۰ نفر

یکی بخر، دو تا ببر؛

داستان ارزان قیمت‌های بازیافتی!

۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۰
کد خبر: 454484
داستان ارزان قیمت‌های بازیافتی!

این روزها سبک زندگی کاملاً تغییر کرده، و نه از سفره‌های پارچه‌ای در خانه‌ها خبری هست و نه از سفره‌های قابل شست‌وشوی قدیمی که عکس کباب، برنج و گوجه روی آنها حک شده بود. حالا پلاستیک به بخش غیرقابل‌تغییری از زندگی تبدیل شده است؛ پلاستیک‌هایی ارزان که بتوان با استفاده از آنها رنج شست‌وشوی ظروف در خانه را کم کرد.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری؛ اما حکایت پلاستیک‌های ارزان‌قیمتی که هر روز با آنها سرو‌کار داریم چیست و چرا این کالاها با شتابی که دیگر اجناس در افزایش قیمت دارند، گران نمی‌شوند و همیشه در دسترس هستند؟ برای پاسخ به این سؤال که پلاستیک‌های ارزان‌قیمت رخنه کرده در زندگی امروز شهری از کجا می‌آیند، در گزارشی میدانی تلاش کرده است زوایای کمتر گفته‌شده‌ای از پشت‌پرده تولید پلاستیک‌های ارزان‌قیمت در بازار را روایت کند.

ظروف پلاستیکی ارزان بازار 

هر چه اوضاع اقتصادی جامعه بدتر می‌شود و کسب‌و‌کار اصناف کم‌رونق‌تر، به‌نظر می‌رسد کسب‌و‌کار برخی نه‌تنها کم‌رونق‌تر نمی‌شود که روزهای طلایی را می‌گذراند. ارزان‌فروشی‌هایی که تقریباً در هیچ ساعتی از روز نمی‌توان بدون مشتری پیدایشان کرد، خوش اقبالند از اینکه موجودی جیب بیشتر رهگذران با اجناسی که می‌فروشند همخوانی دارد.«امیر رضایی» جوانی سی‌و‌چند‌ساله به‌نظر می‌رسد و قد و قواره‌ای نسبتاً بلند دارد. موهایش را آلمانی زده و با چهره‌ای آفتاب‌سوخته جلوی مغازه‌اش در یکی از مراکز تجاری منطقه5 تهران ایستاده و با زنی که در حال ورانداز کردن اجناس پلاستیکی رنگ و وارنگ است حرف می‌زند. زن مانتویی سن‌و‌سال‌دار، وسواس زیادی برای خرید دارد و این وسواس آنقدر زیاد است که می‌توان از چهره امیر جوشش عصبانیت را دید. زن چیزی نمی‌خرد و جوان هم سرش را تکان می‌دهد و با صدای بلند رو به زن که در حال دور شدن از مغازه است، می‌گوید:«2تومن دیگه چیه که اینقدر بالا و پایین می‌کنی؟» زن هم بی‌توجه، خودش را به نشنیدن می‌زند و راهش را می‌گیرد و می‌رود. فرصت خوبی است با امیر صحبت کنم. از حال‌و‌روز کاسبی می‌پرسم. می‌گوید:«خوبه. جنس زیاده و قیمتش هم پایینه. مردم خوب خرید می‌کنن. بماند که بعضیا چشم دیدن فروش ما رو ندارن.» کنایه‌اش به کسبه‌ای است که خیلی‌هایشان بیرون مغازه نشسته‌اند و از فرط بیکاری خودشان را در گوشی‌هایشان گم کرده‌اند. امیر، بلد کار است و می‌داند چطور باید مشتری جذب کرد. می‌گوید هر کاری قلق خودش را دارد و اگر قلق دست فروشنده بیاید، فروش هم خوب می‌شود. او تبلیغ «یکی بخر، دوتا ببر» را دورتا‌دور شیشه‌های مغازه‌اش زده و گاهی با صدایی که خیلی بلند نیست رهگذرانی را که از راهروی منتهی به مغازه‌اش عبور می‌کنند به خرید دعوت می‌کند؛ «آقا آتیش زدم به مالم. نگی نگفتم‌ها، نخری باختی.» مشتری‌ها با این حرف‌ها یکی پس از دیگری وارد مغازه نه‌چندان بزرگ امیر می‌شوند. خیلی از مشتری‌ها خرید می‌کنند و راحت پول خریدشان را می‌پردازند. نه امیر چانه‌ زنی کسی را قبول می‌کند نه خریداران خیلی چانه‌ می‌زنند. آخر جنس 5هزار تومانی دیگر جای چانه زدن ندارد! اما این اجناس چرا اینقدر ارزانند و چطور دست افرادی مانند امیر می‌رسند؟

در این زمینه بخوانید

ایران، پنجمین کشور مصرف کننده پلاستیک

تهرانی‌ها هر روز ۶۰۰تن پلاستیک دور می‌ریزند

 

برای فهمیدن پاسخ این سؤال باید به عقب برگشت؛ به زمانی که در خانه از محصولاتی استفاده می‌کنیم که بطری‌های پلاستیکی استاندارد دارند و بهداشتی ساخته شده‌اند؛ بطری‌هایی که بعد از مصرف نوشیدنی یا ماده داخل آن، جایی جز سطل زباله، آن هم بدون رعایت تفکیک پسماند خشک از‌ تر ندارد. این تازه آغاز ماجراست. زباله‌گردها در کمین همین سطل‌ها و پسماندهای خانگی هستند. «اکبر» یکی از زباله‌گردهای خیابان مراد‌آباد در خیابان سیمون بولیوار، سال‌هاست سطل‌های زباله این خیابان و چند خیابان این‌ور و آن‌ور را شمرده است و می‌داند دقیقاً چند سطل را باید برای پیدا کردن پت‌شیشه‌ای و پلاستیکی و هر چیزی که بشود از آن پول درآورد، زیر‌و‌رو کند. تا کلاس سوم درس خوانده و با اینکه می‌گوید «عملی» نیست، اما رنگ رخسار از سر درونش خبر می‌دهد. 2- لباس‌هایش ظاهر مرتبی ندارد و پر از لک چربی است که نشان می‌دهد مدت‌هاست شسته نشده. با این حال، روزی 12ساعت زباله‌گردی می‌کند تا 30-20هزار‌تومان کاسب شود. می‌پرسم چقدر پلاستیک از سطل‌های زباله جمع می‌کنی؟ واحد شمارش کیلو نیست. شاید دقیقاً نمی‌داند چند کیلو زباله جمع می‌کند؛ برای همین برایش راحت‌تر است تا گونی را مرجع وزن‌کشی بداند چون بابت گونی‌‌هایی که از زباله‌های خشک جمع کرده پول می‌گیرد نه از بابت وزنشان؛ «داداش کیلویی نیستیم.» و با خنده‌ای که دندان‌های زردش را نمایان می‌کند، ادامه می‌دهد:«بطری تا دلت بخواد هست. یه گونی رو فقط با بطری پر‌می‌کنم. گونی بزرگ می‌شه اما سنگین نمی‌شه.» به قول خودش آنقدر که خریدارها برای بطری‌های پلاستیکی جمع شده سرو‌دست می‌شکنند، برای زباله‌های دیگر اشتیاقی برای خرید ندارند؛« هر گونی پلاستیک رو 25هزارتومن می‌فروشم. بیشتر از این نمی‌خرن. با زباله‌های دیگه روزی 50- 40 تومن کاسبم.» او نمی‌داند سرنوشت پلاستیک‌هایی که فشرده‌شان می‌کند و داخل گونی‌های بزرگی می‌ریزد چه می‌شود اما می‌داند اگر این کار را نکند شب گرسنه می‌خوابد. زباله‌هایی که اکبر و افرادی مانند اکبر پیدا می‌کنند تا شب یک‌جا جمع می‌شود. اکبر که حوصله‌اش از حرف زدن سر رفته است، سیگاری از جیبش درمی‌آورد و قبل از اینکه آن را آتش بزند از لحظه بعد جمع‌کردن زباله‌های خشک می‌گوید؛«آخر وقت ساعت‌های 12- 11شب چند تا وانتی‌ هستن که می‌یان و زباله می‌خرن. من پول می‌گیرم اما هستن کسایی که نصف پول می‌گیرن، نصف مواد.» سیگار را آتش می‌زند و با پک عمیقی به آن، آدرس جایی را که وانت‌ها می‌آیند می‌دهد. قسم‌ام می‌دهد اگر گیر‌افتادم نگویم چه‌کسی جای وانتی‌ها را لو داده است.

 قرارگاه فرحزاد 

این را خیلی‌ها نمی‌دانند که وانت‌بارهایی که کوهی از گونی‌های زباله خشک دارند با این زباله‌ها چه‌کار می‌کنند یا حتی مقصدشان کجاست؟ اکبر از ترسش شیطنت کرده و آدرس جایی دور از محل خرید زباله‌های خشک از زباله‌گردها را داده است. اما حضور زباله‌گردهایی که با گونی‌های بزرگ روی کولشان در حال ورود به دره فرحزادند، پیدا کردن محل خرید را آسان می‌کند. ده‌ها زباله‌گرد پا در جاده خاکی گذاشته‌اند و غریبه‌ای بینشان نیست. نه ماشینی می‌رود، نه می‌آید. نمی‌توان تا انتها دنبالشان رفت تا فهمید محل دقیق خرید‌و‌فروش زباله کجاست. ساعتی انتظار جواب می‌دهد و زباله‌گردهایی که دست پر پا در جاده گذاشته بودند، دست خالی با گونی‌هایی که چیزی داخلش نیست از مسیر رفته باز‌می‌گردند و سمت ناکجا آباد می‌روند. کمی بعدتر چند وانت که در تاریکی شب رنگشان معلوم نیست با سرعت از کنارمان می‌گذرند. بارشان گونی‌های بزرگی است که قبل‌تر دست زباله‌گردها بود. آنقدر زباله خریده‌اند که 3- 2متر از ماشین ارتفاع دارند. دنبال کردن وانت‌ها ما را به مقصد نهایی زباله‌های خشک می‌رساند. خلوتی خیابان، سرعت خودروها را بالا برده و احتیاط را کم کرده، با هر دست‌اندازی که وانت‌ها از آن عبور می‌کنند بیم افتادن گونی‌های زباله می‌رود. مابین راه، خودروها چندبار دیگر می‌ایستند و باز هم بار زباله می‌زنند. تابلوهای کنار خیابان نشانه شهرک ولی‌عصر(عج) در منطقه 18 را می‌دهد؛ شهرکی که بومی‌های ساکن آن را تقی‌آباد می‌خوانند و قدیمی‌ترها، سبیل‌آباد. وانت‌ها یکی پس از دیگری وارد شهرک می‌شوند. راننده‌ای که همراهمان است ترسیده. زیر لب غر می‌زند و می‌خواهد ادامه کار را در روز دنبال کنیم. چاره‌ای نیست و حرف راننده حاکم می‌شود.

 تقی‌آباد؛ خانه زباله‌ها 

هوا تب دارد و دریغ از وزش نسیمی که بتواند جان را جلا بدهد. شهرک ولی‌عصر(عج)، در مجاورت جاده تهران - ورامین از شهرک بودن تنها یک نام را یدک‌‌می‌کشد. بیشتر خانه‌های این محدوده تک‌طبقه است و کمتر آپارتمانی را می‌توان در آن پیدا کرد اما سوله در آن زیاد است. با این حال، جمعیت تقی‌آباد کم نیست و بسیاری از آنان که در شهرک ساکنند، مهاجران ترک وطن کرده از افغانستان و شهرهای دیگر ایرانند که به امید پیدا کردن کار پا به پایتخت گذاشته‌اند. بساط زندگی بسیاری‌شان بیغوله است، یا دست کمی از بیغوله ندارد. بوی بد زباله خیلی قبل‌تر از اینکه به تقی‌آباد برسیم به استقبال می‌آید و مشمام را می‌آزارد. در تقی‌آباد بر خلاف برخی مناطق دیگر مانند «قمصر» و «دو تویه» و روستاهای نزدیک آرادکوه، هم زباله‌ تر جا‌به‌جا می‌شود هم زباله خشک. زباله‌های خشک را بیشتر زباله‌گردها به کسانی که به آنها سرمایه‌گذار می‌گویند فروخته‌اند؛ از طلق و سبد خالی و شکسته میوه گرفته تا بطری نوشابه و شیروانی خانه‌های تخریب شده. هنوز دنبال زباله‌های خشکی هستم که از زباله‌گردها  خریداری شده است. پرس‌و‌جو از کارگران عموماً افغانی نشانه سوله‌ «حاجی‌خان» را می‌دهد؛ سوله‌ای بزرگ و مملو از زباله. کامیونی در انتهای سوله در حال خالی کردن بار زباله است و40- 30کارگر افغان و چند ایرانی روی بار تخلیه شده کار می‌کنند. کارگران ایرانی دوست ندارند حرف بزنند و رفتاری تهاجمی دارند اما کارگران افغانی راحت‌تر و خودمانی‌ترند. «رنجبر» یکی از آنها است که لهجه شیرین فارسی دری دارد. لاغر اندام است و صورتی آفتاب سوخته دارد.7سال است با خانواده‌اش در تقی‌آباد زندگی می‌کند و روزگارش را با تفکیک زباله‌های خشک از‌ تر با ماهی یک‌میلیون‌و500هزار‌تومان حقوق می‌گذراند. می‌گوید روزی صدها‌کیلو زباله خشک تفکیک‌شده به تقی‌آباد می‌آید و سرمایه‌گذارها آنها را خرد می‌کنند:«از صبح تا شب هی زباله خشک می‌آد. کنارشم زباله تر. بین زباله‌های تر، پلاستیک و بطری پیدا می‌شه و ما باید بگردیم پیداشون کنیم. زباله‌های زباله‌گردها تمیزه و خودش از قبل جدا شده و کاری نداره. زباله‌هایی که از زباله‌گردها می‌آد هم زیاده. شاید روزی 80- 70 تن فقط اینجا از این زباله‌ها می‌آد.» بین حرف‌های رنجبر کامیون پشت کامیون وارد تقی‌آباد می‌شود. رنجبر به کامیون‌ها نگاه می‌کند و می‌گوید:« از همه جای تهران می‌آن. اونقدر جنس توشون هست که چند ساعت تمیز کردنش وقت بگیره.» منظور رنجبر از تمیز کردن، جدا کردن زباله خشک از ‌تر است. می‌پرسم فکر می‌کند زباله‌گردها روزی چقدر از زباله‌های خشک تقی‌آباد را تأمین می‌کنند؟ بدون معطلی می‌گوید: «80درصدش رو. 70- 60تن در روز مثلاً. اما نمی‌دونم شاید خیلی بیشتر از این باشه. چرا دروغ بگم دقیق نمی‌دونم.» عددی که رنجبر از آن حرف می‌زند بخشی از آمار 1300تن زباله خشکی است که گفته می‌شود زباله‌گردها از سطل‌‌های زباله شهر جمع می‌کنند. عدد 80تن تنها برای یک نقطه از ده‌ها و صدها نقطه تفکیک غیرمجاز پسماند است.

آسیاب‌های آبی

هنوز سرنوشت زباله‌های خشک معلوم نیست. اما وجود خرد‌کن‌های بزرگ عمدتاً آبی رنگ در گوشه و کنار تقی‌آباد توجه را جلب می‌کند. برخی‌شان نو و استفاده نشده‌اند و برخی دیگر استفاده شده و مستعمل. با این حال، دستگاه‌ها خریدار دارد. «عباس» فروشنده دستگاه خردکن است. او 8سال است شغلش فروش خردکن پلاستیک است. می‌گوید دستگاهش آسیاب پلاستیک‌هاست و کارش تبدیل پلاستیک به قطعه‌های بسیار ریز قابل‌بازیافت. ارزشی که برای آسیابش تعیین کرده 300میلیون تومان است؛«آسیاب توربین داره و با برق سه‌فاز کار می‌کنه. توی هر ساعت می‌تونه 500کیلو پلاستیک رو خرد کنه. اندازه‌اش رو هم می‌تونی خودت تعیین کنی. کلاً همه‌فن‌حریفه.» تقریباً در همه جای تقی‌آباد می‌توان نمونه این دستگاه و خط بازیافت کامل پلاستیک را پیدا کرد. از عباس می‌پرسم، چه کسانی خریدار دستگاه آسیاب پلاستیک هستند؟ در جوابم می‌گوید: «هر کسی پول داره و تو کار بازیافته خریدار آسیابه. الان خریدار خیلی بیشتر از قبل شده و یکی،دو تا نمی‌خرن. چند تا چند تا می‌خرن چون زباله پلاستیکی زیادشده و درآمدش هم خوبه.» محصول نهایی آسیاب‌ها ریز است اما هنوز به پاسخ پرسش اینکه پلاستیک‌های جمع شده از سطل‌های زباله چه سرنوشتی پیدا‌می‌کند نرسیده‌ام.

کارخانه ذوب پلاستیک و ختم داستان 

«محمد» مشتری قدیمی عباس است. او درکارگاه بازیافتش چند دستگاه آسیاب پلاستیک دارد. با کمک عباس راهی کارگاه بازیافت محمد می‌شوم. برخلاف انتظارم محمد خودروی شاسی‌بلند خارجی به‌روزی دارد و وضع مالی‌اش رو‌به‌راه است. سر و وضعی آراسته دارد و دفتری نقلی برای نظارت بر کار 29کارگری که همه یکدست لباس آبی پوشیده‌اند برای خودش جور کرده است. می‌گوید 9سال است در کار بازیافت پلاستیک است و چرخ زندگی‌اش از این راه می‌چرخد. باور دارد که کارش کمک به اقتصاد کشور است. او برای این اعتقادش، دلیل دارد؛«جعبه‌های میوه، بطری نوشابه، جعبه‌های طلقی و چیزای دیگه بعد از مصرف به درد کسی نمی‌خوره. ما اینا رو خرد می‌کنیم و توی گونی‌های 25تا 50کیلویی به کارخونه ذوب پلاستیک می‌فروشیم. کارمون هم قانونیه و کسی تا الان نگفته داریم غیرقانونی کار می‌کنیم. توی کارخونه ذوب پلاستیک هم اینا رو گرانول می‌کنند و ازش جنسای پلاستیکی یک‌بار مصرف، از دستکش گرفته تا ظروف پلاستیکی ارزون‌قیمت خونگی درست می‌کنن.» می‌پرسم تبدیل زباله‌های پلاستیکی به ظرف یک‌بار مصرف بهداشتی است؟ شانه‌اش را بالا می‌اندازد و با یک کلام می‌گوید:«ما وزارت بهداشت نیستیم. اداره استاندارد هم نیستیم. تولید‌کننده ظرف پلاستیکی هم نیستیم. اگه بهداشتی نیست بیان جلوی تولیدش رو بگیرن.» با هر گونی 50کیلویی خرده پلاستیک‌های ذوب شده درکارگاه‌های ذوب پلاستیک، می‌توان صدها نوع ظرف پلاستیکی بزرگ و کوچک ساخت؛ ظرف‌های پلاستیکی با قیمت‌های ارزان. کالاهایی که مشتری بی‌اطلاع از کم‌و‌کیف تولید آنها تنها به‌دلیل ارزانی‌اش خریدارشان  است. از سفره‌های رنگی غذا گرفته تا دمپایی و از مگس‌کش، ظرف و لیوان یک‌بار مصرف و هزار جور کالای پلاستیکی یک‌بار و چندبار مصرف؛ با رنگ و لعاب‌های مختلف برای راضی‌کردن مشتری به خرید و پنهان‌کردن عیب محصول.

سر واحدهای صنفی فروشنده کالاهای پلاستیکی هنوز شلوغ است. قیمت‌های اعلام شده برای پلاستیک‌هایی که از مواد بازیافتی تولید شده‌اند با اختلاف بالایی، ارزان‌تر از محصولات تولیدی با پلاستیک‌های مرغوب است. این اختلاف آنقدر هست که خریدار را مجاب کند به بهای ارزان‌تر بودن، قید خرید محصولات پلاستیکی تولیدی با مواداولیه سالم را بزند. زن و شوهری جوان حوالی پونک مشتری یکی از این مغازه‌های نسبتاً بزرگ عرضه‌کننده این دست محصولات ارزان‌قیمت پلاستیکی هستند. فروشنده سردر مغازه‌اش از ارزانسرا بودنش خبر داده و نوشته: «همه اجناس داخل این مغازه 5هزار تا10هزار تومان.» این نوشته، پای مشتریان دیگری را هم به مغازه باز کرده است. هیچ کدام از مشتریان نمی‌دانند جنس به ظاهر ارزان و خوش‌رنگ‌و‌لعابی را که برای خرید ورانداز می‌کنند چه داستانی پشت سر خود دارد. شاید اگر می‌دانستند تصمیمشان عوض می‌شد و دست از خرید این نوع از کالاها برمی‌داشتند. «زهرا» مشتری مغازه است. می‌پرسم نگران نیستید کالایی که قصد خریدش را دارید مشکلی داشته باشد؟ کمی فکر می‌کند و در جوابم با نگاهی حق‌به‌جانب می‌گوید:  «چرا فکر می‌کنین هر چیزی که ارزونه  حتما باید کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اش باشه؟ حالا یکی داره ارزون می‌فروشه حتماً مشکل داره؟ همیشه از کالاهای ارزون‌‌قیمت این مغازه خرید می‌کنم. تا الان هم مشکلی با جنس هایی که خریدم نداشتم.» او نمی‌داند خریدی که می‌کند در ظاهر مشکلی ندارد اما باطنش پر از چالش است؛ چالشی که اگر از آن باخبر شود، شاید در خرید کردنش تجدید‌نظر کند.