۰ نفر

چشم ‌و‌ هم‌چشمی کودکانه

۲۷ شهریور ۱۳۹۸، ۶:۴۵
کد خبر: 381502
چشم ‌و‌ هم‌چشمی کودکانه

«دفترهای فانتزی می‌خریم چون به ما انگیزه درس خواندن می‌دهند و رنگ شادی دارند.» این جمله‌ای است که در گزارش «از دفترهای تعاونی تا دفترهای 600 هزار تومانی» از دهان دانش‌آموزان خواندیم. دانش‌آموزانی که در آستانه سال تحصیلی نو بیش از آنکه به دنبال پاسخگویی به نیازهای کارکردی باشند، دنبال دفترها و خودکارهایی بودند که با خرید‌ن‌شان انگیزه‌ای برای درس‌ خواندن داشته باشند.

اما آیا واقعا نوشتن در دفتر فانتزی با نوشتن در دفتر کاهی تفاوت دارد؟ آیا واقعا خریدن لوازم‌التحریر گران‌قیمت عامل انگیزه‌بخشی برای دانش‌آموزان می‌تواند باشد؟

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها گفت‌وگویی داشتیم با دکتر علی سوندرومی، پژوهشگر حوزه کودک، مسائل اجتماعی و اقتصاد خانواده. دکتر رومی با رد اینکه خرید این نوع خاص لوازم‌التحریر می‌تواند شادی یا انگیزه‌آفرین باشد، لوازم‌التحریر فانتزی را عاملی در تحریک تخیل کودکان می‌داند که همین امر می‌تواند منجر به تمایزخواهی کودکان یا حتی چشم ‌و‌ هم‌چشمی آنها شود. با این حال او بیشترین عاملیت در وقوع چنین مساله‌ای را نه متوجه رسانه یا آموز‌ش و پرورش، بلکه متوجه خانواده می‌داند که اگر والدین «مشتاق کودکان‌شان باشند و نیازهای معنوی آنها را تامین کنند، کودکان فقدان‌شان را با میل به برتری‌جویی پر نخواهند کرد.»

آیا قبول دارید که کودکان و نوجوانان امروز در زمینه خرید لوازم‌التحریر مدرسه به سمت و سوی مصرف‌گرایی تمایل پیدا کرده‌اند یا این امر درخصوص کودکان و نوجوانان امری قابل‌توجیه است؟ به طور کلی چه عاملی باعث می‌شود که دانش‌آموزان نوشتن در دفترهای فانتزی را به دفترهای معمولی ترجیح بدهند؟

برای صحبت از میل به مصرف ابتدا باید دو بعد آن از هم متمایز شوند؛ بعد اول احساس کمبود چیزی یا همان نیاز به داشتن چیزی است. این حس کمبود کارکردی است، یعنی اینکه نوشت‌افزاری را به دلیل کارکردش می‌خریم و در مدرسه استفاده می‌کنیم. بعد دوم میل به خرید که بیمارگونه است ناشی از احساس کمیابی یا احساس فقدان چیزی است که خبر از میل به خریدی می‌دهد که برخلاف بعد اول کارکردی نیست. فقدان میلی است که رو به بی‌نهایت دارد. تخیل و پنداره را درگیر خود می‌کند. در واقع این درست است که دفترهای پرزرق و برق را با نام دفترهای فانتزی می‌شناسند، زیرا این دفترها تخیل افراد را درگیر می‌کنند. احساس کمیابی میل به داشتن بی‌نهایت است که مربوط به امور غیرمادی و معنوی می‌شود، ولی بروز بیمارگونه آن یعنی خواستن و داشتن کالاهایی که فرد را متفاوت جلوه دهد و او را متمایز سازد و در مجموع فرد با داشتن این شیء می‌خواهد احساس فقدان خود را جبران و تخیل خود را اشباع کند. تمام خریدها در آن واحد این دو بخش از ظرفیت‌های وجودی ما را درگیر می‌کنند. این قلب داستان خرید است و خرید لوازم‌التحریر هم همین روال را دنبال می‌کند.

آیا می‌توان گفت که کودکان و نوجوانان از مصرف‌گرایی تاثیر گرفته‌اند و خودشان نیز این مصرف‌گرایی را بازتولید می‌کنند؟ منظورم این است که آیا می‌توان این عاملیت را به خود کودکان و نوجوانان داد یا عاملیت این امر با والدین آنها یا دیگر عوامل است؟

ببینید در دوران ما که همان دفترهای کاغذی و بازیافتی بودند، کارکرد کالا مشخص بود و در همان دفترها مشق می‌نوشتیم و در اصل فرقی نداشت که در چه شکل و جنس دفتری بنویسیم. چون اغلب زندگی کارکردی حاکم بر جامعه بود و نیاز‌های اساسی پاسخ داده می‌شد، اما لوازم‌التحریر یا مثلا دفترهای لوکس امروز بیشتر از آنکه روی کارکرد تمرکز کنند، می‌خواهند احساس فقدان را پاسخ دهند، تخیل و پنداره کودکان را درگیر کنند و متمایز باشند. این مساله درخصوص کودکان به این جهت اهمیت بالایی دارد که در سنین پایین‌تر میل به داشتن چیزهای فانتزی خیلی از سنین بالاتر قوی‌تر است. در سنین بالا اگر فرد رشد کرده باشد، می‌تواند این مسائل را کنترل کند اما اگر ترس از نداشتن یا همان احساس فقدان داشته باشد، به خریدهای

به اصطلاح بیمارگونه می‌پردازد یا میل به هزینه‌هایی دارد که ریشه در نیازهای واقعی ندارند. در کودکان این امر قوی‌تر است، زیرا کودکان احساسات‌شان کامل بوده ولی قدرت استدلال و تعقل رشد یافته‌ای ندارند پس تا جایی که زورشان برسد می‌خواهند و بر آن متمرکزند.

از همین موضوع هم اقتصاد حاکم بر صنعت لوازم‌التحریر بهره‌برداری می‌کند و به آن دامن هم می‌زند. در واقع جلوه‌های بصری و هیجانی موجود در لوازم‌التحریر فانتزی سعی می‌کنند تخیل بچه‌ها را تحریک کنند تا فروخته شوند.

شما از تخیلی صحبت کردید که به خواست تمایز منجر می‌شود. تخیل چه در اصطلاح عام، چه در اصطلاح خاص مصرف قابل فهم است اما وقتی می‌گوییم تخیل کودکان به تمایزخواهی منجر می‌شود یعنی اینکه تخیلی که می‌تواند پویا و اثربخش باشد در راه چشم ‌و ‌هم‌چشمی صرف خواهد شد؟

این شکل تمایز‌خواهی ریشه در کامل‌طلبی یا برتری‌جویی دارد و برتری‌جویی یعنی اینکه من برتر از همه هستم و این برتری را با متمایز شدن داشته‌هایم می‌توانم نشان دهم. ریشه این امر هم در ترس‌های وجودی‌ ماست که خود ناشی از حس فقدان است. در واقع فقدان جایی شکل می‌گیرد که بخشی از پنداره ما که باید با معنا

پر شود، با مصرف پر می‌شود و همین امر تبدیل به احساس فقدان می‌شود و وقتی احساس فقدان باشد ترس وجودی سراغ ما می‌آید. حال که ترس وجودی سراغ ما می‌آید سوال این است که چطور می‌توان این ترس وجودی یا ترس از نداشتن را جبران کنیم؟ این ترس با برتری‌جویی با کالا و با داشته‌های ما پاسخ داده می‌شود. از اینجا می‌توان فهمید که پنداره کودکان را والدین و آرامش آنها پر می‌کند. والدین متعادل و با حال خوب حس فقدان کودکان را پر می‌کنند یا به قول حافظ که می‌گوید ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود، والدینی می‌توانند پنداره کودک را پر کنند که مشتاق کودکان‌شان باشند. اگر چنین نباشد فقدان فضای معنوی به سمت میل به برتری‌جویی جهت می‌یابد. این امر از آنجا حساس است که حدود برتری‌جویی در کودکان تعریف شده نیست و بی‌حد و حصر است. اقتصاد اسباب‌بازی و لوازم‌التحریر هم دقیقا از احساس فقدان سودجویی می‌کند.

صحبت از والدین و نقش آنها در برتری‌جویی کودکان شد. به نظر شما از میان عاملیت خانواده، عاملیت جامعه مصرفی، عاملیت آموزش و پرورش و دیگر عوامل دخیل کدام‌یک نقش پررنگ‌تری دارد؟

تمام عواملی که گفتید تاثیر دارند اما عامل خانواده پایه و زیرساختی است. خانواده می‌تواند احساس فقدان را ایجاد کند و بقیه عوامل می‌توانند به آن دامن بزنند. وقتی والدین متعادل باشند، احساس فقدان را در پنداره کودکان ایجاد نکنند، حضور داشته باشند، توجه غیرمشروط و پذیرش کامل‌شان شامل حال کودکان باشد و به‌طور کلی بچه‌ها حال خوبی داشته باشند، کودکان‌شان را مقایسه نکنند و در رقابت نیندازند و به منیت آنها دامن نزنند، در این صورت این ترس عمومی و خلأیی وجود نخواهد داشت که فضای اقتصادی بتواند برای آن خلأ گزینه بفروشد یا رسانه یا فضای آموزشی برای آن چیزی بفروشد. این کودک به اندازه نیاز و کارکرد خرید خواهد کرد. اما اگر چنین نباشد این نیاز سر به بی‌نهایت می‌گذارد و اگر کودکی تمام لوازم‌التحریر یک فروشگاه را بار کند و به خانه بیاورد باز احساس می‌کند چیزی کم است.

در گزارش میدانی که تهیه کردیم، کودکان و نوجوانان درخصوص خرید لوازم‌التحریر فانتزی از گزاره‌هایی استفاده می‌کردند که در میان آنها چند واژه به تکرر شنیده می‌شد. آنها می‌گفتند دفتر فانتزی می‌خرند چون به آنها انگیزه می‌دهد و رنگ شادی دارد که با فضای تیره و تار مدرسه در تضاد است. شادی و انگیزه حاصل از خرید لوازم‌التحریر تجملی را چگونه تحلیل می‌کنید؟

اول باید مفهوم این دو واژه بررسی شوند و ببینیم برداشت بچه‌ها از شادی چیست. شادی یعنی لبریز بودن از معنای درونی یا غنای درونی و انگیزه یعنی آن انرژی که مرا به پاسخ به سوی نیاز کارکردی می‌راند. این شادی که گفتید با شادی تکانشی خلط شده است. در واقع آن چیزی که مصاحبه‌شوندگان شما با نام شادی از آن یاد کرده‌اند بیشتر یک تکانش است، یعنی شادی از تصاحب است نه کارکرد. اینکه شخصی از داشتن چیزی ذوق دارد اما این ذوق معنوی نیست، بلکه تکانش است. آن چیزی هم که با نام انگیزه از آن یاد می‌کنند، میل به رفتار نرماتیو و هنجاری یا کم نیاوردن از دیگران است. رفتار نرماتیو تابع دو متغیر است؛ یک متغیر آن میل به هم‌شکلی است، یعنی اینکه از بقیه کم نداشته باشیم و لااقل هم‌شکل باشیم و متغیر دوم ترس از توبیخ است. در واقع اینکه دانش‌آموزی نمی‌خواهد دفتر کاهی با خود به مدرسه ببرد به دلیل ترس از توبیخ اجتماعی است. او نمی‌خواهد با چشم دیگری به او دیده شود. این درحالی است که انگیزه فرد را به مصرف کارکردی سوق می‌دهد اما رفتار نرمایتو نه.

به عنوان آخرین سوال نظر شما درخصوص آینده کودکانی که از سن پایین شادی را با تکانش و خلأهای خود را با مصرف تصنعی اشتباه می‌گیرند، به چه شکل خواهد بود و بزرگ‌ترین مشکلات بر سر راه این کودکان چه خواهد بود؟

خودپنداره این کودکان خودپنداره رشد‌یافته‌ای نخواهد بود یعنی اینکه عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی خواهند داشت. آدمی که عزت‌نفس بالایی دارد قرار نیست خودنمایی کند، زیرا می‌داند عزیز است اما این کودکان که در آینده از کمبود عزت‌نفس رنج می‌برند هزینه‌های بالایی را خرج کارهایی مثل عمل‌های زیبایی و خریدن برندها خواهند کرد. در واقع اگر خودپنداره واژگون یا ضعیف باشد، عزت‌نفس و اعتماد به نفس پایین می‌آیند. این کودکان در آینده تصور خواهند کرد قدرت مسوولیت انجام کاری را ندارند و باید خودشان را اثبات کنند. به بیانی دیگر این کودکان تبدیل می‌شوند به اشخاصی که دایم می‌خواهند خود را اثبات کنند. افرادی که اعتماد به نفس و عزت‌نفس پایینی دارند رفتارهای مصرف‌گرایی شدیدی از خود نشان خواهند داد که از این طریق خودشان را در داشتن یا حتی نابود کردن چیزی ثابت کنند.