بود. اقتصاد وارداتی یکی از فاکتورهای اصلی تولید سرمایه داران نورسته بوده است ولی گروه دیگری از اقتصاددانان براین باورند که مستغلات را باید نطفه تولد، نورسته ها دانست. بخش مهمی از سرمایه داران پیش از انقلاب به گروه صنعتی ها تعلق داشتند که در سال های پس از انقلاب به دلیل مصادره اموال از کشور دور شدند. آنها حتی در هه 70 تا 90 نیز تلاش های بسیاری برای بازگشت به ایران به خرج دادند ولی هیچگاه موفق نشدند تا سرمایه های از دست رفته شان را بازگردانند. گروهی از اقتصاددانان مانند کمال اطهاری اعتقاد دارند که دوران جنگ تنها زمای در اقتصاد ایران به شمار می آمده که بورژوازی ملی فرصت رشد پیدا کرده بود. از سوی دیگر گروهی از تجار مانند علاالدین میرمحمد صادقی علینقی خاموشی براین باورند که در دهه 60 اولین قدم ها برای برخورد با سرمایه داری رسمی برداشته شد و مدتی بعد همین جریان به تولد سرمایه داری زیرزمینی متهی گشت. اما همان برنج های تایلندی و گوشت های وارداتی که به گفته احمد سیف در دهه 50 چلوکباب ایرانی ها را می ساخت، در دهه 90 و در سایه 700 میلیارد دلار درآمدهای نفتی بازهم به سفرها بازگشت. برهمین اساس افرادی مانند محسن صفایی فراهانی، اعتقاد دارند که نه واردات و نه چپ زدگی دهه 60 که فساد اقتصادی ناشی از تحریم ها و رانت های افراد نزدیک به قدرت طبقه نورسته اقتصاد ایران را شکل دادند. محسن صفایی فراهانی با اتکاء به همین تحلیل می گوید:« اتفاقا همین افراد هستند که در بحران ها به سرعت پشت حکومت را خالی می کنند و زودتر از هرکس دیگری فراری می شوند.» دهه 60 دوران منازعه میان طرفداران سرمایه داران بازاری و چپ های ساکن دولت بود ولی دهه 70 با تغییر نگاه دولت و حتی مردان دولتی مانند مسعود روغنی زنجانی فضای حاکم براقتصاد ایران تغییر کرد. روغنی زنجانی که در دوران جنگ اداره سازمان برنامه و بودجه را با نگاه چپ دنبال می کرد، در دولت هاشمی رفسنجانی با تغییر روش از انتهای نگاه چپ به سرحد برنامه های اقتصادی راست، تغییر مسیر داد. برنامه تعدیل ساختاری از دل سازمان برنامه ریزی با روش های راست بیرون آمد و در نهایت با برخورد حاکمیت به بایگانی فرستاده شد. پس از غروب برنامه تعدیل، اقتصاد ایران به سمتی حرکت کرد تا هم تورم روند نزولی به خود بگیرد و هم انتقادهای حاکمیتی به کمترین حد برسد. اما محصول اقتصاد بی برنامه ایران، ظهور گروهی بود که نه چپ سابقا ساکن در سازمان برنامه و نه راست تازه متولد شده بودند. سرمایه داران نورسته، طی دو دهه بعد شالکه اقتصاد ایران را شکل دادند. گروهی که تنها طی شش سال بیش از 8 هزار میلیارد تومان خودرو وارد کشور کردند. میزان واردات خودرو توسط این گروه برابر با پرداخت یارانه سه ماه به تمامی مردم ایران است. برآوردهای اولیه نشان می دهد که 10 میلیون ثروت مند در ایران زندگی می کنند. بخشی از ساکنان دهک نهم و دهم را فعالان اقتصادی و شق دیگر آن را نورستگان تشکیل می دهند. اما آنها چگونه چنین به ثروت و بعدها قدرت رسیدند؟ سرمایه داری مستغلات اقتصاد را بلعید برخی اعتقاد دارند، سرمایه داری وابسته به مستغلات منجر به تولد سرمایه داران نورسته در اقتصاد ایران شده است. موهای یکدست سفید و چهرای آرام از او شخصیتی خاص در بخش خصوصی ایران ساخته است. ناصر ریاحی، در صنعت دارو فعالیت می کند. ریاست برتشکیلات صنفی را برعهده دارد و از اسفند سال گذشته هم به جمع اعضای هیات نمایندگان اتاق ایران و تهران پیوسته است. در دهه هفتم زندگیش همچنان به فعالیت های اجتماعی می پردازد و در برنامه های پاکسازی محیط زیست مشارکت می کند و فعالیت های خیریه را نیز در برنامه کاریش دارد. او یکی از معروف ترین چهره ای صنعت داروی کشور به شمار می آید. صنعتی که ریاحی در آن فعالیت می کند طی ده سال گذشته به دلیل حضور نهادهای خاص با چالش های جدی مواجه شده است ولی همچنان در دسته شاخص ترین صنایع ایران به شمار می آید. ریاحی مردم آرام بخش خصوصی اعتقاد دارد تکنوکرات ها در تولد نورسته ها نقش اصلی را داشته اند و می گوید:«در دوران سازندگی از تکنوکرات ها حمایت شد و خصوصی سازی کارخانه ها به ضابطه مندی امروز نبود، اینها مجدد سرمایه گذاری کردند و ثروتمند شدند. کسانی که در این دوران نقشی در اقتصاد داشتند، کسانی بودند که در صنعت و تجارت بودند.» او هم باور دارد که عده ای در اقتصاد ایران با رانت به قدرت مالی رسیدند و مدتی بعد به نام سرمایه داران نورسته شهرت پیدا کردند. ریاحی می گوید:« خوب افرادی هم هستند که با رانت، پیشرفت کردند. به هر حال وقتی اقتصاد در حال توسعه است، تا حدودی هم سرمایه داری نوظهور به وجود می آید. عده ای ممکن است، بی دلیل، به ثروت هایی برسند، یعنی نه استعداد خاصی دارند و نه کارآفرین هستند. این در همه جای دنیا وجود دارد و اجتناب ناپذیر است. اگر که به دنبال توسعه هستیم، اینها بهایی است که باید پرداخت کنیم. افرادی هم بودند که توانستند از نقاط تاریک قانون استفاده کنند، از جمله در ساختمان سازی، البته، هنوز هم همینطور است. در این حوزه، قوانین مالیاتی خیلی حاکم نیست و تعرفه هایی دارند که زیاد تناسبی با مالیات بر درآمد ندارد. وقتی ساختمان سازی، از طریق اشخاص صورت می گیرد، طبعاً آن مالیاتی که تاجران و صنعتگران می دهند، نمی پردازند.» به باور ریاحی بخشی از سرمایه داران نورسته از دل صنعت ساختمان بیرون آمده اند. کمال اطهاری اقتصاددان و تحلیلگر هم چنین باوری دارد. او طی سال های گذشته بارها تاکید کرده که بورژوازی ملی می تواند، به کمک اقتصاد ایران بیاید ولی سرمایه داران رانتی که درآمدهایشان را به بخش مستغلات برده اند به جان ثروت های ملی رسیده اند. اطهاری در گفت و گویی که با ماهنامه چشم انداز ایران انجام داد، گفته بود:« بورژوازی مستغلات، همان قدرتی ست که در غیاب یا ضعف سرمایه داری صنعتی، مالی و یا بازار، بیش از چهل سال است که در ایران مشغول تاخت و تاز است. ویژگی اساسی این نوع از سرمایه داری جریان داشتن در مسیرهای نامرئی و ارتباط تنگاتنگ با شعار «کار کم تر، پول بیش تر» است. و همین ویژگی ست که این بورژوازی را از دولتی ترین و حکومتی ترین نهادها و بنیادها تا حقوق بازنشستگی کارمندان گسترانده است. به طوری که این روزها، شما هم اگر مقداری پول به دست آورده اید، منطقی ترین راه برای ازدیاد آن، تزریق آن به بازار بساز و بفروش و زمین است.» آمارها گفته های اطهاری را تایید می کند. مستغلات در ایران طی دهه 70 و 80 به سودآورترین بازار کشور بدل شده بود. آمارهای رسمی نشان می دهد طی سال 91 این بازار به رکورد بازدهی 125 درصدی نیز رسیده بود و تقریبا هیچ بازار مالی در کشور توان رقابت با سرمایه گذاران در حوزه مسکن را نداشت. آمارهای رسمی نشان می دهد طی دوره بیست ساله 1372 تا 1392 متوسط بهای زمین، مسکن و اجاره بها در تهران 7.1 برابر نرخ رسمی تورم افزایش داشته است. طی دوره سال های 1384 تا 1391 سرمایه گذاری در بخش زمین به جای ارز، سپرده پنج ساله بانکی و طلا، به میزان 1.6 درصد، 1.4 درصد و 8.1 درصد سود بیشتری داشته است. برهمین اساس حتی در صورتی که شهروندان اقدام به دریافت تسهیلات بانکی برای سرمایه گذاری در خوزه های صنعت یا بازرگانی می کردند و در نهایت پولشان را به بخش مسکن انتقال می دادند به میزان 8.6 درصد سود بیشتری بدست می آوردند. اطلاعات مرکز آمار نشان می دهد همگی پیش شرط ها برای سوددهی بالاتر بخش مسکن طی یک دوره 20 ساله در اقتصاد ایران مهیا بوده است. جمعیت شهرنشین کشور در سال 65 برابر با 54 درصد کل جمعیت کشور بوده که همین عدد در سال 90 به رقم 71 درصد رسیده بود. در طی همین دوره نرخ رشد متوسط سالانه تعداد واحدهای مسکونی، خانوار شهری و جمعیت شهرنشین بهترتیب 5.8، 4.5 و 2.5 درصد بوده است. ارزش تولیدات صنعت ساختمان طی دوره زمانی کوتاه بیش از دو برابر افزایش داشته است. تمامی اعداد تایید می کند صنعت ساختمان در ایران، توانایی ثروت آفرینی برای گروهی خاص را داشته است. یک میلیون و 100 هزار پیمانکار رسمی صنعت ساختمان و بیش از یک میلیون و 200 هزار کارگر ساختمانی ساده بدنه بخشی از اقتصاد ایران را می سازند که قرار بود، اقتصاد ملی را به سمت جلو هدایت کند ولی طی دو دهه گذشته اتفاقات دیگری رخ داده است. ریاحی تاجر با سابقه اقتصاد ایران هم این موضوع را تایید می کند:« در دوره های مختلفی شهرداری ها، به خصوص شهرداری تهران، برای اینکه بتوانند به بودجه های خود برسند، عوارض را سنگین کردند یا پروانه هایی دادند که الزاما ً از لحاظ شهرسازی درست نبود. اما، وقتی عوارض شهرداری را دو برابر کنند، ده ها برابر پروانه ای که صادر می شود، ساختمان موجود است و طبعاً قیمت آنها هم افزایش پیدا می کند. جایی قیمت ها افزایش می یابد و تورم ایجاد می شود که نقدینگی و سرمایه ها به آن سمت می رود. متاسفانه، سیاست های نادرست در حمایت از صنعتگران و بازرگانانی که ضابطه مند کار می کنند، سرمایه ها را به سمت ساختمان سازی برد. وقتی که تقاضا زیاد می شود، طبیعی است که قیمت ها بالا می رود و افراد از ضعف قانون استفاده می کنند و کار خطایی هم نمی کنند، بلکه، قانون ها به موقع تنظیم نشد و با شرایط روز تطبیق داده نشد.» اما کمال اطهاری، سرمایه داران وابسته به مستغلات را از دشمنان بزرگ اقتصاد ایران می داند. آمارهای رسمی نشان می دهد در سال 76 نسبت تقاضای مصرفی به تقاضای سرمایهای مسکن ۷۰ به ۳۰ بوده و همین جریان پایه های کسب و کار موفق گروهی موسوم به «بساز و بفروش ها» را در اقتصاد ایران گذاشته است. کمال اطهاری اعتقاد دارد، همین بورژوازی مسیر اقتصاد ایران را منحرف کرده است:« بورژوازی مستغلات کژکارکرد از برنامه سوم آغاز شد، البته بنیان آن از اوایل دهه ۷۰ نهاده شد. سیاستهای اشتباهی که در برنامه سوم توسعه بود و برنامه را منحرف کرد بر گسترده شدن بورژوازی مستغلات کژکارکرد دامن زد. این در حالی بود که در برنامه مذکور کارشناسان برای بخش مسکن طرحی دادند که در نهایت به دست افرادی منحرف و در خدمت بورژوازی مستغلات کژ کارکرد قرار گرفت، آنهم به صورتیکه رانت جویی را تقویت کرد. در صورتیکه برنامه میتوانست بهگونهای در اختیار بخش خصوصی قرار بگیرد که این بخش موفق باشد. همچنان که بخش خصوصی پیش از انقلاب نسبتا در بخش مسکن موفق بود و مجتمعهایی مثل اکباتان و آپادانا را توانستند بسازند، به این موفقیت نائل شود. نه این برجهای زندگی خراشی که بهعنوان انبوهسازی وجود دارد.» طیف متفاوتی از کمال اطهاری نیز در اقتصاد ایران نفس می کشند که با جود اختلاف دیدگاه با اطهاری در زمینه های فکری، گفته های تحلیلی او را تایید می کنند. این گروه نه تحلیلگر اقتصادی که فعالان اقتصادی به شمار می آیند. اطلاعات آنها از وضعیت اقتصادی ایران گزارشی از درون بحران هاست. رئیس کمیسیون صنعت اتاق تهران یکی از همین افراد به شمار است. مهدی پورقاضی موهای سرش را با تیغ زده است. سری صاف و براق دارد. به تازگی هم ریاست کمیسیون صنعت اتاق ایران را برعهده گرفته است. او پیش از آنکه برصندلی ریاست تکیه بزند، از محسن خلیلی عراقی پیرمرد صنعت ایران برای پذیرش چنین مسولیتی اجازه خواسته بود. پورقاضی به گفته همکارانش زبانی صریح و گاهی تند دارد. اعتراضاتش را در تمامی جلسات علنی می کند و عادت به محافظه کاری ندارد. لباس های مرتب می پوشد و گاهی کروات می زند. او مانند همکاران دیگرش به نسل سرمایه داران صنعتی ایران تعلق دارد ولی پورقاضی هم اعتقاد دارد که سرمایه داران نوررسته از دل دلالی ساختمان متولد شده اند. او می گوید:« به نظر من این مسئله از دوران جنگ شروع شد، مسائلی که در طول جنگ وجود داشت و افزایش قیمتی که اتفاق افتاد، عمدتاً در بخش توزیع شروع شد و بعد سرمایه هایی که در بخش توزیع به دست آمده بود، انباشت شد. سپس وارد بخش های دیگر شد، یک دوره روی خوردرو، یک دوره روی ملک، یک دوره روی بورس، ارز، طلا و . . . رفت و دائماً در مناسب ترین و پرسودترین بخش های اقتصادی در حال چرخش بود و به طور طبیعی، باعث سفته بازی می شد. به هرحال این طبقه وجود داشت.» عده ای که اطهاری آنها را رانت جوها می نامد، بعد از دهه هفتاد به جای تماشای شهر از طبقات بالایی برج هایشان، سوار برپورشه و بوگاتی خیابان ها را رصد می کنند. نورسته های بی قید طبقه اقتصادی جدیدی که در ایران ظهور کرده اند، نسبتی با نسل اول انقلاب و حتی کارآفرینان دهه 80 ندارند. سرمایه داران نورسته حداقل در دولت محمود احمدی نژاد قدرت و ثروت را بهم پیوند دادند. چه گروهی که طی سال های تحریم به عنوان فروشندگان «بخش خصوصی» نفت ایران میلیاردها دلار را در حساب های خود انبار کردند و چه آنها که با رانت نامه نگاری ها و پاراف های دولتی موفق به تاسیس کارخانه شدند، همگی محصول دوران اوج گیری فساد در اقتصاد ایران شناخته می شوند. این گروه سرمایه داری طی حداقل 4 سال به حامیان بزرگ مالی دولت احمدی نژاد بدل شدند و بعدها حتی در دوران خروج او از دولت همچنان در کنارش باقی ماندند. دولت یازدهم هم هرچه تلاش بیشتری برای برخورد با این گروه به خرج داد، کمتر به نتیجه رسید. نورستگان اقتصاد ایران طی سال های وفور درآمدهای نفتی انبان خود را از سهم 700 میلیارد دلاری نفت برداشتند و با سرمایه گذاری های خارجی و خرید ملک در دبی، رتبه ایران را به چهارمین ساختمان ساز بزرگ امارات ارتقاء دادند. اما تحلیلگران اقتصادی نقل می کنند نسبتی میان سرمایه داران نورسته و صاحبان صنعتی کسب و کار نیست. گروه اول با تاسیس کارخانه های صنعتی و زندگی با کارگران به درآمدهای رسیده اند و گروه دوم از راه هم نشینی با مسولان اقتصادی و برخورداری از مجوزهای ویژه پول های بسیاری را روانه گاوصندوق هایشان کرده اند. فریال مستوفی عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی تهران است. او در بخش معدن به فعالیت می پردازد و روزهای بسیاری از سال را در آنسوی مرزها به امور اقتصادیش می گذراند. سال گذشته با حضور استاندار و امام جمعه شهر یزد، یکی از بزرگترین معادن ایران را افتتاح کرد و نامش را در کنار سرشناس ترین زنان معدن دار ایرانی قرار داد. فارسی را با لهجه انگلیسی صحبت می کند و انگلیسی را به روانی یک شهروند ساکن لندن حرف می زند. در همایشی که یک ماه قبل وزارت صنعت، معدن و تجارت با حضور وزیر، معاونان وزیر و روسای اتاق های بازرگانی برگزار کرده بود، فریال مستوفی در کنار مهمانان خارجی به عنوان چهره های شناخته شده به همایش دعوت شده بودند. مستوفی خود را سرمایه داری متعلق به نسل سرمایه داران صنعتی و کارآفرین ایرانی می داند. مدیریتش برمعادن و شرکت ها نیز نشان می دهد که از این باور چندان فاصله ای ندارد. مستوفی، در دفتر تهران شرکتش به مهرنامه می گوید:« در دوران سازندگی، در دورانی که کارهای صنعتی و تجاری انجام می شد، ممکن است عده ای از این مسئله سواستفاده کرده باشند. اما، به نظر من، سرمایه داری نوظهور، بیشتر از زمانی که اصل 44 قانون اساسی مطرح شد، شکل گرفت.» او تولد سرمایه داران نوظهور را به دورانی مربوط می داند که بعدها کابینه احمدی نژاد با کنایه از آن به دوران «اختصاصی سازی» یاد می کردند. آنها اشاره به واگذاری هایی داشتند که تحت عنوان خصوصی سازی به افرادی خاص واگذار شده بود. حتی سایت های خبری و تحلیلی نزدیک به جریان فکری محمود احمدی نژاد همچنان همین دست فرمان تحلیلی را ادامه می دهند. آنها در کنار همراهان رئیس جمهور حسن روحانی از چهره مردی پرده برداشته اند که نقل می کنند، یکی از همان های به شمار می آید که اموال را «اختصاصی» در اختیار گرفته است. نظریه مورد توجه مستوفی طی سال های گذشته طرفدارانی در میان اقتصاددانان نهادگرا نیز داشته ولی هیچگاه به صورت جدی مورد بحث قرار نگرفته است. 10 سال قبل تنها برای اولین بار علی شمس اردکانی، چهره شناخته شده بخش خصوصی و سابقه دولتی پوشیده شده با صندلی های زرشکی مجلس قدیم و در حضور محمد نهاوندیان رئیس وقت اتاق ایران پشت تریبون رفت و واژه دیگری را به ادبیات اقتصادی ایران اضافه کرد. او اعتقاد داشت «خصولتی ها» اداره اقتصاد را در دست گرفته اند. او به افرادی کنایه می زند که بخشی از عمرشان را در دولت گذرانده بودند و پس از حضور دولت محمود احمدی نژاد به بخش خصوصی کوچ کردند. آنها تنها رانت هایی را نیز به بخش خصوصی آوردند که در مورد عده کمی به واگذاری های اختصاصی منجر شد. علی شمس اردکانی خود در دهه اول انقلاب مدتی از عمرش را به عنوان سفیر ایران در کویت گذرانده بود. شمس اردکانی در حال حاضر یکی از همکاران فریال مستوفی در اتاق تهران به شمار می آید. اما این دو در مورد ظهور سرمایه داران نورسته دیدگاه های مشترکی ندارند. مستوفی اعتقاد دارد، خصوصی سازی در ایران به درستی انجام نشد و محصول چنین اشتباهی به ظهور طبقه ای در اقتصاد ایران منتهی شد که از آنها به عنوان نورستگان یاد می شود:« در آن زمان مسئله خصوصی سازی مطرح شد، اما، به درستی اجرا نشد و عده ای به خاطر ارتباطاتی که با دولت داشتند، توانستند یک قسمتی از واگذاری ها را از دولت بگیرند و به بخشی که نه دولتی بود و نه خصوصی بدهند، که بهتر است، اینها را طبقه خصولتی! بنامیم، یعنی نه دولتی اند و نه خصوصی. خود اصل 44 قانون اساسی، قانون خیلی خوبی بود ولی اجرای آن به خوبی انجام نشد و یک طبقه دیگر به نام خصولتی به وجود آمد. تجربه نشان داده که در هر مملکتی و در هر زمانی، دولت تاجر خوبی نبوده و بخشی از اقتصاد می بایست به بخش خصوصی واگذار شود. در کشورهای پیشرفته دنیا، اکثر بخش های اقتصادی و تجارتی دست افراد یا شرکت های خصوصی است.» اسدالله عسگراولادی به سختی ساعات طولانی را ایستاده تحمل می کند. یکی از پیشکارانش همیشه در کنار اوست و صندلی کوچکی را برای پیرمرد سابقا بازاری مهیا می کند. عسگراولادی پس از فوت برادر بزرگترش حبیب الله عسگراولادی، صراحت بیشتری در گفته هایش پیدا کرده و چندان به دنبال پرده پوشی نیست. او دفتر کوچکی در خیابان مطهری و دفتری دیگر در زیرزمین ویلای پشتی اتاق ایران دارد. ساختمان قدیمی در حیاط زیبای اتاق ایران قرار گرفته که به یکی از سرمایه داران پیش از انقلاب تعلق داشته است. ویلا طی سال های گذشته به عنوان دفتر کار در اختیار اتاق های ایران و چین و ایران روسیه بوده است که هر دو را اسدالله عسگراولادی مدیریت می کرده است. عسگراولادی هر روز صبح از خیابان فرشته تهران به دفتر مطهری می رود و بعد از ساعت سه بعد از ظهر خودش را به این ویلای سفید رنگ می رساند. او خود را سرمایه دار نسل قدیم و گروه دیگر را سرمایه دار نسل جدید می داند و چنین توضیح می دهد:« این کسانی که به عنوان سرمایه دار معروف شده اند، اصلا سرمایه دار نیستند. اینها در دهه 70 از راه رانت و بساز و بفروشی به ثروت رسیدند.» او در دهه هشتم زندگیش زبانی تلخ پیدا کرده است. علاقه ای به سانسور گفته هایش ندارد و تنهاتر از همیشه در جلسات پارلمان بخش خصوصی شرکت می کند چراکه تقریبا هیچ کدام از نزدیکان او در سال 93 موفق به کسب رای از بدنه بخش خصوصی کشور نشدند. عسگراولادی می گوید:« افرادی که با ماشینهای لوکس و چندمیلیاردی در خیابان شهر رفتوآمد میکنند،تازه به دوران رسیدههایی هستند که به مسئولیت اجتماعی خودشان ناآگاهند. این رفتارها مورد پسند ما نیست.» یکی از همکاران کهن سال عسگراولادی مدتی قبل و پس از شمارش آرای انتخابات اتاق تهران به او گفته بود:« حاج آقا ما دیگر مورد پسند نسل جدید بخش خصوصی نیستیم. بهتر است خودمان کنار برویم.» حاج اسدالله عسگراولادی با دو مدرک لیسانس ادبیات و زبان انگلیسی ولی به این باور نرسیده است. او با خاطراتش به انتقادها پاسخ می دهد:«یادم هست اوایل انقلاب امام خمینی (ره) گفتند داشتن مال، اگر مرز حلال و حرام داشته باشد، ضد ارزش نیست. چون در آن زمان طیفی بودند که سرمایه داشتن را ضد ارزش میدانستند. از نظر من سرمایهگذار و سرمایهدار فرقهایی دارند. کسی که سرمایهگذاری میکند اقتصاد کشور را متحول میکند، اشتغال ایجاد میکند، ریشه بیکاری را میزند و با رونق تولید به استقلال اقتصادی کشور کمک میکند اما سرمایهدار همان زالو صفت و منفعت طلبی است که با رانت و بهره و نزول، صاحب ثروت شده است.» او تازه به دوران رسیده ها را نیز چنین تفسیر می کند:« از نظر من اوضاع بد اقتصادی کشور و رانت بازیها باعث شد طیفی به اسم تازه به دوران رسیدهها در اقتصاد بروز کنند و جولان دهند. من اصطلاح خودمان را برای اشاره به این افراد بکار میگیرم که همان تازه به دوران رسیده است. اینها از فرصتهای غیرمجاز، استفاده یا بهتر بگویم سوء استفاده کردند و صاحب ثروت شدند و حالا این ثروت را با خریدن خودروهای چند میلیاردی اسراف میکنند.» عسگراولادی طی یک دهه گذشته به دلیل حضور مدامش در رسانه ها، انتشار کتاب خاطراتش و انتشار تصویرش پشت بنز سفید رنگ و بعدها خودروی لوکس سیاه رنگش به چهره ای شناخته شده برای مردم تبدیل شده است. در تمامی لیست هایی که از اسامی سرمایه داران ایرانی منتشر شده، جایگاهی نیز به عسگراولادی اختصاص پیدا کرده است. مردم عادی گاهی در کامنت های مطالبی که از عسگراولادی در سایت های خبری منتشر می شده، به انتقاد از او می پرداختند و گاهی هم از او دفاع می کردند ولی به گفته یکی از روزنامه نگاران اقتصادی که در همین سایت ها کار می کند، بخش مهمی از دیدگاه های مردم در مورد عسگراولادی قابل انتشار نیست. با این حال او در دهه 90 خلاقی متفاوت پیدا کرده است:« درکشور ما، در شرایطی که مردم، خانه برای زندگی کردند ندارند، داشتن خودروهای دومیلیارد تومانی جایز نیست. باید از ورود چنین خودروهایی به کشور جلوگیری کرد. دولت هم در این بین مقصر است چون برای فروش ارز در دورهای ورود ماشینها با قیمت بالا را مجاز اعلام میکند ولی باید جلوی این روند را بگیرد. کسی در بخش خصوصی یا فعالان عرصه تولید موافق ورود بنزهای گران قیمت و پورشه و... نیست.» او سال ها قبل در گفت و گویی که با روزنامه شرق انجام داده بود گفت بود:« من یک تاجر سرشناس هستم. وقتی یک شریک خارجی یا مسول خارجی به کشور می آید که نمی توانم با پیکان به استقبال او بروم. من هم باید بنز سوار شوم. باید با او به بهتری هتل بروم.» عسگراولادی همین دیدگاه ها را مدتی بعد در کتاب خاطراتش هم تکرار کرد ولی حالا بحران های اقتصادی جامعه ایرانی تاجر کهن سال را به نقطه ای تازه رسانده است. فریال مستوفی شباهتی به عسگراولادی ندارد و حتی متفاوت از او سرمایه داران اطرافش را تقسیم بندی می کند. او می گوید:« این رفتارها در دید کلی اجتماع قابل تفکیک نیست و تصویر همه سرمایه داران یک مدل دیده می شود. اما درکشورهای خارجی برای مثال امریکا، یک شهروند معمولی که در سطح پایین یا حتی زیر خط فقر زندگی میکند، با دیدن یک ماشین گران قیمت فکر میکند که اگر من هم کار کنم میتوانم مثل این ماشین را بخرم. اولین عکس العمل او این نیست که صاحب این ماشین یک رانت خوار یا دزد است. اما در کشور ما، اولین عکس العمل مردم این است که صاحب ماشین گران قیمت از رانت استفاده کرده، دزدی کرده و به ثروت رسیده. یا وقتی یک منزل بزرگ میبینند فکر میکنند با کدام رانت و موقعیت به این خانه رسیده؟» ناصر ریاحی همکار مستوفی و عسگراولادی در اتاق تهران است. آنها یک روز از ماه را روی صندلی های قهوه ای رنگی در طبقه هشتم ساختمان خیابان وزرا می نشینند و اولین یکشنبه هر ماه را در اتاق ایران می گذرانند. ساختمان اول چند سال قبل به قیمت 35 میلیارد تومان خریداری شده بود ولی ساختمان دوم را سرمایه داران صنعتی ایران در دهه 50 برای بخش خصوصی ساختند. همین ساختمان در زمان حضور محمد نهاوندیان با تغییرات بنیادی روبرو شد ولی همچنان معماری ساختمان به همان شکل سابق باقی مانده است. ریاحی اعتقاد دارد گروهی که از آنها به عنوان سرمایه داران اشرافی می توان یاد کرد، نطفه اولیه سرمایه داران نورسته بوده اند. او می گوید:« متاسفانه، با هر تغییری که در دولت ها به وجود می آید، به غیر از تکنوکرات هایی که ریشه دارند و وابسته به شرایط سیاسی نیستند، یک طبقه ای می روند و یک طبقه دیگر می آیند. فکر نمی کنم در دوران اصلاحات روند آن چیزی که در دوران سازندگی، اشرافی گری می نامیدند، کمرنگ شد. خوب، من در همه این دوران در اقتصاد بودم، رشد نقدینگی کم شد و مقداری از نقدینگی به سمت صنعت و تجارت رفت، شاید به این دلیل تورم کم شد، ضمن اینکه درآمدهای نفتی کشور هم کم شد، ولی این روند از بعد از جنگ به دلیل تغییر فرهنگ و تمایل به اشرافی گری و ثروتمند شدن همچنان وجود داشت، به هر حال در یک دوره های مقطعی به دلایل مختلف، کم و زیاد شد اما، کند نشد.» زندگی با پول مفت تحریم ها بخش مهمی از ثروت سرمایه داران نوظهور در دوران تحریم های نفتی بدست آمده است. با همان متانت و آرامش همیشگی می گوید:« ما در بین خودمان به این گروه تجار تحریم می گویم.» یک فعال بخش خصوصی اشاره به افرادی دارد که به قول محسن صفایی فراهانی از آب گل آلود، تحریم برای خودشان ثروت های بزرگ صید کردند. ریاحی تاجر شناخته شده، صنعت دارو این گروه را چنین تفسیر می کند:« ما در جمع های خودمان، به این گروه های جدید سرمایه دار، تجار تحریم می گوییم. یعنی، خیلی ها از تحریم توانستند راه های جدید کوتاه مدت تجاری پیدا کنند و سریع از لحاظ مالی رشد کردند، خوب این مسئله در دولت های نهم و دهم بود. بالاخره، به خاطر تحریم ها، به هم ریختگی هایی وجود داشت، نفت گران شده بود و دولت ارز داشت و می خواست اینها را تبدیل به ریال کند تا بتوانند هزینه های دولت را بپردازد، به هر حال نابسامانی بود. در حوزه کاری ما که مربوط دارو است، ما به ارزی که برای وارد کردن دارو بود با مشکل دسترسی داشتیم، در حالیکه کالاهای کمتر ضروری به سادگی وارد می شد. خوب، اینها به دلیل همان تحریم و موقعیت هایی که در آن بود به وجود آمد.» ریاحی در ارائه چنین تحلیلی تنها نیست. مستوفی گاهی کلمات را به زبان انگلیسی می گوید و پیام های تبریک برای همکارانش را نیز به همین زبان ارسال می کند. او ذهنش مانند تمامی تجار و صنعتگران توسعه یافته، منظم و دقیق است. مستوفی تحریم ها را یکی از اصلی ترین دلایل ظهور نورسته ها می داند:« بعد می رسیم به مسائل مربوط به تحریم، که از این تحریم، افراد خیلی زیادی سواستفاده های گوناگونی کردند. همیشه در زمانی که مشکلات وجود دارد، طبقه ای به وجود می آید که بتواند از این مشکلات سواستفاده کند. مثلا یکی از این موارد در زمان نوسان نرخ ارز بود که به طور ناگهانی دو تا سه برابر شد، از زمانیکه مسائل نقل و انتقالات پولی به علت مسئله تحریم ها پیش آمد هم، باز عده ای با ارتباطات نادرست و غیراخلاقی توانستند، کارهایی انجام دهند و ثروت های هنگفتی را از راه نامشروع به دست آوردند. تحریم ها، خود، یک مسئله بزرگی را ایجاد کرد و اگر این مشکلات نبود شاید یک طبقه اینچنینی نمی توانست، سواستفاده کند. علاوه بر این، در کارهای اقتصادی همیشه باید یک ضابطه ای وجود داشته باشد که متاسفانه، در کشور ما رابطه ها خود را بیشتر از ضابطه ها نشان داده است.» او در بیان چنین دیدگاهی در مورد دلایل ظهور نورسته ها تنها نیست. محسن صفایی فراهانی اقتصاددانی است که مهندسی خوانده و عادت به اظهارنظر بدون توجه به اعداد ندارد. پس از سال 88 و طی دوران شش سال زندان و 200 روز انفرادی دیگر موفق به بازگشت به محیط کارش نشده است ولی همچنان در دفتر کوچکی هر روز به مطالعه و مرور خاطراتش می گذراند. محسن صفایی فراهانی اعتقاد دارد افراد بسیاری از تحریم ها برای ثروت اندوزی استفاده کردند. او لحن محکمی دارد و می گوید:«یک سوال مشخص این است که فردی مثل بابک زنجانی چطور موفق شد اینقدر پول بدست بیاورد. خیلی ها از آب گل آلود برای خودشان ماهی گرفتند.» او حتی در دوران طی محکومیت هم عادت به سکوت نداشت. انتقادهایش به دولت قبلی و دولت فعلی را به صراحت بیان می کند و کمتر به سمت گوشه نشینی می رود. صفایی فراهانی معتقد است:« کمبود قانون، اقتصاد دولتی و نهادهای وابسته، اینها عوامل رانت می شود، در تمام کشورهای مشابه خودمان هم نگاه کنید، یک عده ای هستند که خودشان را به حاکمیت نزدیک می کنند، در حالی که واقعا هیچ اعتقادی به آن حاکمیت ندارند کما اینکه در ادوار مختلف می بینید که وقتی آن حکومت دچار تزلزل میشود اول از همه آنها فرار می کنند. یعنی هیچ کدام وفادار نیستند که تا آخرش بخواهند بمانند. ولی آنها به دلیل منابع قابل توجهی که نصیبشان می شود، در کنار حکومت قرار دارند. یک مثال ساده همین آقای بابک زنجانی است. در طول هشت سال آنچه که ارائه شده این است که ایشان 8 هزار میلیارد تومان منابع در اختیارش قرار گرفته است. یکی بیاید بگوید که 8 هزار میلیارد تومان یعنی چه؟ اعداد به نظر من مفاهیم خودش را از دست داده و ما خیلی لمسش نمی کنیم. یعنی اگر بگویند که 8 میلیارد ریال با 8 میلیارد دلار خیلی برایمان فرقی نمی کند. شما اگر سالی 1 میلیارد تومان پس انداز کنید سالیانه می شود 12 میلیارد تومان صد سالش می شود 1200میلیارد تومان، خب یک آدم باید چه فعالیت اقتصادی موفقی را پشت سر بگذارد تا در 8 سال به این پول برسد؟ اقتصاد ایران چقدر شکوفایی دارد که یک آدمی بیاید از هیچ شروع کند و در 8 سال برسد به 8 هزار میلیارد تومان. البته از این دانههای درشت خیلی زیادشده است.» او از تولد طبقه ای در دل اقتصاد و سیاست ایران خبر می دهد که نطفه اش در دوران وفور درآمدهای نفتی و کمبود نظارت ها بسته شده است. صفایی فراهانی می گوید:«در دولت آقای هاشمی هم بحث 123 میلیارد تومان بود. در آن هشت سال هم فساد بود اما آن زمان به نسبت نزدیک بودنش به اول انقلاب، دوران جنگ و احساس مسوولیت بیشتر مردم نسبت به کشور کمتر سراغ رانت های وحشتناک می رفتند اما وقتی 123 میلیارد بشود 8 هزار میلیارد تومان، دیگر عددها وحشتناک تر میشود.» فریال مستوفی نماینده بخش خصوصی هم به شیوه ای دیگر گفته های صفایی فراهانی را تایید می کند:« اصولاً هر شرکتی اگر به صورت درست و قانونی کار کند، به هیچ وجه یک شبه نمی تواند راه هزار شبه را بپیماید، هیچ وقت سود یک تجارت نمی تواند نجومی باشد. البته، در برخی از کشورها، کسی با یک فکر نو ، توانسته است، ثروت هنگفتی به دست بیاورد، مثل گروه علی بابا. متاسفانه ما در کشور خودمان چنین چیزی نداریم، تمام ثروت هایی که یک شبه به دست می آید به خاطرات اختراعات یا ایده های جدید نیست، بلکه، به خاطر رابطه ها به وجود می آید. با توجه به پرونده های اقتصادی که در جریان است، اینها هیچ کدامشان اختراعی خلق نکردند که به وسیله آن به جامعه جهانی و مردم خدمت کنند، اما، یک شبه ثروت های هنگفتی به دست آوردند و آنهایی که خیلی بدون دردسر چنین ثروت هایی را به دست می آورند، افرادی نیستند که این ثروت را در راه درست سرمایه گذاری کنند تا دیگران نیز از آن بهره ببرند یا به درد اقتصاد جامعه بخورد.» مستوفی بخشی از زمان کاریش را در تردد بین یزد، تهران و پکن صرف می کند ولی اعتقاد دارد کسانی دیگری به آسانی پول درآورده اند و خرج می کنند:« این افراد پول های آسان به دست آورده اند، برعکس کسانی که در تجارت با زحمت و تلاش سرمایه به دست می آورند. مثلا افراد خاصی بودند که به خاطر رانت هایی که داشتند، توانستند ارز مرجع بگیرند و آن را تبدیل به ارز آزاد کنند و بفروشند، خوب برای همه امکان چنین کاری وجود نداشت. یا مثلاً صندوق ها یا موسسه های مالی که بدون مجوز از زمین سبز شدند، خوب یک جایی باید جلوی اینها گرفته شود، وقتی که بانک مرکزی اعلام می کند که به اینها مجوز نداده است، چگونه است که این موسسه ها با آزادی دفتر و تشکیلات دارند و در هر خیابانی از شهرستان های بزرگ و کوچک، شعبه دارند. خوب اینها جای تعجب دارد که شما در هر جای دنیا کاری را بخواهید انجام دهید، یک مجوزی می بایست از ارگان مسئول بگیرید، بارها شاهد جمع آوری دست فروشان در خیابان ها بودیم، چون مجوز ندارند، آنوقت چطور این موسسه های بدون مجوز فعالیت می کنند و کسی با اینها برخورد نمی کند. خود این موسسه های یکی از عواملی هستند که منجر به ایجاد ثروت های هنگفت می شود.» صفایی فراهانی هم به شکلی دیگر همین موضوع را تایید می کند:« اگر از نگاه منافع گروه وابسته به رانت نگاه کنیم، اتفاقاتی که افتاده این است. یک شکوفایی نفتی بوده که طبق آمار و اطلاعات از آن شرایط خیلی استفاده بردهاند. الان وضعیت این است که قیمت نفت بسیار پایین آمده و به واسطه تحریم ها تولید نفت هم پایین است، در این شرایط آن شکوفایی نفتی ناگهان به یک کمبود منابع مالی بسیار جدی برای دولت شده است، کسانی که از موقعیت شکوفایی نفتی منتفع شدند حالا ماجراجویی می کنند، چون می بینند ادامه این روند یعنی تثبیت نظم وانظباط و بعد رفع تحریم و مشکل شدن دسترسی و استفاده از رانت. بحران داخلی در کوتاه مدت. آنها چیزی از دست نمی دهند. از دید او دهکده جهانی مطرح است، آن که ثروتش را نمی برد در دریا غرق کند. آن ثروت را می برد یک جای دیگر. آقای جهانگیری گفته است که ما از 8 هزار میلیارد تومان آقای زنجانی کمتر از 15درصد را توانستیم شناسایی کنیم. یعنی 85 درصد آن غیرقابل شناسایی است. این یعنی همان حرف هایی که ایشان در بیبیسی می زد و می گفت که 4 میلیارد یورو در ترکیه سرمایه گذاری کردم، 2 میلیارد دلار هم در تاجیکستان سرمایه گذاری کردم. پس نشان می دهد که ایشان سرمایه گذاری کرده حالا تحت چه پوششی و بنام چه کسانی؟ وقتی حجم رانت بالا رفت محیط را به ناامنی تشویق میکنند و خود آن کسانی که این کار را میکنند، دنبال این هستند که منابعشان به خطر نیفتد و بایستی از این آفتها دور بباشد.» فریال مستوفی، بانوی آرامی است. او در تمامی جلسات اتاق تهران سعی می کند در مقابل هیچ اتفاقی آرامش خود را از دست ندهد ولی کیسه پرپول نورسته ها نیز او را عصبانی می کند:« تحریم ها بود که باعث شد نتوانیم تجارت بین المللی را روی اصول و قاعده انجام دهیم. هر چیزی که بی قاعده باشد، سواستفاده هم به وجود می آید. متاسفانه در زمان تحریم، سوییفت را قطع کردند، بانک های ما در تحریم بودند، تاجران نمی توانستند ال سی باز کنند و معاملات تجاری بین المللی نتوانست از طریق بانک انجام شود تا سالم باشد، سر و کله افرادی سواستفاده گر پیدا شد. بنابراین، تجار مجبور بودند برای رد و بدل کردن پول، به دلالان مراجعه کنند. اگر این مشکلات نبود، خیلی راحت از طریق سیستم بانکی این کار انجام می شد. این مسئله در دولت نهم و دهم شاید به دلیل همین مشکلات عدیده ای که به وجود آمد، بیشتر شد. چه افرادی در دولت و چه خارج از دولت سواستفاده گر باشند، باید با آنها برخورد کرد، اگر برخورد نشود، ادامه پیدا می کند. در دولت نهم و دهم، به خاطر بالارفتن قیمت نفت، درآمد فراوانی داشتیم، اما، برنامه خاصی در اقتصاد نداشتیم، با افراد سودجو هم آنطور که باید و شاید، برخوردی نداشتیم. به عقیده من قوه قضاییه باید با این تشکیلات برخورد کند، چون جزو وظایفش است. کشوری توسعه اقتصادی دارد و اقتصادش خوب است و پیشرفت می کند که اکثریتش با طبقه متوسط باشند. موقعی که در هر کشوری اختلاف طبقانی به وجود آمد، یک طبقه ضعیف و یک طبقه بی نهایت ثروتمند است که ثروتشان را از راه درست به دست نیاورده اند. اگر یک تاجر بخواهد از راه درست کار کند، هیچوقت به پول های هنگفت و بادآورده دست پیدا نمی کند.» اما در مقابل او صفایی فراهانی امیدوار است که رفع تحریم ها و بهبود فضای سیاسی ایران بتواند وضعیت اقتصاد رانتی ایران را سامان دهد. کسان دیگری مانند قائم مقام سابق وزارت اقتصاد در دولت اصلاحات به انتظار نشسته اند تا وضعیت اقتصادی کشور به ثبات نسبی برسد. سعید لیلاز تحلیلگر اقتصادی می گوید:«درکشور ما تاز زمانی که یک وضعیت امنیتی نشود، کسی به آن رسیدگی نمی کند. مثلا در مورد همین صندوق ها و موسسات مالی و اعتباری غیرمجاز دقت کنید، به محض اینکه کسی یک کله پزی غیرمجاز می زند، با او برخورد می کنند ولی 6 هزار موسسه مالی و اعتباری غیرمجاز در ایران راه افتاد و کسی هم برخوردی نکرد.» 20 درصد نقدینگی 785 هزار میلیارد تومانی کشور به همین موسسات هدایت شد. تنها شش موسسه نیز 100 هزار میلیارد تومان از منابع کشور را به جیب زدند و برخوردی هم با آنان صورت نگرفت. طبقه نورسته سرمایه داری ایران چگونه ظهور کرده است؟ سعید لیلاز پاسخ قاطعانه ای دارد:« از همین جاها که 12 هزار میلیارد تومان پول داشتند و پس از بررسی های فراوان مشخص شد که هیچ اثری از 5 هزار میلیارد تومان آن نیست.» زندگی شرکتی یا زندگی پورشه ای؟ بخش خصوصی ایران تمایلی به استفاده از خودروهای با قیمت افسانه ای ندارد ولی طبقه نورسته ایرانی به شکل دیگری رفتار می کند. تقریبا تمامی نمایندگان پارلمان بخش خصوصی ایران خودروی خارجی سوار می شوند. رنگ های سفید و سیاه هم در میان آنها طرفداران زیادی دارد. پارکینگ اتاق های بازرگانی و سالن های محل برگزاری اجلاس های بین المللی اقتصادی در تهران نشان می دهد که بخش خصوصی ایران علاقه مندی به سواری با تولیدات ایرانی ندارد. اما به گفته یکی از همین نمایندگان در میان 40 عضو اتاق تهران و بیش از 400 عضو اتاق بازرگانی ایران خبری از پورشه و بوگاتی نیست. او مردی میانسال است. سال هاست که به فعالیت های صنعتی پرداخته و علاقه ای هم به حضور در محافل رسانه ای ندارد. می گوید:« اینکه بگویم بخش خصوصی ایران و بخصوص آن عده که در اتاق های بازرگانی حضور دارند، افرادی از طبقه متوسط جامعه هستند، حرف درستی نیست. آنها به اندازه یک صنعتگر یا تاجر صاحب نام در صنف خودشان پول دارند ولی هیچ کدام بوگاتی یا پورشه ندارند. حداکثر بنز و بی ام و سوار می شوند.» پورشه سوران راهشان چندان به نهادهای صنفی نمی افتد. علیرضا کلاهی، فعال اقتصادی تحصیل کرده خارج از کشور است. او ریاست هیات مدیره سندیکای برق را برعهده دارد. کلاهی یکی از بنیانگذاران سایت فروش «دیجی کالا» است. سایتی که او پایه گذاری کرده روزانه 2 هزار سفارش خرید با متوسط قیمت 60 هزار تومان دارد. کلاهی اما به دلایل علاقه مندی های صنعتی اش به سرعت جذب فعالیت در صنایع برقی کشور شد. او خود را متعلق به سرمایه داران نورسته نمی داند و می گوید:« به نظر من این طبقه در شرایط رانت و در فضای اقتصادی که همه میدانیم در آن چه گذشته ایجاد شده. این طبقه با زحمت و کار مولد به این ثروت نرسیده. سرمایهداری و کارآفرینی در کشور ما مسئله معقولی است. سرمایهداری که به افزایش تولید ناخالص ملی میانجامد معقول و منطقی است اما نوع دیگر آن که با بهرهبرداری از شرایطی خاص، به انباشت سرمایه میانجامد، یک عارضه است. رفتارهایی مثل گردش خودروهای لوکس در خیابانهای شهر، تفاخر و تبختر از رفتارهای همین سرمایهدارهاست.» او خاطرات حضورش در اروپا را به یاد می آورد و می گوید:« من یادم است در کشورهای اروپایی، مردم اروپا و حتی مردم سایر کشورهای عربی مثل لبنان، عربهای خلیج فارس را مسخره میکردند که از یک نوع پیراهن ده تا میخرند یا ساعتهای جواهرنشان میخرند. مشابه این رفتار در این قشر هم وجود دارد. تجربه شخصی من میگوید سرمایهدار ریشهدار و مولد، از این رفتارها کمتر دارد. این کمتر را برای این میگویم که معتقدم هیچ چیز قطعی وجود ندارد و نباید همه چیز را سیاه یا سفید دید. سرمایهدار مولد دنبال نمایش دادن امکانات و تسهیلات و فخرفروختن نیست. این مسائل و عوارض اجتماعی برای این سرمایهداران مطرح نیست. داشتههای طبقه کارآفرین آنقدر هست که لازم به ارائه آن با ابزارهای مثل خانه و ماشین لوکس نباشند. اما من بارها دیدم که از پنجره یک خانه در محلههای بالای تهران آشغال از پنجره بیرون میریزند، یا با ماشینهای لوکس بد رانندگی میکنند. این رفتارها مال طبقه سرمایهدار نوظهور است. این طبقه با توجه به شرایط اقتصادی در کشور به سرعت به انباشت ثروت رسیدند اما انباشت فرهنگ به سرعت انباشت ثروت انجام نمیشود. اینها مشکل فرهنگی دارند.» سرمایه داران نوظهور و به قول اسدالله عسگراولادی، سرمایه داران «زالو صفت» چهره اجتماعی ثروت در ایران را تغییر داده اند. علیرضا کلاهی تجربه شخصی از این تغییر سیما دارد:« من خودم اخیرا دچار یک سانحه رانندگی شدم و خساراتی زیر پنجاه هزار تومان در آن سانحه ایجاد شد. خانمی که طرف دیگر سانحه بود در مقابل عذرخواهیهای من فقط فحاشی میکرد و داد میزد. جالب است مردمی که شاهد تهاجمهای لفظی و حتی فیزیکی آن خانم نسبت به من بودند، از او طرفداری میکردند چون من خودرویی سوار بودم که گرانتر از ماشین این خانم بود. رفتار آن روز مردم ناشی از رفتارهای نامتعارف همان سرمایه داران نوظهور است که خود من هم بارها شاهدش بودم. به نظر من رانندگی با یک ماشین لوکس و با سرعت بالا در یک کوچه هشت متری در زعفرانیه از همین رفتارهای نامتعارف است. این به رخ کشیدنها، مردمی را که دچار مشکل معیشتیاند آزرده میکند. البته مردم با تشخیص رفتارهای نامتعارف کم کم قادر به تفکیک سرمایهدار مولد از سرمایهدار نوظهور خواهند شد.» فریال مستوفی هم اعتقاد دارد که سرمایه داران نورسته نگاه مردم ایران به ثروت را تغییر داده اند. او می گوید:« طبقه تازه به دوران رسیده، ثروتش را به رخ طبقه ای که هیچ چیزی ندارند می کشد، کسی که آدم استخوان داری باشد، هر چقدر هم ثروتمند باشد، هیچوقت چنین کاری نمی کند، بلکه، سعی می کند از ثروتش کمکی به افراد کند، صنعت و تجارتی به وجود آورد تا حداقل دست یک عده جوان را بگیرد، اما، این طبقه تازه به دوران رسیده جز اینکه به طبقات دیگر فخرفروشی کنند، کار دیگری بلد نیستند؛ چون اینها از روی شایستگی ثروتمند نشدند تا بتوانند فکرشان را به کار گیرند و از این ثروتی که دارند در راه ساخت و ساز کشور استفاده کنند. اینها کشورشان در همان چمدان پول هایشان است و به هر دلیلی اگر مشکلی برایشان پیش بیاید، پول هایشان را از کشور خارج می کنند؛ در صورتیکه کسی که سرمایه گذار واقعی است، وجودش در این کشور می ماند و نمی تواند کشور را ترک کند. این افراد ثروتشان در مملکتشان است نه در پول هایشان و ثروتشان در چرخه تولید وارد می شود.» خاطره شخصی کلاهی، گفته های عسگراولادی را تایید می کند:« در کشوری که مردم خانه ندارند، سواری با خودروهای گران قیمت جایز نیست.» باورهای مذهبی سرمایه داران نسل قدیم، تسلط به علم روز کارآفرینان نسل جدید و اعتقادات فعالان اقتصادی برآمده از دل دولت ها، هیچ کدام شباهتی با رفتارهای اجتماعی سرمایه داران نورسته ندارد. اسدالله عسگراولادی، علیرضا کلاهی و فریال مستوفی همگی یک جمله را تکرار می کنند. جمله ای که مستوفی آن را به شکلی کامل بیان می کند:« فخرفروختن طبقه تازه به دوران رسیده در جامعه، با این ماشین های عجیب و غریب با این قیمت های وحشتناک، به افرادی که حتی برای اتوبوس سوار شدن هم مشکل دارند، آیا اصلا درست است؟ بالاخره ما در این جامعه مسئولیت اجتماعی هم داریم.» احمدی نژاد مبتکر سرمایه داران وابسته و نورسته روایت های پراکنده نشان می دهد که سرمایه داران نورسته در دولت محمود احمدی نژاد بیش از همه دوره های تاریخی فرصت ظهور پیدا کردند. خودروهایی که تنها بین ساعت 8 تا 12 شب در خیابان های شمال شهر تهران «دور دور» می کنند به اندازه مصرف یک روز استان های مانند ایلام بنزین مصرف می کنند. گزارش های رسمی نشان می دهد که وضعیت زندگی حداقل برای گروهی خاص در میان مردم ایران طی سال های ابتدای دهه 90 به شدت بهبود یافته است. اخرین گزارش مرکز آمار ایران تایید می کرد در تابستان سال گذشته 102 میلیارد تومان هزینه سفرهای خارجی مردم شده است. طی سه ماه فصل تابستان نیز بیش از 4 هزار و 387 میلیارد تومان در سفرهای داخلی مردم هزینه شده است. گزارش ها نشان می دهد که مردم طی سه ماه از سفرهای خارجی شان 17 میلیارد تومان سوغاتی خریده اند و 46 میلیارد تومان هم صرف گشت و گذار کرده اند. آمارهای رسمی تایید می کنند که سرانه پس انداز مردم یا حداقل بخش قابل توجهی از مردم طی دولت دوم محمود احمدی نژاد 20 درصد کم شده است ولی حداقل این آمارها برای گروهی دیگری از شهروندان معنای نداشته و آنها به همین میزان برثروتشان افزوده اند. یکی از مدیران بانکی دولت یازدهم در حالی که در دفتر کار شلوغش در خیابان طالقانی تهران نشسته است و کلافه از آمارهای بدهی های بانکی شده است می گوید:« همه جا را رانت گرفته بود. مثلا بانک مرکزی قرار بود که در دولت گذشته اعلام کند که به کسانی که زیر یک سقف عددی بدهی دارند، مهلت بیشتری برای بازپرداخت می دهد. همین خبر از سوی بانک ها به مشتری ها فروخته می شد. یعنی بانک با یک بدهکار تماس می گرفت و می گفت میزان بدهکاریت را به زیر 20 میلیارد برسان و به این ترتیب 6 ماه دیگر زمان بازپرداخت پیدا می کنی. این وسط هم مثلا یک میلیارد به دلال این خبر می رسید.» سرمایه دارانی در دولت محمود احمدی نژاد ظهور کردند که هیچ سابقه فعالیت اقتصادی موثری پیش از او نداشتند. یکی از همین سرمایه داران در مطبوعات کشور به نام م.ز معروف شده بود. او با کمک نامه نگاری های نزدیکان احمدی نژاد موفق شد کارخانه فولادی را در تبریز پایه گذاری کند و وسعت سرمایه داری اش را به خرید شرکت هواپیمایی و شراکت با ترک ها هم وسعت دهد. همگی دارایی ها او در دولت یازدهم به دستور قوه قضاییه به دادگستری و چند بانک طلب کار اموال او واگذار شد. سرمایه داران نسل احمدی نژاد از کنار درآمدهای نفتی حاصل از تحریم ها دوران تازه ای را برای اقتصاد ایران ساخته بودند. فریال مستوفی به عنوان یک عضو بخش خصوصی رسمی کشور نیز چنین تحلیلی را تایید می کند:« زمانیکه اقتصاد خراب است و کاری انجام نمی شود، چیزی وجود ندارد که کسی بخواهد سواستفاده کند یا نه. اما، وقتی کشوری به سمت سازندگی می رود، بالطبع تجارت یا پروژه هایی انجام می شود که باعث می شود، افراد سواستفاده گر ظاهر شوند و به هر طریقی از شرایط سواستفاده می کنند. این می تواند در همه دنیا پیش بیاید و فقط مختص جامعه ما نیست، اما، مسئله، برخورد با اینگونه سواستفاده هاست. مثلا رییس سابق سازمان امنیت داخلی چین، که بعد از 55 سال در این پست بوده است، به خاطر فساد مالی دستگیر شد. در برخورد با اینگونه افراد، باید سریعاً اقدام شود تا درس عبرتی برای دیگران باشد. مثلاً در کشور خودمان، می بینیم، پرونده های فساد اقتصادی، سالیان دراز طول می کشد یا اکثر مواقع بدون اینکه کسی محاکمه شود در کوچه و خیابان برایش حکم صادر می شود. خوب، رسیدگی به چنین کیس هایی نباید اینقدر طولانی باشد که به کم کم به دست فراموشی سپرده شوند یا اینکه برای افراد بی گناه، شایعات و حکم بریدن های بی اساس به وجود بیاید و افراد بدنام شوند. من همیشه به این معتقدم هستم که این نوع سواستفاده ها در همه جای دنیا وجود دارد و مهم این است که برخورد با این مسئله چگونه است.» او می گوید:«همیشه وضعیت بد اقتصادی باعث می شود که چنین گروهی به وجود بیاید، اگر وضعیت اقتصادی کشوری روی روال درست باشد و با قانون پیش برود، اصولاً به وجود آمدن چنین طبقه از افراد سواستفاده گر، پیش می آید، اما، مسلماً آمارش خیلی کمتر از چیزی خواهد بود که در کشور ما وجود دارد. مسئله دیگر، مسئله تورم است.» در دولت محمود احمدی نژاد تقریبا تمامی نهادهای نظامی و شبه نظامی موفق به تاسیس بانک های خصوصی شدند. بانک هایی که طی دورانی کوتاه 100 هزار میلیارد تومان از دارایی های سپرده گذاران خود را به عنوان وام در اختیار گروهی قرار دادند که اکنون به عنوان «بدهکاران بزرگ بانکی» خطاب می شوند. نظام بانکی ایران طی یکسال گذشته به نظم نسبی رسیده و آخرین گزارش ها نیز نشان می دهد که اعطای 315 هزار میلیارد تومان تسهیلات به فعالان اقتصادی گام های اولیه برای بهبود کلی وضعیت مالی و اقتصادی کشور بوده است. با این حال در سایه فعالیت 23 بانک خصوصی در کشور، ثروت هایی نیز به جیب عده ای خاص رفته است. مهدی پورقاضی دردسته افرادی قرار می گیرد که نظام مالی متکی به بانک ها را دلیل تولد نورسته ها می داند:« سیاست های پولی دولت و بانک مرکزی هم باعث می شد که این موضوع تشدید شود، چون میزان نقدینگی به تدریج بالا رفت و این بخش، بخشی بود که توانست نقدینگی را جمع کند و تبدیل به بورژوازی نوظهور شد. خصوصیت مهم این طبقه این است که ریشه قدیمی ندارد و حتی با فرهنگ سرمایه داری هم تطابق ندارد، عمدتا سیاست های کوتاه مدت را پیش می گیرد، مثل خرید و فروش، وارادات و غیره می پردازد و وارد سرمایه گذاری های بلندمدت مثل سرمایه گذاری در صنایع و غیره نمی رود؛ بیشتر دنبال کارهای کوتاه مدت پرسود است، حتی وارداتی که از طرق غیرقانونی و قاچاق وارد می شود را این بخش از سرمایه داری انجام می دهد. این مسئله بیشتر زاییده وضعیت اقتصادی بود، موقعی که سیستم کپی به وجود آمد و رقابت وجود نداشت، این بخش از امتیازات استفاده کردند و به شدت سود بالایی در مقایسه با بخش های دیگر اقتصادی نصیبشان می شد و در واقع ریشه اش در مشکلات اقتصادی در بخش توزیع کالا بود.» ریاحی نیز این موضوع را تایید می کند:« به اعتقاد من، در حال حاضر، بیشترین کسانی که این طبقه را تشکیل می دهند، بانک ها هستند. بانک ها به دلیل سرمایه های سنگینی که در دست دارند، مستقیماً وارد سرمایه گذاری در حوزه ساختمان شدند یا شرکت های سرمایه گذاری دارند، کجای دنیا چنین چیزی وجود دارد که بانک ها مستقیما وارد سرمایه گذاری شوند؟ خوب طبیعی است که تورم ایجاد می کنند، خوب اکثر نقدینگی در دست اینهاست. چه در زمانی که بانک ها دولتی بودند و چه الان که خصوصی شدند، وضع به همین ترتیب است. یا یک سری شرکت های دولتی، عمومی یا شبه دولتی، وارد اقتصاد شدند با سرمایه های کلان، خوب اینها نه تنها ارزشی ایجاد نمی کنند قاعدتاً بلکه باعث گرانی می شوند. اگر قیمت ارز را در دوران جنگ را با امروز مقایسه کنیم و در همین دوره افزایش قیمت املاک یا کالاهای سرمایه ای را با آن مقایسه کنیم، می بینیم که این قبیل کالاها، نسبت به ارز، بیش از ده برابر افزایش داشته است، دلیلش هم تمرکز نقدینگی و سرمایه روی این کالاهاست.» او اشاره مستقیمی به بنگاهداری بانک ها دارد. بنگاهداری که حتی با وجود توصیه ها و تهدیدهای رئیس جمهور طی دو سال گذشته همچنان باقی مانده است. ریاحی می گوید:« در زمینه تخصص من، شاید بیش از 20 درصد از کنترل دارو در دست هولدینگ بانک ملی است و در حوزه های دیگر به خصوص املاک بیشتر است. به نظر من، باید در اینجا دنبال طبقه سرمایه داری جدید باشیم، نه در افراد، البته این به معنی این نیست که افراد در این طبقه قرار ندارند، بلکه، افراد در باد اینها خوابیده اند. اما، به طور کلی، این طبقه نقشی در اقتصاد ندارند و توسعه با میزان سرمایه ای که در گردش است، نسبت مستقیم دارد.» بانک ها، مستغلات و اقتصاد وابسته به نفت و واردات ایران به سادگی زمینه های تولد طبقه نورسته ها را مهیا کرده است. طبقه ای که نه می روند و نه می مانند. گزارش های رسمی نشان می دهد که همین گروه سرمایه دار ایرانی به عنوان چهارم گروه صاحب ملک و ساختمان در دبی شناخته می شوند. براساس آمارهای سازمان زمین های دوبی، ایرانی ها تنها سال گذشته یک میلیارد و 225 میلیون دلار در بخش املاک دوبی سرمایه گذاری کرده اند. روزهای که بازار مسکن ایران با رکود همراه است و آمارهای صدور پروانه های ساختمانی 66 درصد کاهش یافته، بازار دوبی بهترین منطقه سرمایه گذاری برای سرمایه داران علاقه مند به مستغلات به حساب می آید. اقتصاد یواشکی و پول های کلان بخش مهمی از سرمایه داران نورسته پول هایشان را به بخش های غیررسمی اقتصاد ایران انتقال داده اند. گزارش های سازمان بین المللی شفافیت نشان می دهد رتبه اقتصاد ایران در شفافیت 136 در میان 175 کشور جهان است. تمامی شاخص های اقتصادی نشان می دهد که فضای حاکم برمحیط کسب و کار ایران به سمت فعالیت های زیرزمینی حرکت می کند. براساس مقاله ای که در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شده، اولین تحقیق علمی در مورد برآورد اقتصاد زیرزمینی کشور به سال 69 باز می گردد که بازه بیست ساله سال های 1340 تا 1368 را مورد بررسی قرار داده بود. فیروزه خلعتبری حجم اقتصاد زیرزمینی ایران را 68 درصد تولید ناخالص ملی برآورد کرده بود. این عدد در سال 92 به رقم 25 درصد رسیده بود. برآوردها تایید می کند با وجود وابستگی 50 درصدی درآمدهای کشور به مالیات، همچنان سالیانه 130 هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی صورت می گیرد. براین اساس بخش زیرزمینی اقتصاد ایران که توانایی تشکیل طبقه سرمایه داران نورسته را دارد، درآمدی به اندازه سه سال بودجه عمرانی کشور را در دل خود جایی داده است. به همین دلیل پورقاضی عضو هیات نمایندگان اتاق تهران اعتقاد دارد که سرمایه داران نورسته از درون اقتصاد زیرزمینی ایران بیرون زدهاند:« هرچقدر شفافیت در اقتصاد بالا رود، شکل گرفتن این طبقه کمتر می شود. در دوران اصلاحات سیاست تک نرخی پیش گرفته شد و همین سیاست باعث شد که امتیازات و رانت کمتر شود. منتها باز دوباره در دولت های نهم و دهم باز هم سیاست چند نرخی بودن ارز شکل گرفت و باز مسائل مختلفی را ایجاد کرد و باعث شد که اینها دوباره بتوانند از پول های بادآورده استفاده کنند.» او می گوید:« هر جا که در اقتصاد شفافیت نداشته باشیم و اصول رقابت از بین رود، رانت و امتیاز ویژه برای برخی از افرادا ایجاد کنیم و دولت ارز سوبسید دار بدهید، مجددا این طبقه پا می گیرد و این پول های سرگردانشان گاهی در ساختمان و ملک می رود و گاهی ارز می خرند و نگهداری می کنند و از این قبیل. به نظر من، اینها عمدتاً ناشی از سیاست های خاص و مدیریت شده دولت است که مانع رقابت می شود و امتیازات ویژه برای برخی از کارها قائل می شود. کاری که باید کرد این است که باید سعی کنیم اقتصاد شفاف شود و به سمت آزادسازی اقتصاد رویم. این طبقه کمتر به دنبال اقتصاد مولد هستند و بیشتر به دنبال سفته بازی و در واقع خرید و فروش و قاچاق و این چیزها هستند، جایی که سود بیشتری داشته باشد، خوب این امر، فاصله طبقاتی را زیاد می کند، تلاش های مدیریت شده را از بین می برد، البته خود این طبقه هم در این اقتصاد گاهی زیان می بینند. کاری که باید کرد این است که شفاف سازی کنیم.» اقتصاد زیرزمینی و طبقه نورسته به شکاف طبقاتی در ایران دامن بیشتری زده است. هفته نامه صدا چندی قبل طی گزارشی به بررسی وضعیت قیمت فروش ملک در نقطه مختلف تهران پرداخته بود. براساس آنچه در این گزارش آمده بود از زمستان 93، بیشترین متوسط قیمت فروش یک مترمربع زیربنای مسکونی معامله شده در حدود ۸۶۴۷۰ هزار ریال در منطقه ۱ و کمترین آن در حدود ۲۰۵۸۷ هزار ریال در منطقه ۱۸ بوده است. همچنین طبق گزارش مرکز آمار از بهار 93، برای 362100 متر مربع زیربنا واحدهای مسکونی پیش بینی شده در منطقه یک، مجوز پروانه ساختمانی صادر شده است. بنابراین، اگر 8 میلیون تومان، یعنی تقریبا متوسط قیمت فروش هر متر مربع زیربنای مسکونی در منطقه یک را در 362 هزار مترمربع زیربنای پیش بینی شده برای ساخت ضرب کرد، می توان به عدد 2896 هزار میلیارد تومان رسید. به عبارتی اگر تمام پروانه های صادر شده شهرداری در منطقه در بهار 93 ساخته شده باشد، قیمت این زیربناهای ساخته شده به نزدیک سه هزار میلیارد تومان می رسد. با توجه به کاهش قدرت خرید خانوارهای ایرانی، تنها گروهی خاص امکان خرید ملک در این مناطق را پیدا می کنند. خانوارهای تهرانی به طور متوسط در صورتی که 13 سال تمامی درآمدهای خود را پس انداز کنند، امکان خرید خانه را می یابند. اما این عدد در شهرهای بزرگ تا حدودی تعدیل می شود. با این وجود سطح درآمدهای بخش مهمی از جمیعت ایران که بیش از 55 میلیون نفر برآورد می شود، با نیاز مالی برای خرید خانه همخوانی ندارد. طبقه نورسته سرمایه داری برهمین اساس در این بخش از جامعه ایرانی جایی ندارند. پورشه سوران کیستند و چه می کنند؟ طی شش سال گذشته 24 هزار میلیارد تومان هزینه واردات انواع خودروهای خارجی به کشور شده است. این عدد برابر با اینجاد یک میلیون و 200 هزار شغل کوچک در کشور است. در بزرگ راه جلال آلاحمد، نرسیده به پل گیشا، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بنا شده است. آخرین ساعت کلاسی روز است و دانشجویان با تیپهای مختلف سر کلاس انسانشناسی خاورمیانه نشستهاند؛ بعضی جزوه مینویسند، بعضی نگاهشان به استاد است و بعضی در موبایلهایشان سرگرم شبکههای اجتماعی شده اند. احمد نادری، سرپرست گروه انسان شناسی دانشگاه تهران، برای دانشجویان متولد سالهای اول دهه هفتاد ازمصرف گرایی در خاورمیانه و تمایل کشورهای غربی به ترویج این فرهنگ صحبت می کند. نام پورشه که می آید، آن هایی که سرشان در موبایلهایشان بود نیز به استاد چشم میدوزند. نادری سالهای زیادی را در کشورهای اروپایی زندگی کرده و چند سالی را نیز در آلمان گذرانده، بین طبقات مختلف گشته و در تمام آن مدت کمتر از ۵ پورشه دیده است. او میگوید:«البته یکی از این ۵ تا هم پسر جوان یک تاجر ایرانی بود. آلمان خودش این ماشین را تولید میکند اما پورشهسواران در خیابانهایش برای نمایش ثروت خود جولان نمیدهند، واقعاً مصرفگرایی به شکلی که در ایران رایج شده، اصلاً در آنجا وجود ندارد.» یاسمین، یکی از دانشجویان سال سومی حاضر در کلاس انسانشناسی خاورمیانه، خانواده سرشناسی دارد و در منطقه نیاوران تهران زندگی میکند. او میگوید:«از پورشه متنفرم. به نماد نوکیسهها تبدیل شده و هیچکدام از پولدارهای اصیل چنین ماشینی سوار نمیشوند. یکی از آشناهای ما خانهاش خیلی معمولی است و در ۵،۶ سال اخیر یکدفعه پولدار شده، ولی پورشه سوار میشود. استدلالشان این است که نهایتاً صد نفر از فامیل به منزلش بروند و اوضاعش را ببینند، اما ماشین، کیف و کفش همسرش، و ساعت و کمربند خودش را پانصد نفر دیگر هم میبینند. میدانید، این آدمهایی که سبک زندگی راحتطلبی و پورشهسواری دارند در اقلیت هستند ولی از بس خودشان را به نمایش میگذارند، به چشم میآیند و زیاد به نظر میرسند.» روزنامه اسپانیایی ال موندو، اخیراً به نقل از شرکت پورشه اعلام کرده این شرکت در سال 2011 بیشترین فروش خودروهای خود در خاورمیانه را در ایران داشته است. بر اساس آمار گمرک، طی سالهای ۸۸ تا ۹۳، ۱۷۶۲ دستگاه پورشه وارد کشور شده؛ از این میزان ۱۰۷۱ مورد آن فقط مربوط به سالهای ۹۰ و ۹۱، همزمان با اجرای قانون هدفمندی یارانهها و تغییر در نظام ارزی بوده است. یعنی زمانیکه ارز مبادلهای دولتی برای حمایت از تولید به راه افتاد اما بر اساس نظر فعالان اقتصادی و کارشناسان با باز شدن فضای رانتجویی، سر از واردات درآورد. هرچند از سال ٩١ مقرر شد واردات خودروهای لوکس با حجم بالای ٢٥٠٠ سیسی ممنوع شود و واردات خودروهای خارجی با حجم زیر ٢٥٠٠ سی سی با ارز آزاد انجام پذیرد، اما با این وجود واردات این خودروها هرگز به صفر نرسید. مهسا، یکی از دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی و ترم ششم ارتباطات است. علیرغم اوضاع خوب خانوادهاش، از همان ترم اول دانشگاه کارهای پاره وقت دانشجویی انجام میداده تا استقلال مالی داشته باشد. او میگوید:«امسال سر کلاسهایمان زیاد از پورشهسواری و این طبقه خاص بحث میشود. سالهای پیش اینطور نبود. فکر میکنم به خاطر این است که در شبکههای اجتماعی امکان نمایش خود را پیدا کردهاند. اگر فقط در سطح شهر باشند، خب بین همان جماعت شمال شهری میگردند و به جز اقلیتی پایتختنشین، کسی هم آنها را نمیبیند. الان هرکسی میتواند یک رسانه فراگیر داشته باشد واین اقلیت جذاب هم، نفرتها و حسرتهای بقیه را به صفحههایشان کشاندهاند. پارسال در فیسبوک و اینستاگرام با صفحه بچهپولدارها سر و صدا کردند و بعد از ماجرای پریوش اکبرزاده، بیشتر مطرح شدند. حالا هم پای ثابت پروژههای تحقیقی و کلاسی ما هستند. هرقدر هم روی سبک زندگی آنها کار میکنیم، من باز هم نمیتوانم این جماعت را درک کنم. پول خیلی هم خوب است، اما اینکه آدم هیچچیزی به جز پول خانواده و مصرف آن برای مطرح کردن خودش نداشته باشد، وحشتناک است. رواج تفکرشان بین سایر اقشار هم وحشتناکتر.» بچهپولدارها که مهرماه سال گذشته با عکس ساعتهای رولکس طلا، ویلاهای قصرگونه و غذاهای عجیب و غریبشان سر و صدا به پا کرده بودند، باید برای خرید هر دستگاه پورشه به طور متوسط یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان پرداخته باشند. این مبلغ با کل هزینههای زندگی ثروتمندترینهای ایرانی برای ۱۷ سال و ۲۳۲ ماه هزینه کل زندگی فقیرترینها، برابر است. همچنین قیمت خودرویی که آنها زیرپایشان انداختهاند، به اندازه کل درآمد ۱۷۴ سال زندگی یک کارگر است. حقوق ماهانه ۲ هزار و ۱۰۷کارگر، برابر با یک پورشه است. جلال آل احمد سال ۱۳۴۱ در کتاب «غربزدگی» نوشته بود:«حرف در این است که ما تا وقتی ماهیّت و اساس و فلسفهی تمدن غرب را در نیافتهایم و تنها به صورت و به ظاهر، ادای غرب را در میآوریم -با مصرف کردن ماشینهایش- درست همچون آن خریم که در پوست شیر رفت. و دیدیم که چه به روزگارش آمد. اگر آنکه ماشین را میسازد، اکنون خود فریادش بلند است و خفقان را حس میکند، ما حتّی از اینکه در زیِّ خادم ماشین درآمدهایم، ناله که نمیکنیم هیچ، پُز هم میدهیم!» وقتی آلاحمد با عصبانیت این جملهها را مینوشت، احتمالاً با وجود تخیل نویسندگیاش هم نمیتوانست تصور کند ۵۴ سال بعد، در بزرگراهی به نام خودش مهمترین پایگاه علوم اجتماعی ایران قرار گرفته باشد و جوانانی با دغدغههای شبیه به او، «پُز دادن»های مُد شده در جامعه را آسیبشناسی کنند. در حالیکه در خیابانهای آن سر شهر، هر هفته ۱.۵ میلیارد تومان ثروت ملی دود میشود. برآوردهای ماهنامه «تصمیم» نشان میدهد چرخزدن خودروهای لوکس تنها در شش خیابان تهران در دو روز پایانی هفته، بین ساعت ۲۰ تا ۲۴ باعث سوزانده شدن حدود یک میلیون لیتر بنزین تنها در این مناطق میشود. با احتساب آمار معاونت امور بینالملل شرکت ملی نفت مبنی بر عرضه هر لیتر بنزین فوب خلیجفارس در حدود ۵۱ سنت، بچه پولدارهای تهرانی برای نمایش دادن و تفریح در خیابانهای پایتخت در دو روز پایانی هفته، زمینه هدر رفت ۱.۵ میلیارد تومان ثروت ملی را فراهم میکنند. فقط برای تردد در ۶ خیابان که کل مسافت آن شاید کمتر از یک دهم درصد مسافت خیابانها و بزرگراههای کل شهر تهران باشد. از ابتدای سال ١٣٨٨ تاکنون هفت میلیارد و ٢٤٥ میلیون دلار خودرو وارد ایران شده است. بررسیها نشان میدهد از این تعداد خودرو، بیش از دو میلیارد و ٥٩٣ میلیون دلارخودروهای لوکس نظیر مازراتی، پورشه، بنز، بیامو و لکسوس بوده است. با احتساب دلار سه هزار و ٣٠٠ تومانی، هزینه واردات این تعداد خودرو طی 6 سال گذشته، ٢٤ هزار میلیارد تومان بوده که ٨ هزار و ٢٥٠ میلیارد تومان آن به واردات خودروهای لوکس اختصاص یافته تا جوانهای تهرانی بتوانند خود را به وسیله آنها در جمع دوستانشان اثبات کنند. از طرفی، بر اساس گفتههای وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی حداقل هزینه ایجاد یک شغل کوچک ٢٠ میلیون تومان است. بنابراین اعتبار مورد نیاز برای ایجاد یک میلیون و ٢٠٠ هزار شغل در شش سال، به شکل خودرو در خیابانهای کشور بنزین دود میکند. پیمان، خانوادهی متمولی دارد. به قول خودش مشغول «بساز، بفروشی» است و بیشتر کارهای پدرش را او انجام میدهد. ماشین زیر پایش حدود ۱۰۰ میلیون برابر با کل درآمد ۱۱ سال یک کارگر قیمت دارد، اما به چشماش نمیآید و میگوید:«من که سوناتا سوار میشوم، مجبورم تمام لباسهایم را از برندهای معروف و گران بخرم. چون وقتی از ماشین پیاده شوم، باید مارک لباسم معلوم باشد تا بقیه توجه کنند و بفهمند آدم حسابی هستم. اما یکی از دوستهایم که بی.ام.و سوار میشود، همیشه لباسهای ارزان و معمولی میخرد. استدلالاش هم این است که وقتی او سوار بی.امو است، از جمعه بازارهای جنوب شهر هم لباس بخرد باز همه با تحسین به لباسهایش خیره میشوند و قیمتهای آنچنانی برایش حدس میزنند. خب راست هم میگوید.» بر اساس آمار بانک مرکزی، خانوارهای دهک دهم در سال ۹۲، ۴ میلیون و۴۸۷ هزار تومان برای تفریح و امور فرهنگی، و رستوران و هتل صرف کردهاند. در حالیکه متوسط هزینه خانوار در این دو گروه، یک میلیون و ۲۴۰هزار تومان بوده و دهک اولیها نیز به اندازه ۱۰۴ هزار تومان تفریح کرده و رستوران رفته اند. به این ترتیب متوسط هزینه تفریح و رستوران ثروتمندترین افراد جامعه ۴ برابر متوسط کل افراد جامعه و ۴۳ برابر ضعیفترین قشر جامعه بوده است. البته آمار بانک مرکزی، متوسط هزینهها را بیان میکند. اقلیت پر سر و صدایی نیز وجود دارند که ۲ میلیون و ۱۲۷ هزار تومان هزینه رستوران و هتل یک خانواده ۴ نفره دهک دهمی در طول سال، تنها هزینه شام و نهار دوستانهشان باشد. «پالادیوم» در ولنجک تهران یکی از آن مجتمعهایی است که افراد زیادی در قسمتهای مختلف آن رو به دوربین جلوی گوشیهای اپل، لبخند میزنند. سپیده، ۲۲ سال دارد و قرارهای دوستانهاش را در «فودکُرت» پالادیوم میگذارد. او میگوید:«قیمتهای اینجا معقول است. مثلاً یک پیتزای آن حدود ۳۰ هزار تومان میشود. اینجا فضای خوبی دارد و برای قرارهای جوانانه مناسب است. اما اصل گرانیهای پالادیوم برای رستوران ایتالیایی آن است که با ۴ نفر مهمان برای ناهار، باید حدود ۲ میلیونی پیاده شوی. غذایش هم آنچنانی و خوشمزه نیست، ولی محیط خیلی شیک و خارجی دارد. آدمهایی هم که آنجا میروند بیشتر پاشنه ۱۵ سانتی پوشیدههای پر از آرایش غلیظ هستند. فروشگاههای کفش و پوشاک اینجا هم همه برند هستند، مثلاً قیمت یک کتونی از ۶۰۰ هزار تومان شروع میشود. اما نباید به برند فروشیهای تهران اعتماد کرد چون معمولاً اصل نیستند و جنس ۲ میلیونی را ۴ میلیون تومان میاندازند. به نظرم همه کسانی که برای خرید به پاساژهای گران شمال شهر میآیند، اگر راه به خارج داشته باشند اصلاً از اینجا خرید نمیکنند. من خودم لباسهای معمولیام را از میرداماد میخرم اما لباسهای مجلسی را از آلمان و آمریکا برایم میآورند.» بر اساس گزارشهای بانک مرکزی، دهک دهمیها سالانه به طور متوسط ۴ میلیون و ۲۴۸ هزار تومان خرج پوشاک میکنند، یعنی حدود ۳۳ برابر دهک اولیهایی که در سال ۱۲۶ هزار تومان لباس میخرند. خرج آنها ۳ برابر از هزینه متوسط یک خانوار شهری برای پوشاک، با ۱ میلیون و ۳۱۵هزار تومان در سال نیز بیشتر است. حسین راغفر، اقتصاددان در مصاحبه ای با هفته نامه صدا گفته بود:«واکنشهای مردمی که نسبت به مسائل مختلف طبقاتی مانند مرگ دختر پورشهسوار دیدهایم، نشانههای بدتر شدن وضعیت اقتصادی است. آدمهای نوکیسه از طریق درآمدهای دلالی، واسطهگری و اقتصاد بیمار، خودروهای لوکس و زندگی لوکس دارند و با خودنمایی، شکاف طبقاتی را بیشتر میکنند و مصرفگرایی را رواج میدهند. تا زمانی که به غیرمولدها میدان داده شود، اقتصاد توان ظرفیت رشد صنعتی ندارد و فقط بردرآمدهای نفتی کشور مبتنی است، و با نابرابری منابع به نفع گروههای خاص کوچک عمل میکند. مادامی که این روند اصلاح نشود، امکان بهبود هیچ چیزی وجود ندارد. کاهش و رفع این مشکلات نیازمند اصلاح ساختاری جدی است، ولی عزمی برای آن نمیبینیم.» در یک سال اخیر بحثها و حواشی پیرامون این طبقه نورسته و مصرفگرا در ایران بسیار داغ بوده است. تقریباً تمام رسانههای داخلی با هر خط مشیی به آن پرداختهاند. اما شاید بهترین توصیف از این طبقه ایرانی را بتوان با تأمل در مطلب روزنامه نیویورک پست آمریکا فهمید. این روزنامه حدود ۸ ماه پیش در گزارشی تصویری از صفحه بچه پولدارهای تهران نوشته بود:«تصاویر مشابه است. فرقی نمی کند که در آمریکا باشی یا در ایران، اگر جزء آن یک درصد ' اولترا پولدارها' باشی، زندگیات در هر جای دنیا شبیه به هم است.»