شاید از این طریق روزنهای برای ساماندهی و رسیدگی و مقابله با ریشههای بروز این وضعیت گشوده شود. در گزارش پیشرو به وضعیت زندگی غربتهای محله خاکسفید پرداخته شده است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، غربتها یا بهاصطلاح عامیانه همان غربتیها دستهای از کولیهای هندی به شمار میآیند که در گذشته در منطقه خراسان شمالی و بابل ساکن بودهاند و به مشاغلی مثل آهنگری، خراطی (چوبتراشی) و تولید ابزارآلات ساده میپرداختهاند. زنان غربت محصولات تولیدی خود را به روستاییان، کشاورزان و عشایر با روشهای خاص خود که به آن هادوری (نوعی فروش همراه با سماجت) میگویند، میفروختند. غربتها هیچگاه تن به کار دائمی و استخدام طولانیمدت نمیدادهاند و بهلحاظ تاریخی همواره خویشفرما بودهاند و کسبوکارشان مبتنی بر مبادله سازمان بوده است. خدمت مشخصی را در ازای دریافت پولی ارائه کرده و زمان آن را هم خودشان معلوم میکردند. با اصلاحات ارضی و گسترش شهرنشینی این مشاغل از بین رفت و غربتهای مازندران در شهرهای بزرگ به دستفروشی و اسفند دودکردن و گدایی مشغول شدند. غربتهای مهاجر به تهران در آغاز بهصورت عمده در محله خاکسفید حکیمیه در حاشیه شمال شرقی تهران، جنوب اتوبان زینالدین ساکن شدند و این محله را در اواخر دهه 50 شکل دادند. گرچه زمین رایگان در این منطقه و نیز امکان ساختوسازهای غیرقانونی و غیراصولی به مرور این محله را به مقصد مناسبی برای مهاجران شهرستانی و طبقات فرودست و آسیبدیده تهرانی مانند معتادان و بزهکاران تبدیل کرد، اما غربتها به علت ویژگیهای فرهنگی و الگوهای شغلیشان همواره همچون اقلیتی پیوندناپذیر با جامعه اکثریت باقی ماندند و مناسبات و روابط درونی و سنتی خود را حفظ کردند.
این محله در سال 79 بهدلیل شیوع بیش از حد بزه و اعتیاد، تخریب و از نو ساخته میشود. امروزه خیابانهای اصلی این محله مثل خیابان زهدی و خیابان بیست متری ولیعصر در ظاهر تفاوت چندانی با سایر مناطق جنوب شهر و حاشیه تهران ندارند، خیابانهایی شلوغ و پر از مغازههای صافکاری، نقاشی، سوپرمارکت و... . این خیابانهای اصلی چیزی از گذشته و زندگی پنهان ساکنان کنونی محله به ما نمیگویند. سرنوشت محله را باید در جای دیگری جستوجو کرد. به یکی از پارکهای اصلی محله به نام پارک غربت میرویم تا با اهالی همصحبت شویم. از زنی که میگوید از اهالی قدیمی محله است، از وضعیت گذشته و امروز غربتها در محله میپرسیم:
«این محله قدیمها این شکلی نبود. محله را زیر و رو کردند. بیست سال پیش اگر در جزیره (جزیره نام قدیمی محله غربتنشین خاک سفید بوده است که سال 79 تخریب شد) قدم میگذاشتی، بچه سه ساله جلویتان را میگرفت و میگفت: «چی میخواهی؟» یعنی منظورش این بود که چه موادی میخواهی؟ در جزیره زنهای غربت ردیف جلوی در خانههایشان مینشستند تا به کسی که به محله میآید، مواد بفروشند. من خودم جوان که بودم، بارها برادرم را تا جزیره دنبال کردم تا نگذارم مواد بخرد؛ اما زورم به او نمیرسید، آخرش هم آنقدر مواد کشید که اوردوز کرد و مرد.
خانههای این غربتها مثل لانه مورچه همگی به هم راه داشت، میگفتند از زیر خانههایشان کانال کَندهاند تا وقتی مأمور میآمد بتوانند فرار کنند. یک شب کلی مأمور آمد، ریختند و جزیره را خراب کردند. شب سه تا کانتینر آمد، در یکی مردها را، در یکی زنها را و در یکی هم بچهها را جمع کردند و بردند و تا صبح با بولدوزر خانههایشان را خراب کردند. چند نفریشان را گرفتند و حکمهای سنگین دادند.
بقیه را هم که آزاد کردند و نفری چند میلیون بهعنوان پول زمینهایشان دادند. آن غربتها آمدند در جاهای مختلف محله پخش شدند. فکر کردند اینطوری همهچیز حل شده است. درحالیکه همهچیز را بدتر کردند. این غربتها مثل یک غده سرطانی بودند، وقتی همهشان در همان جزیره جمع شده بودند، همانجا بودند و با کسی کار نداشتند، اما الان این غده همهجا پخش شده است، همهجا هستند. همهکاره این محله همین غربتها هستند، از همه پولدارترند. بچههای ما را خراب میکنند. جوانهایمان را دزد و معتاد میکنند. وقتی هوا تاریک میشود، جوانها همینجا ردیف مینشینند و مواد میکشند. همین پارک را نگاه کنید. دو قسمت است؛ آن قسمت مال غربتهاست، این طرف برای ما و افغانهاست».
از لحن و صحبتهای این زن و اطرافیانش که گفتههایش را تأیید میکنند، پیداست هیچ دل خوشی از غربتها ندارند و اظهارنظرهایشان نمیتواند خالی از پیشداوریهایی که درباره این جماعت دارند، باشد.
به سراغ دو، سه نفری که از ظاهرشان پیداست، غربت هستند و آن سوی پارک نشستهاند، میرویم؛ اما گویا تمایلی به گفتوگو ندارند و با اکراه به سؤالها پاسخ میدهند. ظاهر و پوشش افراد این سوی پارک تفاوت چندانی با اهالی ایرانی و افغان محله ندارد و فقط از جثه درشت و رنگ پوستشان میتوان حدس زد که غربت هستند. از یکی از آنها میپرسم با وجود سکونت 40سالهشان در این محله از اینکه هنوز به آنها غربت میگویند، ناراحت نیست؟ با تمسخر میگوید: «چرا باید ناراحت باشیم؟ ما غربت هستیم دیگر. مگر تاییبودن چه افتخاری دارد که ما از غربتبودنمان ناراحت باشیم؟» تایی در زبان غربتها به معنای غیرغربت است. به نظر میرسد برخلاف ذهنیت عمومی که در آن لفظ غربتی برای نوعی تحقیر و توهین به افراد به کار برده میشود، در بین خود غربتها این لفظ هیچگونه سویه منفی ندارد و اصالت آنها را بیان میکند. آنها هم با افتخار این غریببودن و تمایزیافتگی از جامعه اکثریت را اعلام میکنند.
برای پرسوجو از وضعیت زندگی غربتها و آسیبهایشان به خانه علم جمعیت امام علی در محله میرویم که شاید 10 سالی است در این محله فعالیت دارد و کموبیش بین بعضی اهالی شناخته شده است.
با یکی از مددکاران جمعیت همراه میشویم تا نگاه دقیقتری به محله بیندازیم. در کوچهپسکوچههای محله علاوه بر اینکه بافت معماری بناها غیررسمیتر و نخراشیدهتر میشود، هر چند متر در میان دالانهایی به چشم میخورد که یک نفر به زحمت میتواند از آن عبور کند و در انتهای آن در یک خانه قرار دارد. همراهمان از جمعیت امام علی میگوید این کوچهها از دوران قبل از بولدوزردرمانی به یادگار مانده است و گویا پیشترها هر کوچه یک در هم داشته؛ اما بهتازگی درها را برداشتهاند. پسربچههایی در کوچهها مشغول بازی هستند که شاید بزرگترینشان هشت سال داشته باشد؛ اما با وجود سن کمشان چنان خلاقیتی در ترکیب ناسزاها به خرج میدهند و خانوادههای همدیگر را چنان مورد عنایت قرار میدهند که شنونده را به تعجب وامیدارند. گویی در این سن از بر بودن ناسزاهای رکیکتر نشانهای از قدرت و بلوغ باشد. درّی، از اعضای تیم روانشناسی و مددکاری جمعیت، درباره وضعیت غربتها در محله چنین میگوید: «برعکس آنچه در اذهان عموم درباره این محله وجود دارد، خاکسفید بیشتر از آنکه درگیر فقر مادی باشد، درگیر فقر فرهنگی و فکری است. وضعیت مادی غربتهای خاکسفید به اندازه غربتهای محلههای دروازه غار و لب خط بغرنج نیست. به یک معنا میتوان گفت غربتهای خاکسفید جزء اقشار مرفه این طایفه هستند؛ مثلا از میان غربتهای این محله کمتر کسی هست که دستفروشی کند یا زن و بچهاش را سر چهارراه بفرستد. اگر به خانه یکی از این افراد بروید، میبینید که وضعیت زندگیشان چندان بد نیست. در خانههایشان السیدی 40اینچی و گوشیهای آنچنانی دارند؛ اما خب همین خانواده فرزندانش را به مدرسه نمیفرستد. درآمد اکثر غربتهای این منطقه از راه فروش مواد بوده است. کلا میلی به کارکردن ندارند. الگوی کار، الگوی روابط خانوادگی، الگوی هویت و خیلی مسائل دیگر برای غربتها بسیار متفاوت با پیشفرضهای پذیرفتهشده برای ماست؛ مثلا الگوی فعالیت اقتصادی بین غربتها غالبا چنین است که مرد یا کار نمیکند یا اگر درآمدی هم داشته باشد، اکثرا از همین راه فروش مواد است. در عوض زنان و نوجوانان کار میکنند. پسربچهها از سنین کودکی در همین کارخانههای اطراف سرتپه کار میکنند؛ اما هرچه بزرگتر میشوند، با توجه به الگوهای پیشچشمشان در محله و درگیرشدنشان با مواد مخدر و همینطور آشنایی با راههای آسانتر پولدرآوردن به سمت کارهای خلاف کشیده میشوند. ابتدا از دلهدزدی و کیفقاپی شروع میشود که اینها برای نوجوانان از یکسو تفریح و از یکسو معیار به رسمیت شناختهشدن از سوی دوستان و خانواده محسوب میشود و با بزرگترشدن هم کمّیت و هم کیفیت این دزدیها جدیتر میشود».
درّی درباره الگوی روابط خانوادگی غربتها اینچنین ادامه میدهد: «مفهوم خانواده در میان غربتها در مقایسه با معنایی که این مفهوم نزد ما دارد، بسیار متفاوت است. این موضوع مسئلهای پذیرفتهشده برای آنهاست. بهطورکلی فاصلهای که بین بلوغ جنسی و ازدواج کودکان و نوجوانان وجود دارد، بسیار کوتاه و بعضا نزدیک به صفر است.
به این شکل که یک کودک 10-12 ساله در نخستین آشنایی خود با جنس مخالف، او را به خانواده معرفی میکند، اگر خانواده زندگی مشترک این دو را پذیرفتند که هیچ، اما اگر نپذیرند این دو نوجوان باهم فرار میکنند. اکثرا به همان شمال کشور و منطقه بابل میروند و بعد از بازگشت، خانواده خواهناخواه باهم بودن آنها را به رسمیت قبول میکند. البته کمتر پیش میآید که خانوادهای انتخاب فرزندش را رد کند، مگر اینکه فرد مورد نظر غیرغربت باشد که غربتها با آنها سر ناسازگاری داشته باشند.
اغلب این زندگیهای مشترک بدون ثبت رسمی انجام میشود که این بهخودیخود به آن معناست که کودکی که بهدنبال این رابطه در فاصلهای کوتاه به دنیا میآید، صاحب شناسنامه و هیچ اوراق هویتی دیگری نخواهد بود.
این موضوع هم برای غربتها ایجاد مسئله نمیکند و میزان حذف و طرد آنها از جامعه اکثریت به حدی بالاست که احتمالا از اساس متوجه کمبودها و فقدانهایی که بر اثر عدم هویت بهصورت پیشینی با آنها دست به گریبان هستند، نمیشوند. مثلا پدر یک کودک در مقابل اصرار مددکاران خانه علم برای گرفتن شناسنامه برای کودکش اینطور استدلال میکند که «پدر من که شناسنامه نداشته، من هم که ندارم، بچه من شناسنامه میخواهد چهکار؟».دری تأکید میکند این موارد را نمیتوان در مواجهه نخست با غربتها دریافت کرد؛ چراکه این مسائل برای آنها به قدری عادی است که وقتی درباره خودشان صحبت میکنند، به این مسائل اشاره نمیکنند بلکه تنها در ارتباط طولانیمدت با آنها و از لابهلای حرفهایشان میتوان به این تفاوت در الگوهای شغلی و الگوهای هویتیابی پی برد. او برای نمونه به چنین مواردی اشاره میکند: «ما برای اینکه با خانوادههای غربت ارتباط برقرار کنیم و از آنها اجازه عضویت کودکانشان در خانه علم و آموزش را کسب کنیم، دردسرهای زیادی داریم. آنها به غیرغربتها یا همان تاییها ابدا اطمینان ندارند. بهطورکلی ارتباط برقرار کردن با غیرغربتها را خطرناک و گویی باعث تهدید شیوه زندگی و آدابورسومشان میدانند. مثلا یک پدر غربت اجازه نمیدهد فرزندش ساعت پنج به بعد در خانه علم بماند و در کلاسها شرکت کند اما ما متوجه میشویم همان پدر ساعت 12 شب دخترش را برای خرید مواد روانه خیابان کرده است. بیشترین میزان اختلاف آنها هم با افغانهاست. افغانها و غربتها درست نقطه مقابل یکدیگرند. افغانهای این منطقه برعکس غربتها از فرهنگ بسیار بستهای برخوردارند که به این دلیل واقعا فرزندانشان و بهویژه دخترانشان را تحت فشار قرار میدهند. یا مثلا مردها در خانوادههای افغان به قدری سختکوش هستند که اغلب در سنین پایین ازکارافتاده میشوند. این تفاوتها بین این دو قومیت در اکثر موارد بسیار بالاست که منجر به اختلاف و درگیری میان آنها میشود و هرکدام به نوبه خود سعی دارند از ایجاد ارتباط خانواده و فرزندانشان با «غیر» جلوگیری کنند».
برخلاف نیت اولیه ما برای تهیه گزارشی از وضعیت زندگی غربتها از زبان خودشان، این هدف به دلایل پیشگفته محقق نشد و چنانچه روشن است، اطلاعات ارائهشده در این گزارش نیز از آنجا که از زبان غیرغربتها تهیه شده است، ممکن است با تجربه زیسته و واقعیات زندگی آنها منطبق نباشد یا حاوی اغراق و بزرگنماییهایی از زندگی واقعی آنها باشد. باوجوداین آنچه روشن است، این است که غربتها با وجود کثرت جمعیت و مدت طولانی سکونتشان در این کشور همچنان به معنای واقعی کلمه مطرود و محذوف از جامعه کل به حساب میآیند. این طردشدگی را از نام آنها، از انزوای خودخواستهشان و از منزویسازی آنها توسط جامعه میتوان دریافت. جنبههای گوناگون این طردشدگی یکدیگر را تشدید میکنند و باعث تعمیق انزوای این اقلیت از جامعه و افزایش آسیبهایشان میشود.