۰ نفر

از تصادف مرگ‌بار تا بخشش بزرگ

۲۸ آذر ۱۳۹۸، ۷:۳۰
کد خبر: 403042
از تصادف مرگ‌بار تا بخشش بزرگ

یک تصادف، جان پسری 21 ساله را گرفت. این حادثه در گرمسار اتفاق افتاد و پسر جوان دچار مرگ مغزی شد. بعد از آن خانواده او اعضای بدن این جوان را اهدا کردند و بیماران نیازمند عضو را به زندگی بازگرداندند.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، حمید بلوچی، مرد 44 ساله‌ای که اعضای بدن فرزندش را اهدا کرده، در گفت‌وگویی درباره این حادثه توضیح داده است.

‌حادثه منجر به مرگ مغزی پسر شما چطور اتفاق افتاد؟

روز جمعه، 22 آذر، پسرم می‌خواست با یکی از دوستانش بیرون برود. سر کوچه منتظر بود که ماشین به او زد و در این تصادف آسیب جدی دید، به‌نحوی‌که برای دقایقی خون به مغزش نرسید و اورژانس هم 30 دقیقه بعد از اعلام به محل رسید. وقتی هم که او را به بیمارستان بردند، ظاهرا کارهای درمان و معاینات اولیه به ‌سرعتی که بایدوشاید انجام نشد؛ مثلا به‌ترتیب همه مراحل معاینه مانند رادیولوژی و ام‌آر‌آی و دیگر اقدامات تشخیصی به‌سرعت انجام نشد. ‌از طرفی پزشک مغز و اعصاب که باید در بیمارستان یا نهایتا آن‌کال باشد، در مرخصی بود و جایگزینی هم برای او وجود نداشت. همه این ماجراها با هم باعث شد اتفاقی که نباید، بیفتد و پسرم مرگ مغزی شود.

‌ شما چند فرزند دارید؟

من یک پسر به نام مهدی داشتم که اعضایش را اهدا کردیم و الان یک دختر برایم مانده است.

‌مهدی چه‌کار می‌کرد؟

مهدی 21 سال داشت، دانشجوی حسابداری صنعتی و فوتبالیست بود.

‌کدام اعضای بدن فرزندتان را اهدا کردید؟

جمعه، بیست‌ودوم تصادف اتفاق افتاد و 24 تیرماه بود که ما اهدای عضو کردیم. پنج عضو او اهدا شد. ما گفته بودیم هر عضوی را که قابل استفاده است برای اهدا بردارند. به ما گفتند که دو کلیه، کبد، قلب و نسوج قابل استفاده است و برای کمک به دیگر بیماران استفاده شده. 

‌چه شد که تصمیم به اهدای اعضای فرزندتان گرفتید؟

من خودم از پرسنل درمانی بیمارستان گرمسار هستم، برای همین با موضوع آشنا بودم و اهمیت موضوع را می‌دانستم. برای همین می‌خواستم پسر من که فوت شده بود، حداقل چند نفر به زندگی برگردند. ضمن اینکه پسرم هم خیلی دوست داشت اگر اتفاقی افتاد، اعضای بدنش اهدا شود. هروقت صحبتش را می‌کردیم، می‌گفت اعضایش را اهدا کنیم. البته کارت اهدای عضو نداشت، ولی چون می‌دانستیم مایل به این کار است، اعضایش را اهدا کردیم.

‌چه زمانی فهمیدید پسرتان مرگ مغزی شده‌ است و موضوع را چطور به شما اطلاع دادند؟

همان‌طور که گفتم، من خودم از پرسنل درمانی هستم. وقتی به ما گفتند شرایط خوبی ندارد و اجازه جابه‌جایی او را ندارید، متوجه شرایط شدم و خودم را کم‌کم آماده کردم. وقتی که با همسرم پیش دکتر رفتیم تا وضع پسرم را بپرسیم، دقیق‌تر شرایط را برای ما توضیح دادند و مطمئن شدم او مرگ مغزی شده است. بعد موضوع را به همسرم گفتم. از طرفی بالاخره ما بزرگ‌تر داریم، درست است که پدرم فوت شده است، اما برادر بزرگ‌ترم و پدر همسرم افرادی بودند که جریان را به آنها گفتم و با‌ آنها مشورت کردم.

‌ واکنش آنها چه بود؟

آنها هم گفتند اهدای عضو بهترین کاری است که وقتی امیدی به زنده‌ماندن فرد نباشد، می‌توان انجام داد. موافق بودند و ما هم این کار را کردیم.

‌ واکنش دخترتان چه بود؟

به او نگفتیم که قصد اهدای عضو داریم و وقتی اهدا انجام شد، او را در جریان گذاشتیم.

‌اطرافیانتان وقتی موضوع را فهمیدند چه واکنشی داشتند؟

هر کس متوجه می‌شود، از ما تشکر و از کارمان تعریف می‌کند. همه خوشحال هستند که می‌شنوند چند نفر جان دوباره گرفته‌اند.

‌ توصیه شما به افرادی که ممکن است در شرایط مشابه قرار بگیرند چیست؟

من نمی‌توانم به آنها توصیه‌ کنم، به‌هرحال یک تصمیم شخصی است و هر کسی باید با توجه به شرایط خودش تصمیم بگیرد. اما به نظرم وقتی امید نباشد، بهترین کار اهدای عضو است. البته هستند افرادی که با وجود اینکه امیدی ندارند ترجیح می‌دهند اعضای عزیزشان زیر خاک برود. چون تا آخرین لحظه امیدوارند، اما باید بدانند در شرایطی که فرد مرگ مغزی شده است امیدی به بازگشت به زندگی او نیست و مرگ مغزی با کما فرق دارد.

‌آیا جراحی برداشتن اعضای اهدایی در گرمسار انجام شد؟

نه، من پسرم را با رضایت شخصی از بیمارستان مرخص کردم و از تهران آمبولانسی خواستم که تجهیزات لازم برای انتقال او را داشته باشد. آمبولانس آمد و پسرم را به تهران آوردیم تا اقدامات لازم انجام شود. من خودم کارمند دانشگاه علوم پزشکی هستم، اما امکانات درمانی در گرمسار خیلی ضعیف است و امکانات نرمال را هم نداریم؛ مثلا اگر چهار تصادف اتفاق بیفتد، وقتی پنجمین نفر مثل پسر من نیاز به  خدمات درمانی داشته باشد، امکانات کافی نیست.