۰ نفر

دشمن قسم‌خورده شوروی را بیشتر بشناسید

۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱:۵۰
کد خبر: 195965
دشمن قسم‌خورده شوروی را بیشتر بشناسید

زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر روز جمعه در 89 سالگی در بیمارستانی در ویرجینیا درگذشت. او در سال‌های گروگان‌گیری سفارت آمریکا در تهران و حمله شوروی به افغانستان در دهه 70 نقش مهمی داشت.

برژینسکی را در زمره «باز»ها و نظریه‌پردازان «تندرو» آمریکا لقب داده‌اند. با این حال، نیویورک تایمز می نویسد او اسما یک دموکرات بود با دیدگاه‌هایی که به او اجازه می‌داد تا به گفته خودش به «حرص و آز» سیستم آمریکایی بتازد؛ چراکه موجب نابرابری است.زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر، که در سال‌های پر‌آشوب خاورمیانه عهده‌دار بخشی از دیپلماسی آمریکا بود روز جمعه در 89 سالگی در بیمارستانی در ویرجینیا درگذشت. او در سال‌های گروگان‌گیری سفارت آمریکا در تهران و حمله شوروی به افغانستان در دهه 70 نقش مهمی داشت. برژینسکی از ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱ مشاور امنیت ملی جیمی کارتر بود و پس از آن هم همچنان نفوذش را در مسائل سیاست خارجی حفظ کرد. به گزارش دنیای اقتصاد، خبر درگذشت زبیگنیو برژینسکی را دختر او «میکا برژینسکی» در پست اینستاگرامش اعلام کرد. به گزارش نیویورک‌تایمز، میکا یکی از مجریان برنامه «Morning Joe» در MSNBC است. دختر برژینسکی در پست اینستاگرام خود نوشت: «پدرم در آرامش درگذشت. او برای دوستانش زبیگ، برای نوه‌هایش رئیس و برای همسرش عشق پایدار زندگی بود. من او را به‌عنوان پرانگیزه‌ترین، عاشق‌ترین و حامی‌ترین پدر یک دختر می‌شناسم. دوستت دارم.»

نیویورک‌تایمز در گزارشی مفصل به مناسبت درگذشت برژینسکی نوشت: او همچون سلف خود هنری کیسینجر، از اندیشمندانی بود که در خارج از آمریکا زاده شده بود.

برژینسکی در لهستان زاده شد و کیسینجر در آلمان و هر دو تاثیراتی چشمگیر در امور جهانی داشتند. تاثیرات این دو بر کاخ سفید هم در دوران کاری‌شان و هم مدت‌ها پس از ترک پست‌های رسمی‌شان همچنان ادامه داشت. می‌توان این دو را «دو بال کاخ سفید» در سال‌های بحرانی سیاست آمریکا نامید. برژینسکی در مقالات، مصاحبه‌ها و برنامه‌های تلویزیونی در دهه گذشته «بر 6 دولت پیاپی آمریکا» تاثیرگذار بود از جمله بر دولت دونالد ترامپ. برژینسکی نه‌تنها از دولت ترامپ حمایت نکرد بلکه معتقد بود دولت او فاقد انسجام و استخوان‌بندی لازم در عرصه سیاست داخلی و خارجی است. برژینسکی را در زمره «باز»ها و نظریه‌پردازان «تندرو» آمریکا لقب داده‌اند. با این حال، نیویورک‌تایمز می‌نویسد او اسما یک دموکرات بود با دیدگاه‌هایی که به او اجازه می‌داد تا به گفته خودش به «حرص و آز» سیستم آمریکایی بتازد، چراکه موجب نابرابری است. او از معدود کارشناسان سیاست خارجی بود که نسبت به حمله آمریکا به عراق در سال 2003 هشدار داد.

برژینسکی به‌دلیل اصالت لهستانی خود از سوابق شوروی در اروپای شرقی باخبر بود و به‌دلیل نفرتی که از شوروی داشت در کنار بسیاری از جمهوری‌خواهان مانند کیسینجر و ریچارد نیکسون قرار گرفت. او اگرچه دموکرات بود اما در دوران حضور در دولت کارتر که مخالفت با شوروی اصل اساسی سیاست خارجی آمریکا را تشکیل می‌داد با بسیاری از جمهوری‌خواهان همکاری نزدیکی داشت تا توسعه‌طلبی شوروی را «به هر قیمتی» مهار کند. اما این مهار توسعه‌طلبی شوروی «به هر قیمتی» به چه معنا است؟ در زمانی که شوروی به افغانستان حمله کرد، آمریکا بهانه دیگری برای تقابل غیرمستقیم با شوروی یافت. در آن زمان، برژینسکی یکی از کسانی بود که مدافع حمایت از «شبه‌نظامیان اسلامگرا» بود و به همین دلیل مدافع هزینه کردن میلیاردها دلار در حمایت از آنان برای زمین‌گیر کردن شوروی در افغانستان بود. چنین بود که سیل دلارها و سلاح‌های آمریکایی روانه پاکستان و افغانستان شد.

دولت پاکستان موفق شد سلاح‌های آمریکایی را دریافت کند. به همین دلیل او در سال 1980 به پاکستان رفت و در مقر ارتش پاکستان از جدیدترین سلاح‌های آمریکایی پرده‌برداری کرد و در افغانستان نیز «شبه‌نظامیان اسلامگرا» مورد حمایت قرار گرفتند. او همچنین دولت چین را ترغیب کرد تا به حمایت از رژیم «پل پوت» در کامبوج بپردازد مبادا ویتنامی‌هایی که شوروی حامی‌شان بود آن کشور را تسخیر کنند. برژینسکی همچنین موفق شد اجرای معاهده تسلیحاتی سالت 2 را با طرح اعتراضاتی به رفتار شوروی در ویتنام، آفریقا و کوبا به تعویق اندازد. او چهار سال پیش از مرگ در یادداشتی نوشت: «وقتی شوروی به افغانستان حمله کرد، معاهده سالت از دستور کار دو کشور ناپدید شد.»

برژینسکی که در سال ۱۹۲۸ در ورشوی لهستان متولد شد و توانست در سال ۱۹۵۸ شهروندی آمریکا را بگیرد از تبار اشراف‌زادگان لهستانی بود که چهره‌ای جدی، چشمانی نافذ و لهجه‌ای لهستانی- آمریکایی داشت. نیویورک‌تایمز در توصیف او می‌گوید: «واشنگتن دریافت که برژینسکی فردی حاضرالذهن است که تحت‌تاثیر فشارهای دیگران قرار نمی‌گیرد. او در اینکه به سرعت در کانون توجه دیگران قرار بگیرد بسیار حرفه‌ای بود. همچنین چنان سخنگوی رسمی وزارت خارجه را تحت‌الشعاع قرار داد که باعث نزاع او با سایروس ونس- وزیر خارجه- شد و در نهایت موجب شد که ونس استعفا دهد.»

وقتی ونس از سیاست نیکسون- کیسینجر با عنوان توازن قدرت «مثلثی» میان آمریکا، چین و روسیه حمایت کرد، برژینسکی به تمسخر این «مثلث» پرداخت و آن را «رفتارهای آکروباتیک‌گونه» می‌نامید. او در مقابل به عمد از «وخامت استراتژیک» در رابطه با مسکو و روابط نزدیک‌تر با چین حمایت می‌کرد. شاید دلیل «نفرت» او از روسیه به رفتارهای امپریالیستی این کشور در حوزه نفوذش (به ویژه در لهستان) بازمی‌گردد که برژینسکی دل خوشی از آن نداشت.

 

بازگشایی در رابطه با چین

برژینسکی براساس استدلالی که داشت حامی رابطه نزدیک‌تر با چین بود. او در دورانی که مشاور امنیت ملی بود رابطه نزدیک با چین را به رابطه با شوروی ترجیح می‌داد و مدافع سفت و سخت «لگدمال کردن تزارها» بود. برژینسکی در سال 1978 موفق شد – با فشارهایی که به کارتر وارد می‌کرد و بر خلاف میل وزارت خارجه- به پکن سفر کند و مذاکراتی را رقم بزند که 7 ماه بعد موجب روابط کامل دیپلماتیک با این کشور شد، زیرا پیش از آن آمریکا به‌طور رسمی چین را مورد شناسایی بین‌المللی قرار نداده بود. چنین تصوری رایج شده بود که برژینسکی همزمان «هم وزیر خارجه است و هم مشاور امنیت ملی». پس از سفر به پکن، او در برنامه «Meet the Press» حضور یافت و حمله‌ای بی‌امان به شوروی را رقم زد؛ حمله‌ای که سایروس ونس آن را «سخنانی پوچ» ‌نامید.

برژینسکی همچنین در پس ایده‌ای بود که مدافع اعزام کماندوها برای آزادی گروگان‌ها در ایران بود. در این زمینه ونس هم اطلاع نیافت مگر چند روز پس از این عملیات. شاید باز هم دغدغه شوروی بود که باعث شد وی از این عملیات دفاع کند. برژینسکی بر این باور بود که تحریم و فشارهای دیپلماتیک ایران را به آغوش شوروی می‌فرستد. به همین دلیل، اعتقاد داشت که باید فوری دست به کار شد و فرصت را از دست نداد. در همین زمینه نیویورک‌تایمز می‌نویسد: «تهاجم شوروی در آسیا، خاورمیانه و آمریکای لاتین مبنای توهمات و تصورات او را شکل می‌داد گویی دست شوروی را در همه چیز می‌دید.» او دچار نوعی توهم «روسوفوبیا» شده بود؛ توهمی که اساس آن را «دخالت شوروی در همه چیز» یا «دست شوروی در همه کار» تشکیل می‌داد. با این حال، بودند کسانی که در آن زمان «دتانت» یا «تنش‌زدایی» را بهترین راهکار برای کاهش تنش‌ها با شوروی یا مهار این کشور می‌دانستند.

در عالم اندیشه، برژینسکی بر این باور بود که هر گونه اختلاف میان «نظریه» و «واقعیت»، گسل در بخشی از واقعیت را نشان می‌دهد. او در سال 1962 در کتاب «ایدئولوژی و قدرت در سیاست شوروی» اذعان کرد که بلوک کمونیست «دچار شکاف نشده و نخواهد شد» مگر اینکه مسکو و پکن از هم بگسلند. براساس همین دیدگاه بود که برژینسکی به‌دنبال شکاف میان دو بلوک کمونیست برآمد و به چین نزدیک شد. با فروپاشی شوروی در سال 1991، برژینسکی اعلام کرد که اکنون «وقت آن است که محتاطانه به روسیه و چین نزدیک شویم تا ثبات جهانی مورد حمایت قرار گیرد.» فروپاشی شوروی باعث شد برژینسکی نفس راحتی بکشد و از اینکه می‌دید دشمن دیرین فروپاشیده و یوغ کمونیسم از گردن کشورهای بسیاری باز شده، خوشحال بود. او معتقد بود که فروپاشی دست آمریکا را بازتر کرده و اکنون این آمریکاست که از موضع «برتر» و از موضع «قدرت» می‌تواند با رقیب مضمحل شده وارد گفت‌وگو شود.

 

پناهنده از شوروی

زبیگنیو کازیمیرز برژینسکی در 28 مارس 1928 در ورشو چشم به جهان گشود. پدرش «تادئوز» دیپلماتی بود که با خانواده‌اش به فرانسه رفت و پس از ظهور هیتلر در دهه 30 میلادی به آلمان و در نهایت در آغاز جنگ جهانی دوم به کانادا رفت. وقتی روس‌ها در پایان جنگ لهستان را تسخیر کردند، تادئوز برژینسکی ترجیح داد در کانادا بازنشسته شود تا به کشورش بازنگردد. زبیگنیوی جوان در دانشگاه مک گیل در مونترال در سال 1949 فارغ‌التحصیل شد و در سال 1950 لیسانس خود را گرفت. در سال 1953 از هاروارد دکترای علوم سیاسی گرفت و در همانجا مشغول به تدریس شد. او و کیسینجر در زمره نامزدهای هیات علمی بودند. وقتی کیسینجر در سال 1959 به استادیاری رسید، برژینسکی به دانشگاه کلمبیا رفت. نیویورک‌تایمز می‌نویسد: «او همواره در مواضع خود ثابت نبود و مدام در نوسان بود.» وقتی در سال 1966 برای «شورای برنامه‌ریزی سیاسی وزارت خارجه» برگزیده شد، به مدافع صریح مشارکت آمریکا در جنگ ویتنام تبدیل شده بود.

در همان سال، از شورای برنامه‌ریزی وزارت خارجه در اعتراض به مشارکت گسترده آمریکا در جنگ در هندوچین در دوران لیندون جانسون استعفا داد. سپس مشاور سیاست خارجی معاون رئیس‌جمهوری «هوبرت. اچ. هامفری» شد. ارتباط او با جیمی کارتر از طریق کمیسیون سه‌جانبه بیشتر شد؛ گروهی که دیوید راکلفر در سال 1973 به مثابه انجمنی برای رهبران سیاسی و تجاری از آمریکای شمالی، اروپای غربی و ژاپن تشکیل شد تا چالش‌های پیش روی کشورهای صنعتی را مورد بررسی قرار دهد. برژینسکی اولین مدیر این کمیسیون بود. در سال 1974، برژینسکی، کارتر را که در آن زمان فرماندار جورجیا بود و ستاره در حال ظهور دموکرات‌ها نام گرفته بود را دعوت کرد که عضو این کمیسیون شود. دو سال بعد، کارتر نامزد دموکرات‌ها برای ریاست‌جمهوری شد و برژینسکی را به‌عنوان مشاور امنیت‌ملی به خدمت گرفت.

 

نویسنده سیاستمدار یا سیاستمدار جاه‌طلب

از زمانی که به‌عنوان مشاور امنیت ملی کارتر برگزیده شد سودای قدرت داشت. او حق «خلاصه روزانه اطلاعاتی» به کارتر را برای خود محفوظ داشت؛ کاری که پیش‌تر بر عهده CIA بود. او با روزنامه‌نگاران رابطه‌ای پیوسته داشت اما زمانی که یک روزنامه‌نگار جرات کرد نظرات او را به چالش بکشد خطاب به او گفت: «می‌خواهم کله‌ات را بکنم.» او در کسوت یک نویسنده در سال 1983 خاطرات خود از سال‌های حضور در کاخ سفید را با نام «قدرت و اصل» منتشر کرد. او می‌گفت هدفش احیا و بازگرداندن جذابیت آمریکا در کشورهای در حال توسعه از طریق روابط اقتصادی است. او مخالف حمله به عراق بود و در این زمینه نوشت آمریکایی که در امور جهانی به تنهایی عمل کند در تعامل با هزینه‌ها و بار مسوولیت‌های پس از جنگ تنها خواهد بود. او منتقد جورج بوش پسر بود و در سال 2008 تمام‌قد از اوباما دفاع کرد. او تا همین اواخر مشغول تدریس و نویسندگی و مشاوره بود: استاد سیاست خارجی در مدرسه مطالعات پیشرفته جان هاپکینز؛ اندیشمند سیاسی در مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی و مفسر و کارشناس PBS و ABC.