۰ نفر

تفاوت دادگاه‌های خانواده در شمال و جنوب تهران

۱۰ دی ۱۳۹۸، ۸:۰۷
کد خبر: 405983
تفاوت دادگاه‌های خانواده در شمال و جنوب تهران

اگرچه قدیمی‌ترها براساس آن مثل معروف «عروس با لباس سفید می‌آید و با کفن سفید می‌رود» با صبوری در برابر همه مشکلات دم برنمی‌آوردند و با یکدیگر زندگی می‌کردند اما گویا نسل جدید، بنایی برای حفظ میراث پدران و مادران خود ندارد و طلاق و دعوا و قهر در این روز و روزگار به مسائل عادی و روزمره‌شان تبدیل شده و تا اوضاع بر وفق مرادشان نباشد، لب به اعتراض می‌گشایند و کار را به محکمه و قاضی و دعوا می‌کشانند.

حتی زوج‌های عاشق هم از این وضعیت مصون نیستند. در این میان با دو طیف مختلف روبه‌رو هستیم؛ یکی طبقه متمولی که به خاطر اختلافات هویتی، قبل از ازدواج یکدیگر را خوب نشناخته و حالا با مسائلی روبه‌رو شده‌اند که دیگر مجالی برای حل کردنش ندارند و طیف دیگری هم هستند که با هزار قسط و قرض و مشکلات اقتصادی به یکدیگر رسیده‌اند اما سخت‌تر شدن وضعیت اقتصادی و کوچک‌تر شدن سفره‌هایشان موجب شرمندگی آنها پیش زن و بچه‌شان شده است.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فرهیختگان، اختلاف‌طبقاتی موضوعی است که مصداق عینی آن را می‌توان در دادگاه‌ها دید، در همین باره به دو دادگاه متفاوت یکی در شمال و دیگری در جنوب رفتیم تا این وضعیت را از نزدیک مشاهده کنیم.

  دادگاه خانواده در خیابان عدالت محله ولنجک

ابتدا به یکی از دادگاه‌های محدوده ولنجک در خیابان عدالت رفتم. شعبه‌ای که از میدان ونک به آنجا منتقل شده و جزء خلوت‌ترین شعبی است که فعالیت دارد. از در که وارد می‌شوم، خانمی گفت وسایل و گوشی تلفن‌همراه خود را تحویل دهید و چندان بازرسی بدنی جدی‌ای هم نداشتند. داخل دادگاه آنقدر فضا خلوت است که یک لحظه شک کردم نکند دادگاه تعطیل باشد اما وقتی علت را جویا شدم، یکی از افراد حاضر در دادگاه در جوابم گفت که همیشه همین‌طور است و تعداد مراجعان نزدیک ظهر کمی بیشتر می‌شود اما باز هم خلوت است.

   خونسردی بالاشهری‌ها هنگام طلاق

مانند دیگر دادگاه‌های خانواده، اینجا هم شعب متعددی دارد که در مقابل هرکدام تنها یک یا دو نفر نشسته‌اند و تیپ و قیافه‌شان نشان می‌دهد از قشر متوسط و بالای جامعه هستند و نگرانی چندانی در چهره‌ آنها وجود ندارد. زن و مردی کنار یکدیگر در نزدیکی یک شعبه برای گرفتن طلاق کنار هم نشسته‌اند که اگر از حضور آنها در دادگاه صرف‌نظر کنیم، انگار که در اداره‌ای دولتی برای گرفتن سندی مراجعه کرده‌اند و هیچ غم و غصه‌ای ندارند. با وجود این بی‌خیالی و خونسردی را می‌توان در نگاه هردوی آنها دید که انگار به‌ زودی به آرزویشان برای خلاص‌شدن از دست هم می‌رسند. هنگامی که خواستم علت جدایی‌شان را بپرسم، مسئولی صدایشان کرد و به داخل شعبه دادگاه رفتند.

  پایه زندگی‌مان از ابتدا اشتباه بود

در کنار آنها دختری چادری نشسته بود که نگاهش به سمت پایین بود و وقتی سعی کردم سر صحبت را با او باز کنم، گفت که منزل‌شان در محله مینی‌سیتی است و مدت زمان زیادی از ازدواجش نمی‌گذرد. از او درباره علت جدایی‌اش پرسیدم که گفت پایه زندگی ما از ابتدا اشتباه بود و نباید با هم ازدواج می‌کردیم. به او گفتم مانند دیگر زوج‌ها با هم تفاهم نداشتید که خواستید از هم جدا شوید که در جوابم گفت همسرم بسیار شکاک بود و زندگی‌کردن با او برایم غیرممکن است. ابتدا به طلاق توافقی رضایت داد ولی در آن صورت باید تمام مهریه‌ام را می‌بخشیدم که حالا از این کار منصرف شده‌ام و اکنون به دادگاه آمده‌ام تا مشکلم حل شود.

  اینجا همه دنبال طلاق توافقی هستند

از او جدا شدم و به دیگر بخش‌های دادگاه رفتم. در بخش اجرای احکام افراد بیشتری نشسته‌اند. به سمت خانمی می‌روم که دور از شوهرش روی صندلی نشسته است. از او درباره روند قضایی حاکم بر این دادگاه می‌پرسم که او در جوابم، بدون‌ وقفه پرسید که همسرت رهایت کرده یا می‌خواهی مهریه‌ات را اجرا بگذاری، دقیقا مشکلت چیست؟ بگو برایت حلش کنم. در جوابش گفتم هیچ‌کدام از این موارد نیست و قضیه مفصل است اما می‌توانم بدانم شما چرا اینجا هستید؟ آرام به همسرش اشاره کرد و گفت با او مشکل پیدا کرده‌ام. پرسیدم مشکل‌تان مالی است که سوالم را رد کرد و گفت که خیر نمی‌توانیم با هم بسازیم و جدایی به نفع هردوی‌مان است. گفتم چرا طلاق توافقی نمی‌گیرید تا خودتان را راحت کنید که در جوابم گفت همین روند را طی کرده و مراکز مشاوره هم رفته‌ایم. دادگاه پس از صدور گواهی عدم‌امکان سازش ما را به اینجا فرستاد تا بالاخره کار را تمام کنیم. او گفت که در اینجا همه دنبال طلاق توافقی هستند تا زودتر از شر همدیگر خلاص شوند و ترجیح می‌دهند خودشان هم به دادگاه نیایند و وکیل‌شان بیاید تا زودتر کارشان تمام شود.

  بفرمایید دادگاه در سکوت و بدون صف‌های طولانی

او در پایان گفت که اینجا یک مرکز مشاوره دارد که خیلی می‌تواند کمک‌تان کند. حالا که نخواستید با ما حرف بزنید حداقل آنجا سر بزنید. از او تشکر می‌کنم و جدا می‌شوم. این دادگاه طبقات متعدد و شعب مجزایی در هر طبقه برای رسیدگی به پرونده‌های قضایی دارد. من که تا نزدیک ظهر در این دادگاه حضور داشتم نه از سروصدا و دعوا خبری بود و نه اینکه فردی بخواهد پشت یک صف طولانی معطل شود. افراد آرام‌آرام می‌آمدند و درنهایت سکوت از دادگاه خارج می‌شدند.

  ارجاع افراد به دادگاه‌ها براساس محله سکونت‌خوانده

اگر با خود فکر کرده‌اید همه دادگاه‌ها مانند بالاشهر هستند، سخت در اشتباهید، چراکه در اکثر دادگاه‌ها روند دادرسی طولانی است و نباید انتظار داشته باشید کارتان سریع به نتیجه برسد. طبقه‌بندی خاصی که مردم نقشی در انتخاب آن ندارند و در پرونده‌های حقوقی هرکس را بنا به نزدیکی محل زندگی «خوانده» به یک شعبه ارجاع می‌دهند.

در همین راستا به سراغ یکی از دادگاه‌های جنوب‌شهر در محدوده منطقه 14 رفتم ؛مجتمعی که اگر به نزدیکی آن بروید، سیل عظیمی از افرادی را خواهید دید که همگی با پوشه‌های رنگارنگ در دست از این‌سو به آن‌سو می‌روند.

   چهره‌های معمولی با نگاه‌هایی خسته در دادگاه

وارد که می‌شوم دو نفر خانم در قسمت بازرسی نشسته‌اند که از همه سوال می‌کنند مبادا گوشی تلفن‌همراه در اختیار داشته باشید و پس از شنیدن جواب منفی افراد، به پاسخ‌شان اکتفا نکرده و بازرسی بدنی به همراه بازرسی وسایل همراه‌شان انجام می‌دهند. از این قسمت که می‌گذریم به در ورودی مجتمع قضایی می‌رسیم، سربازی در مقابل ورودی ایستاده است که هر کدام را به سمتی راهنمایی می‌کند. در ساختمان راهروها و پله‌های تودرتویی را می‌بینم که در هر طبقه، دو راهروی شرقی و غربی دارد و هر یک از آنها، بخش مجزایی را برای رسیدگی به شکایت افراد دارند و صف طولانی در مقابل هرکدام از این شعب تشکیل شده‌ است. به چهره‌ آدم‌ها که نگاه می‌کنم از هر طیف و گروهی در آنجا حضور دارند و خستگی و ناامیدی در چهره بسیاری از آنها موج می‌زند.

  حضور برجسته زندانیان مهریه در دادگاه

اولین موضوعی که بیشتر از اوضاع و احوال مجتمع قضایی به چشم می‌آید، زندانیانی هستند که با لباس راه‌راه آبی‌رنگ زندان، دست و پا بسته با دستبند و پابند به همراه ماموری از راهرویی به راهروی دیگر منتقل می‌شوند. فهمیدن اینکه چرا باید این افراد در دادگاه خانواده حضور داشته باشند، کار سختی نیست اما با وجود این از یکی از وکلای حاضر در دادگاه علت حضورشان را جویا می‌شوم که در جوابم گفت بیشتر این افراد زندانیان مهریه هستند و به خاطر تعیین‌تکلیف ماجرا به دادگاه احضار می‌شوند تا وضعیت پرونده‌شان روشن شود. از او پرسیدم مگر زندانی‌شدن آقایان به خاطر عدم‌پرداخت مهریه برداشته نشد که در جوابم گفت زندانی‌شدن در بدو امر را برداشته‌اند اما اگر برای فرد مهریه را قسط‌بندی کنند و او از پرداخت آن خودداری کند، در این صورت دستور جلب فرد صادر می‌شود.

   کفش آهنی برای بالا و پایین ‌رفتن از پله‌های دادگاه

کمی در طبقه‌های مختلف قدم می‌زنم و با خود فکر می‌کنم بالا و پایین رفتن چندباره از این پله‌ها آن هم در شرایطی که افراد به هر راهی متوسل می‌شوند تا زودتر پرونده زندگی‌شان را تغییر دهند، قطعا باید کار سختی باشد. مسیری که به قول یکی از خانم‌هایی که در دادگاه با او صحبت کردم، کفش آهنی و حوصله‌ای بسیار می‌طلبد. نامش یاسمن بود و وقتی از او پرسیدم چرا برای طلاق مراجعه کرده، گفت نزدیک چند سال است که به دادگاه می‌آیم و می‌روم و هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌ام. از او می‌پرسم یعنی هنوز موفق به گرفتن طلاق از همسرت نشده‌ای که در پاسخم می‌گوید چرا طلاق گرفته‌ام ولی در گرفتن مهریه‌ام بسیار اذیت شدم و پس از 10 سال هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌ام. از مشکل‌شان می‌پرسم که می‌گوید شوهرم بیکار بوده و قادر به پرداخت هزینه‌های زندگی نبود. از سویی مشکلات اخلاقی هم داشت که وضعیت را بدتر کرد و در نتیجه از او جدا شدم. از او درباره میزان مهریه‌اش سوال می‌کنم که در جوابم می‌گوید مهریه‌اش به صورت پول بوده و محاسبه آن به نرخ فعلی با کمی مشکل مواجه شده است.

  بالاشهر و پایین‌شهر در دادگاه هم خودش را نشان می‌دهد

دختر کم‌سن و سال دیگری که در کنار او ایستاده، می‌گوید که این دادگاه همیشه اوضاعش به همین منوال بوده و هست. قاضی این دادگاه تا حد امکان تلاش کرد من را از گرفتن طلاق از همسرم منصرف کند درحالی که اصلا شرایط خوبی نداشتم. دفعه پیش ما را به شعبه‌ای در نزدیکی خانه‌ پدرم ارجاع دادند که اصلا مانند اینجا با من رفتار نمی‌کردند. هم تعداد مراجعان‌ آنجا کمتر است و هم برخوردها محترمانه‌تر بود. از او می‌پرسم چرا در همان دادگاه رسیدگی به پرونده‌تان را ادامه ندادید که در جواب گفت که منزل همسرم در نزدیکی اینجاست و با توجه به اینکه من از او شکایت کرده‌ام، ما را به این دادگاه فراخوانده‌اند. اکنون دادگاه برای همسرم پرداخت یک سکه در هشت ماه را در نظر گرفته است که حدودا ماهی 400 هزار تومان می‌شد اما شما را به خدا بگویید من با این مبلغ چه کنم، دادگاه‌های بالاشهر کسرشأن‌شان می‌شود که اینگونه قسط‌بندی کنند اما این دادگاه به علت اینکه همه در یک سطح مالی قرار دارند، اینچنین جمع‌بندی می‌کند. درباره علت طلاق‌شان می‌پرسم که در جواب می‌گوید همسرم مشکلات اخلاقی داشت و ابدا قادر به زندگی با او نبودم.

  افزایش امید مردم با پیگیری رئیس دستگاه قضا

شاید باورتان نشود اما محال است پایتان به دادگاه باز شود و با زنان و مردان میانسالی روبه‌رو نشوید که در رفت و آمد به دادگاه خود استاد شده‌اند. کافی است در گوشه‌ای بایستید تا در سوالات مکررشان از چند و چون کارتان سر در بیاورند و با مشاوره‌های مختلف سعی در حل مشکلات‌تان داشته باشند. من هم در این دسته مستثنی نبودم و وقتی روی یکی از صندلی‌های دادگاه نشسته بودم، در ابتدای امر به من گفت اینجا غریبی نکن، هر سوالی داری از من بپرس، در جوابش گفتم مگر شما وکیل هستید که در جوابم گفت چند سال است برای طلاق دخترم از این دادگاه به دادگاه دیگر رفته‌ و به نوعی استاد شده‌ام. شما هم مثل دخترم هستید، اگر کاری یا سوالی دارید از من بپرسید. از او دلیل طلاق دخترش را جویا شدم که گفت زود شوهرش دادم و حالا به علت اعتیاد درصدد جدایی او هستم. دادگاه به خاطر نفقه و توانایی دامادم در پرداخت خرج و مخارج زندگی اجازه طلاق به دخترم را نمی‌دهد و برای حل مشکلم هر روز به دادگاه می‌آیم. هرچند در ادامه همه مشکلاتی که در این سال‌ها با آن روبه‌رو بوده، با زدن لبخندی پیگیری رئیس دستگاه قضا برای حل و فصل شدن پرونده‌های قضایی را از اتفاقات خوبی دانست که در این روزها افتاده و ابراز امیدواری ‌کرد این روند موقتی نباشد.

  دست‌خالی مردان جلوی زن و بچه‌

حین قدم‌زدن در دادگاه چشمم به مرد و زنی می‌خورد که از قشر پایین جامعه هستند و وضع مالی چندان خوبی ندارند. این را به خوبی می‌توان از لباس‌هایشان دید. کنار شعبه منتظر مانده‌اند تا قاضی آنها را به داخل بخواند. مرد آرام به زنش می‌گوید قول می‌دهم اوضاع را درست کنم، فقط یک فرصت دیگر بده اما زن از مرد رو برمی‌گرداند و ناگهان داد می‌زند که به من دست نزن، از این قول‌ها زیاد داده‌ای و دیگر فایده ندارد. مرد با نگاهی مغموم و افسرده زن را به سکوت دعوت می‌کند. دقایقی بعد با هم داخل بخشی می‌شوند که صدایشان می‌کند. خواستم از آنجا دور شوم که پس از دقایقی صدای جفت‌شان همراه با صدای قاضی به گوشم ‌رسید. شنیدن همه حرف‌هایشان راحت نبود اما زن به قدری بلند داد می‌زد که نه‌تنها من بلکه همه آنهایی که پشت در منتظر بودند تا نوبت‌شان شود، حرف‌هایشان را می‌شنیدند که می‌گفت: «آقای قاضی، این آقا بارها قول داده خوشبختم کند اما بازم من می‌مانم و ترس و لرزی که باید هر لحظه از طلبکارها داشته باشم. من و بچه‌هایم دیگر در خانه امنیت نداریم.» با شنیدن حرف زن و دست‌ خالی‌بودن همسرش دیگر خجالت‌کشیدم تا بمانم و باقی حرف‌هایشان را بشنوم، درنتیجه از آنجا دور شدم.

  وقتی بدهکاران مهریه روزبه‌روز بیشتر می‌شوند

در کنار یکی از راهروها بخشی وجود دارد که خانم‌ها و آقایان برای وصول و پرداخت مهریه خود نشسته‌اند. تعداد افرادی که جمعیت‌شان کم نبود و هرکدام به نحوی با این مساله درگیر بودند. نزدیک یکی از این افراد نشستم و از او پرسیدم مشکلت چیست و او گفت که برای گرفتن مهریه‌ام به دادگاه مراجعه کرده‌ام اما چندان امیدوار نیستم. روبه‌رویمان مردی نشسته بود که روی کاغذ در حال محاسبه بود و آنقدر غرق در بالا و پایین شدن نرخ سکه شده بود که توجهی به اتفاقات صورت‌گرفته در دادگاه نداشت. ازجمله آدم‌های دیگری که در این دادگاه دیدم، پدری بود که همراه دخترش در این بخش نشسته بود. او به دخترش می‌گفت که نگران نباش، شوهرت را مجبور به پرداخت حق و حقوقت خواهم کرد.

  درخواست نسیه از سوی بدهکاران مهریه در دادگاه

در بخشی از دادگاه شعبه‌ای برای خرید و فروش سکه وجود داشت تا افراد بتوانند در دادگاه سکه‌های خود را با قیمت روز تهیه کنند و دیگر معطل این مساله نشوند. وقتی داخل این شعبه شدم از متصدی درباره فروش سکه‌ها سوال کردم که او در جوابم گفت سکه‌ها را با نرخ روز می‌سنجیم و افراد می‌توانند با پرداخت پول در دادگاه سکه تهیه کنند. یکی از نکات جالب این بود که در جاهای مختلف دیوار زده بودند لطفا تقاضای نسیه نفرمایید. هرچند متصدی دیگر توضیحی درباره تقاضای بدهکاران مهریه درباره پرداخت نسیه هزینه سکه‌ها نداد اما مشخص بود نوسانات ارز تاثیر بسیاری بر این مساله گذاشته و افراد بسیاری چنین درخواستی داشته و دارند که فرد متصدی دیگر حوصله توضیح دادن این مساله را هم ندارد.

  آگهی مزایده موتور برای بازپس‌گیری مهریه

بخش دیگر این دادگاه شعبه مزایده اموال افراد بود که در آن درخواست‌کننده مهریه می‌تواند اموالی را که با زندگی روزمره افراد سروکار ندارد، توسط دادگاه به مزایده بگذارد تا بتواند بخشی از مهریه خود را از این طریق وصول کند. در همین راستا تابلوی اعلاناتی در این قسمت قرار داده شده تا افراد اموال مورد‌مزایده را به اطلاع عموم برسانند. جالب اینجا بود که در آن نوشته شده بود افراد تنها با داشتن چک بانکی و پول نقد می‌توانند این اموال را خریداری کنند. در کنار آگهی‌های متعددی که روی این تابلو نقش بسته‌ بود، یکی از آنها این بود که یکی از افراد درخواست مزایده یک دستگاه موتور خودرو را اطلاع‌رسانی کرده بود. نکته جالب‌توجه اینجاست که در مزایده اموال برای گرفتن مهریه تنها در بخشی قادر به این کار هستند که آن اموال با زندگی روزمره و احتیاجات روزانه آن فرد در ارتباط نباشد، برای مثال با گرفتن آن اموال زندگی آن فرد دچار ایراد و اشکال نشود. هرچند یکی از وکلا در این زمینه می‌گفت بسیاری از افراد در جست‌وجوی شنیدن این موارد هستند تا اموال را با قیمتی اندک خریداری کنند.  از این بخش که دور می‌شوم، نزدیک به در خروجی می‌رسم که بوفه دادگاه در آنجا بود اما در کنار همه اینها تابلوی بخش مددکاری وجود داشت که اگرچه من پیدایش نکردم یا شاید هم در آن ساعتی که رفتم تعطیل بود اما آرزو کردم که ای کاش مردم بتوانند با گفت‌وگو و تعامل مشکلات‌شان را حل کنند.