به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، پس امریکا باید به هر طریقی شده چنین حملاتی را دفع کند.» این سخنرانی تبدیل به دکترین کارتر در خاورمیانه شد و پیمانی نانوشته بین امریکا و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس شکل گرفت. در آن زمان امریکا 29 درصد نفت مورد نیاز خود را از این کشورها تأمین میکرد. رقمی که تا سال 2001 همچنان ثابت ماند. اما اکنون دیگر این طور نیست و امریکا تنها 13 درصد نفت مورد نیاز خود را از این کشورها وارد میکند و اتکای آن در این زمینه بیشتر روی مکزیک است.
اما با اینکه دکترین کارتر برای امریکا منسوخ شده است، همچنان شاهد تداوم رویکرد قدیمی امریکا نسبت به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هستیم. پس بهتر است «جو بایدن»، واقعیتهای جدید را ببیند و بپذیرد و روابط ایالات متحده با این کشورها را طوری تنظیم کند که واشنگتن را از گرفتاریهایی که سودی برایش ندارد، دور نگه دارد و به جای آن به بازگرداندن صلح و آرامش در این منطقه بیندیشد.
امریکا دلایل زیادی برای تداوم رابطهای قوی با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس دارد. از بین این کشورها بحرین و امارات روابط با اسرائیل را پذیرفتهاند. کویت و عمان نیز همواره میانجیگران خوبی بودند. همکاریهای امریکا با این کشورها برای مبارزه با تروریسم نیز هرچند نواقص زیادی دارد، اما هنوز هم برای امریکا اهمیت دارد. اما باید بپذیریم که روابط امریکا با این کشورها یک نقص عمده دارد و آن اینکه، شورای همکاری خلیج فارس برای رابطه با امریکا دو اولویت دارد؛ تداوم کمکهای نظامی امریکا به آنان برای جنگهای نیابتی که در منطقه دارند و سکوت امریکا در قبال سرکوبگریهایی که آنها در کشورهای خود دارند. اما این اولویتها به مرور زمان میتواند منجر به نابودی خود این کشورها شود. امریکا باید برای این رابطه ناسالم، سیستم جایگزینی پیدا کند که حامی صلح و ثبات منطقه باشد. امریکا باید از مشارکتهای امنیتی بیرحمانه بپرهیزد.
پرهیز از جنگهای نیابتی
اولین قدم این است که امریکا از جنگهای نیابتی که این کشورها به آن علاقه دارند، بپرهیزد و از مداخلهجویی در سوریه و یمن کنار بکشد. این واضح است که تصور اینکه امریکا میتواند به طور غیرمستقیم نتایج جنگها در این دو کشور را تغییر دهد، تصور کاملاً اشتباهی است. امریکا هرگز نمیتواند با نیروی نظامی خود، تعادل بین نیروها را به این مناطق بیاورد. در واقع ماجراجویی امریکا در این مناطق تنها موجب دامن زدن به جنگها و ناآرامیهای دائمی در این کشورها و رشد احساسات ضد امریکایی در منطقه میشود.
درست است که امریکا باید همکاریهای امنیتی خود با شورای همکاری خلیج فارس را حفظ کند اما میتواند از میزان حضور خود در منطقه بکاهد. قبل از جنگ خلیج فارس، ایالات متحده بدون صرف هزینههای گزاف برای برپا کردن پایگاههای نظامی در بحرین، کویت، قطر و عربستان و بدون فروش میلیاردها دلار سلاح به همین کشورها، نفوذ خود را در خاورمیانه داشت و از منافعش حفاظت میکرد. اما اکنون تمرکز خود را صرف این مناطق کرده و از آفریقا و شرق آسیا بازمانده است. ضمن آنکه نوع همکاری امریکا با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس باعث شده، چشم خود را به نقض آشکار حقوق بشر در آنها ببندد تا مبادا انتقادهای احتمالی اش، حضور نیروهای امریکایی در منطقه را به خطر اندازد. بایدن باید به طور جدی به کاهش پایگاههای امریکا در خاورمیانه بیندیشد. او برای شروع میتواند نگاهی داشته باشد به تناسب هزینهها و منافع امریکا در استقرار ناوگان پنجم امریکا در بحرین زیرا حضور امریکا در این کشور بیش از آنچه که ارزش دارد، مایه دردسر شده است. در کنار این، ایالات متحده باید در فروش تسلیحات نظامی به شرکای خود، دقت بیشتری داشته باشد و تنها سلاحهای دفاعی را به آنها بفروشد. در سالهای اخیر امریکا به طرزی غیرمسئولانه اقدام به فروش سلاحهای مرگبار که مغایر با قوانین بینالمللی هستند، به این کشورها کرده است. ممکن است چنین اقدامی باعث شکایت امارات و عربستان شود و احساس کنند، امریکا آنها را مقابل ایران تنها گذاشته است. اما دولت بایدن باید این کشورها را متقاعد کند که راههای دیگری هم برای رقابتهایشان با ایران وجود دارد و گزینههای نظامی سودی برای کسی ندارد و به جای آن میتوانند وارد مذاکرات امنیتی منطقهای شوند که شامل همه طرفها باشد و به جنگهای نیابتی خاتمه دهد. امریکا نباید به امارات و عربستان اجازه دهد در مورد توافق هستهای با ایران حق وتویی داشته باشند. مذاکرات منطقهای میتواند کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را نیز در این خصوص همسو با امریکا سازد.
آزمون تنش زدایی
یمن، بهترین مکان برای آزمون تنش زدایی در منطقه است. پایان حمایت امریکا از جنگ عربستان در یمن و تعیین نماینده ویژه برای حمایت از طرح صلح سازمان ملل کاری است که دولت بایدن به درستی آغاز کرده است. اگر واشنگتن بتواند راهی برای صلح در یمن پیدا کند، در واقع به هدف بالاتری دست یافته است. ادامه تنشها در خاورمیانه، به معنای از دست رفتن اقتصاد و پایین آمدن قدرت جذب سرمایهگذاری خارجی در این کشورها است. ضمن اینکه کاهش تنش در منطقه به طریقی دیگر نیز منافع امریکا را تأمین میکند و از جمله مانع گسترش تفکر تکفیری و وهابی میشود. همان ایدئولوژی ای که عنصر اصلی تشکیل گروههای افراطی است. بایدن باید در مورد حقوق بشر در این کشورها نیز جدی باشد. این کشورها یک شبه به دموکراسی مدرن تبدیل نمیشوند. امریکا باید این کشورها را به سمت دموکراسی هل دهد. برخی معتقدند، اگر بایدن بخواهد به این کشورها سخت بگیرد، باعث جذب آنها به سمت روسیه یا چین میشود. اما این درست نیست. عرصه خاورمیانه عرصه جنگ سرد نیست. نه روسیه منافع نفتی در این منطقه دارد و نه چین تمایلی به گسیل نیرو برای حمایت از این کشورها خواهد داشت. پس اگر هم آنها بخواهند چنین ادعایی را مطرح کنند، بلوفی بیش نخواهد بود. منافع امریکا در منطقه تغییر کرده است، اما سیاست آن نه. پس بایدن باید در مشارکت با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بازنگری کند. این کار باعث اعتراضهایی خواهد شد. اما نظم حاصل از آن سودمند خواهد بود و فضای برد - برد را برای همه ایجاد میکند و این کشورها را نیز به سوی آیندهای صلحآمیز که حداقل ادعا میکنند، آرزوی آن را دارند، نزدیک میکند.