۰ نفر

یلدا انار ندارد

۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۶:۱۱
کد خبر: 491280
یلدا انار ندارد

انار کیلویی 22 هزار و 500 تومان، موز 35 هزار و 500 تومان، نارنگی 14 هزار و 800، سیب سبز 16 هزار و 300، پرتغال 14 هزار و 900 و... اعداد و ارقام گیج‌کننده هیچ نسبتی به قیمت‌های سال گذشته ندارد.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، دختر جوان با کیسه‌ای در دست از میوه‌فروشی بیرون می‌آید، چیزی جز یک موز توی کیسه نیست. دستش را نگاه می‌کند و با قدم‌های نامطمئن به راه می‌افتد. شب یلداست اما اینجا در یکی از شلوغ‌ترین خیابان‌های شرق تهران از تکاپوی سال‌های گذشته خبری نیست. کرونا رونق یلدا را گرفته یا جیب مردم خالی است؟ توی مغازه میوه‌فروشی زنی با یک دست موهای سفیدش را زیر روسری پنهان می‌کند و با دست دیگر کارت را به میوه‌فروش می‌دهد:«برایم موجودی می‌گیری ببینم چقدر توی کارتم دارم؟» بعد از شنیدن 103 تومان کمی فکر می‌کند و آرام می‌گوید:«یک کیلو گردو چقدر می‌شود؟» حسین به بهانه شب یلدا روی خشکبار هم حساب باز کرده و در گوشه‌ای از مغازه چند کیسه‌ کوچک خشکبار هم چیده. تنها نشانه یلدا در این خیابان بزرگ وانت پر از هندوانه‌ حسین است:«از صبح 7 یا 8 تا هندوانه  فروخته‌ام.»

انار کیلویی 22 هزار و 500 تومان، موز 35 هزار و 500 تومان، نارنگی 14 هزار و 800، سیب سبز 16 هزار و 300، پرتغال 14 هزار و 900 و...  اعداد و ارقام گیج‌کننده هیچ نسبتی به قیمت‌های سال گذشته  ندارد. 

چند قدم آن‌ طرف‌تر میوه‌فروشی دیگری هست که نه اناری برای فروش دارد نه هندوانه‌ای. سامان صاحب مغازه میوه‌فروشی می‌گوید:«دلت خوش است، سراغ هندوانه شب یلدا می‌گیری؟ سال‌های گذشته یک نیسان هندوانه می‌آوردم یک‌شبه تمام می‌شد اما امسال می‌بینی که خبری نیست. وقتی می‌دانم کسی نمی‌خرد چرا بیاورم؟ همه می‌آیند، موجودی می‌گیرند و می‌روند. همین را بگویم که تا چند سال پیش شب یلدا جعبه‌ای میوه می‌فروختیم، پارسال کیلویی، امسال هم دانه‌ای. این طور ادامه پیدا کند، سال بعد مردم از دم میوه‌فروشی مثل عتیقه‌فروشی  رد می‌شوند. نگاهی می‌اندازند و تمام.»

برعکس سامان مغازه‌های لباس فروشی با ویترین‌های سبز و قرمزشان برای یلدا آماده شده‌اند. آنها آدم را یاد کسی می‌اندازند که خانه را تمیز کرده، غذا درست کرده و آماده است که مهمان بیاید اما از مهمان خبری نیست، همچنان که مغازه‌دارها دم مغازه‌های‌شان ایستاده‌اند و رفت و آمد عابران  را تماشا  می‌کنند. 

عمو مجید با ماسکی سفید و بزرگ درحالی که سبیل‌های بلند و سفیدش از این طرف و آن طرف ماسک بیرون زده، در گوشه‌ای از مغازه خشکشویی‌اش چمباتمه زده و دفترش را ورق می‌زند و ماشین لباسشویی بزرگ و سبزرنگش پتوها را با موسیقی آرامبخشی می‌شوید:«نه ‌تنها شب یلدا تمام شد، اصلا کار و کاسبی ما هم تمام شد. بالاخره مردم مهمانی، ختم، عروسی می‌‌رفتند، لباس‌شان را هم  به ما می‌دادند بشوییم یا اتو بکشیم اما الان گاهی پرده و پتو برایمان می‌آورند.  اشکال ندارد از کار و کاسبی بیفتیم، من که راضی‌ام، فقط خدا کند از شر این مریضی زودتر خلاص شویم. به خدا خودم ماه‌هاست که نوه‌هایم را نه بوسیده‌ام، نه دیده‌ام؛ چه کنیم دیگر... اتفاقا این روزها بچه‌ها زنگ می‌زنند، می‌گویند برای شب یلدا می‌آیم خانه شما. به همه‌شان گفته‌ام جان پدرتان بشینید توی خانه خودتان، لازم نکرده توی این اوضاع کرونایی مهمان بازی کنید. گوشی و تبلت که داریم تصویری زنگ می‌زنیم و با هم عشق می‌کنیم.» تند تند حرف می‌زند و دائم مجبور می‌شود ماسکش را بالا بکشد. انگار زمان زیادی است که منتظر هم‌صحبتی نشسته باشد. انگار مهم نیست درباره چه موضوعی حرف می‌زند، عمو مجید فقط می‌خواهد صحبت کند. نفس عمیقی می‌کشد و دوباره شروع می‌کند:«پدر این املاکی بغل مغازه ما فوت کرد. به پسرش گفتم من به احترام پدر تو مغازه را امروز می‌بندم و اعلامیه‌ نصب می‌کنم. گفت خواهش می‌کنم این کار را نکن، مردم می‌فهمند توی این وضعیت می‌آیند خانه  برای تسلیت.»

گویا امسال کرونا بساط شب‌نشینی‌های بزرگ فامیلی را در شب یلدا برچیده است. اما سوت و کوری مغازه آجیل‌ فروشی افشین خبر از برچیده شدن این جشن حتی در جمع‌های کوچک خانوادگی می‌دهد. بوی تخمه بو داده، مغازه کوچک افشین را پر کرده است. می‌گوید:«پارسال شب یلدا 5 میلیون کار کردم اما امسال به خدا از صبح یک کیلو آجیل هم نفروخته‌ام. این پسته را می‌بینی چقدر خوب است، کیلویی 220 تومان. این گردو کیلویی 235 تومان با هم قاطی می‌کنم و چند چیز دیگر هم داخلش می‌ریزم که میانگینش می‌شود کیلویی 135 اما باز هم کسی نمی‌خرد. فکر کنم دو، سه روز دیگر مجبور شوم دوباره از هم جدا کنم.» دستفروش جلو کافه قنادی گل سر بساط کرده. گل سرهایی با طرح هندوانه. عابران نگاهی می‌اندازند و رد می‌شوند:«بیا گل سر مخصوص شب یلدا آورده‌ام. گل سر هندوانه و انار. بیا بخر که تموم شد.» شاید دختربچه‌ای بهانه یکی از آنها را بگیرد و مادرش مجبور شود بخرد؛ خدا را چه دیده‌اید. داخل کافه قنادی خبری از سوز سرمای بیرون نیست. گرما و بوی خوش شیرینی‌ها حال آدم را جا می‌آورد. وسط قنادی میز و صندلی‌های سفیدی چیده‌اند و چند زوج جوان یک طرف نشسته‌اند و خانواده 4 نفر دیگری هم آن طرف. ثریا صاحب کافه قنادی می‌گوید:«مشتری‌مان به نسبت پارسال کم شده. بیشتر می‌نشینند همین جا پیراشکی چیزی می‌خورند و می‌روند. خرید کیلویی کم شده.» او خودش هم نمی‌خواهد به میهمانی برود مثل عمو مجید، سامان، حسین، افشین و... می‌گوید:«نه ‌تنها امسال به خاطر کرونا بلکه سال‌های قبل هم شب یلدا مهمانی نمی‌رفتم؛ چون تا دیر وقت قنادی ما مشتری دارد. البته امسال وضع خوب نیست. هر سال از یلدا کار و کاسبی خوبش به ما می‌رسید که آن هم کساد شد.»

سال گذشته هم کسی برای یلدا کفش نمی‌خرید به هر حال خیلی‌ها پیش خودشان حساب و کتاب می‌کنند که اگر 3 ماه دندان روی جگر بگذارند برای شب عید می‌توانند یک جفت کفش خوب بخرند اما کسی هم با کفش پاره به میهمانی یلدایی نمی‌رفت. محمود یکی از کفاش‌های قدیمی خیابان پرستار با 3 شاگردش حسابی مشغول دوخت و دوز و وصله پینه است. زنی وارد می‌شود و رنگ مشکی برای کفش می‌خواهد و توضیح می‌دهد کمی بغل انگشت کوچک لنگه راست کفشش سفید شده. یکی از شاگردها می‌گوید اسپری خارجی داریم 70 هزار، ایرانی‌اش هم هست 40 هزار. زن می‌داند پولش به خارجی نمی‌رسد می‌گوید بعد می‌آیم خارجی‌اش را می‌خرم. محمود می‌گوید خانم ایرانی‌اش خیلی خوب است ببر. زن راضی می‌شود و کارتش را از زیر نایلون جلو می‌برد. شاگرد عمو محمود کارت می‌کشد:«موجودی ندارد خانم.» عمو محمود هم به بچه‌ها و نوه‌هایش گفته شب یلدا تماس تصویری بگیرند تا از دور برای‌شان قربان صدقه برود:«هم جیب مردم خالی است هم قیمت‌ها سر به فلک کشیده هم بیماری فشار آورده؛ چه جشنی، چه یلدایی؟»

اینجا در یکی از شلوغ‌ترین خیابان‌های شرق تهران، عابران از مقابل مغازه‌ها رد می‌شوند، بچه‌ها پیراشکی می‌خرند یا گل سری با طرح هندوانه، بزرگ‌ترها قیمت می‌پرسند و کارت‌شان را جلو می‌برند که برای‌شان موجودی  بگیرند.