۰ نفر

با کشورهای منطقه خلیج‌فارس چه کنیم؟

۱۹ بهمن ۱۳۹۹، ۷:۰۱
کد خبر: 504029
با کشورهای منطقه خلیج‌فارس چه کنیم؟

آیا باید موضوع تمایل برخی کشورهای حوزه منطقه خلیج‌فارس به‌ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی، برای حضور در مذاکرات هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران با جامعه بین‌المللی و توافق‌نامه موسوم به برجام را جدی بگیریم و از اظهارات رئیس‌جمهور ذوق‌زده فرانسه در حمایت از این ایده نگران باشیم و با تمام قوا در صدد مقابله با آن و صرف هزینه‌های اضافی برآییم؟

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق،  در گرماگرم فعال‌شدن آرام دیپلماسی جدید ایالات متحده آمریکا در پرتو حضور جو بایدن و حزب دموکرات آمریکا در کاخ سفید و در شرایطی که کارگزاران تازه‌نفس حوزه سیاست خارجی واشنگتن درگیر اولویت‌بندی موضوعاتی هستند که چهار سال حکومت ویرانگر ترامپ و ترامپیسم برای آنها و دنیا به یادگار گذاشته‌ است و یکی از موضوعاتی که می‌تواند در ساماندهی روابط صدمه‌دیده فراآتلانتیکی نقش بسزایی ایفا کند، در دستور کار وزیر خارجه جدید آمریکا و همکاران ایشان قرار دارد، برجام و آینده عملیاتی مجدد آن از اهمیت و جایگاه تأثیرگذار خود در این فضا می‌تواند نقش‌آفرینی کند. در اینکه ایالات‌متحده به‌دلیل نقض قوانین بین‌المللی و خروج از موافقت‌نامه هسته‌ای برجام، جفایی انکارناپذیر به تعهدات و مسئولیت‌های بین‌المللی کرده و باید در اولین اقدام سریعا جبران مافات و بازگشت به تعهدات و لغو تحریم‌های برجامی و غیر‌برجامی دوران ترامپ کند، تردیدی وجود ندارد و توسل به بازی «بازگشت اولیه ایران به تعهدات برجامی برای زمینه بازگشت آمریکا به برجام»، تنها می‌تواند فرصت‌سوزی و نزدیک‌تر‌شدن به موعد تعیین‌شده در مصوبه مجلس شورای اسلامی برای توقف اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی و تبعات بعدی آن از جمله کاسته‌شدن و ممانعت از بازرسی‌های کارشناسان سازمان انرژی اتمی باشد. در‌عین‌حال آنچه‌ در منطقه خلیج‌فارس و به موازات تحولات موافقت‌نامه هسته‌ای در آمریکا در‌حال تداوم و شکل‌گیری واقعی‌تر برای فشار بر بازیگران مناسبات برجامی جمهوری اسلامی ایران است، به‌مراتب قابل‌توجیه‌تر و بااهمیت‌تر بوده و فقدان نگاهی متفاوت‌تر از آنچه‌ تاکنون شاخصه‌های راهبرد و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در این منطقه تشکیل می‌داده، خود را آشکارتر می‌کند.

در فرایند تدوین و شکل‌گیری اولیه مذاکرات هسته‌ای با گروه کشورهای پنج به اضافه یک و نهایی‌شدن آن در ماه جولای سال ۲۰۱۵، غفلتی غیرقابل‌اغماض در کم‌توجهی به منطقه پیرامونی منافع ملی در خلیج‌فارس و حساسیت‌هایی که از بدو استقرار جمهوری اسلامی ایران و در ادامه فضای ایران‌هراسی‌ها در منطقه به وجود آمده بود، شرایطی را تداعی کرد که در تشدید جوِ بی‌اعتمادی منطقه‌ای و ایجاد هراسی بیهوده مؤثر و تأثیرگذار شد که مورد سوءاستفاده صهیونیست‌ها و غربی‌های مترصد فرصت هم قرار گرفت. این فضا و عبور ساده‌انگارانه از آنکه علی‌القاعده ناشی از شیفتگی‌ها و دل‌مشغولی‌های پس از نهایی‌شدن برجام می‌توانست باشد، تصور کاذبی در بین شیوخ منطقه، خصوصا عربستان سعودی برای سرمایه‌گذاری بیشتر و جبهه‌سازی سنگین‌تر علیه همسایه شمالی خود در خلیج‌فارس ایجاد کرد و یکی از مستمسک‌های این فرضیات در ادعای حضور آنها برای مذاکرات بین‌المللی با جمهوری اسلامی ایران در موضوع هسته‌ای، شکل مطالباتی و عملیاتی به خود گرفت‌. در این راستا مواضع آقای امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، در اظهارات و ادعای عجیب و غیر‌واقعی اخیر خود مبنی‌بر ضرورت حضور آتی برخی کشورهای منطقه خلیج‌فارس در مذاکرات هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران که مورد اعتراض ضمنی و رد آن از سوی اتحادیه اروپایی نیز قرار گرفت، از همین مبدأ و منشأ و ذوق‌زدگی حضور اقتصادی نظامی بیشتر فرانسه در خلأ حضور آمریکا در حیات منطقه، قابل توجه و بررسی است. آنچه ‌باید متعاقب یا هم‌زمان با انجام مذاکرات هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران با گروه کشورهای پنج به اضافه یک در مشورت‌های منطقه‌ای و پیرامونی برای بیان حسن‌نیت روابط همسایگی معقول مورد توجه قرار می‌گرفت و رفع شبهات و دلمشغولی‌های همسایگان را هدف قرار می‌داد، در شرایط فعلی نیز به نظر می‌رسد در یک شبیه‌سازی غیرقابل‌توجیه در‌حال شکل‌گیری و تحقق است.

کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس در کلیت و جزئیات مناسبات خود، سابقه مشعشعی در قبال همسایه شمالی خود در خلیج‌فارس نداشته و اگر از استثنائات نادر چهار دهه عمر انقلاب اسلامی عبور کنیم، تقریبا کارنامه قابل‌قبولی برای هویت 40 سال حیات تدافعی خود که اصولا با اهداف امنیتی و نظامی مشخصی رقم خورده، بر جای نگذاشته‌اند. لیکن به مصداق اینکه همسایگان انتخاب‌شدنی نیستند و مدارا و حسن همجواری نیز از اصول شناخته‌شده و جاری و ساری بین‌المللی است، ‌باید گفت‌وگوی واقعی و مشورت‌های مستمر و دائمی در دستور کار طرفین قرار داشته باشد. نگاه به این مجموعه منطقه‌ای به‌دلیل ماهیت و نوع مناسبات داخلی و خارجی آن، تاکنون از منظری مشخص مورد توجه بوده است. اینکه در مجموعه شورا در مورد تمامی مسائل متحدثه اجماع وجود ندارد یا قطر باوجود فقدان اجماع، درصدد عادی‌سازی روابط خود با مجموعه بر‌آمده یا اینکه در این جمع، سلسله‌مراتب بزرگ‌تری و کوچک‌تری اعضا مورد توجه است یا نگاه به عملکرد غیر‌قابل‌قبول آنها در قبال جنگ تحمیلی صدام علیه ایران چگونه بوده است و بسیاری دیگر از سؤالات درخصوص مشخصه‌های این شورا، تا چه زمانی باید همواره سد راه عبور از مشکلات بی‌اعتمادی‌های منطقه‌ای باشد، بسیار حائز اهمیت است. اصولا پاسخ به این‌گونه پرسش‌ها در این اصل نهفته نیست که چرا برخی یا بعضی از کشورهای منطقه خلیج‌فارس (به غلط‌) قبل و بعد از تحقق برجام، از جمهوری اسلامی ایران نگران بوده و همچنان نیز نگران هستند یا اینکه اصولا شورا به هدف تقابل با ایران شکل گرفته و بنابراین برخوردی خاص را می‌طلبد.

اگر منافع ملی و اقتضائات جاری منطقه‌ای و مناسبات با همسایگان شرقی، گفت‌وگو و مراوده در چنین سطحی در تهران را با سران طالبان با آن سابقه «درخشان» در تخاصم با ایران را مجاز و مشروع می‌‌کند و بر آن نیز باید صحه گذاشت، عینک نگاه به خلیج فارس و رابطه با همسایگان جنوبی این آبراه نیز می‌تواند کدرزدایی شود. اینکه در مقطع محدودی از روابط و مناسبات با عربستان سعودی، به‌دلیل نوع رفتار و بینش‌های بلند حاکمیت، روابط توانست عبوری آسان‌تر و قابل‌دفاع‌تر از مصایب و مشکلات را در فضای منطقه‌ای آن دوره رقم زده و بسترسازی کند، حکایت از آن دارد که با نگاه سنتی و بدبینانه به تحولات منطقه، نه‌تنها درب همواره بر همین پاشنه می‌چرخد بلکه منزلگاه مناسبی برای فرصت‌طلبی معاندان منطقه‌ای که ‌باید توأم با صلح و دوستی باشد، فراهم می‌کند که در ادامه، مانعی قطعی برای تأمین منافع همگانی در بستری از تعریف جایگاه‌ها و ظرفیت‌های مورد قبول جمعی را نیز ایجاد می‌کند. آورده‌های موافقت‌نامه برجام، قبل و بعد از نهایی‌شدن آن به‌طور قطع در راستای منافع جمهوری اسلامی ایران و منطقه خلیج‌فارس برای داشتن روابطی متناسب و مورد قبول همگانی با کشورهای متعهد در سند برجام، اعم از اروپایی، روسی، چینی و ایالات متحده بوده و تبیین و توجیه این عنصر برای منطقه، قطعا می‌توانست و می‌تواند در شفاف‌سازی و رفع شبهات ایران‌هراسی و تصور واهی نظامی‌بودن راهبرد هسته‌ای کشور بسیار اساسی و بنیادین باشد. نتایجی که از «طرح هرمز»، «ایده مجمع گفت‌وگوهای فراگیر منطقه‌ای» و قبل از هر دو‌ این ابتکارات که اصولا بر‌اساس ذهنیت‌ها و منویات یک طرف ماجرا رقم خورده بود و تأکید مکرر بر اجرائی‌شدن بند هشت قطع‌نامه ۵۹۸ که در فضا و روند تحولاتی مشخص دوره‌ای از تحولات منطقه شکل گرفته بود، همگی گویای واقعیتی است که گفت‌وگو همواره ‌باید توسط دو سوی ماجرا تدارک شود و یک‌تنه به قاضی رفتن و یک‌طرفه طی‌کردن این مسیر، سرانجامی جز آنچه پیش‌رو داریم نخواهد بود‌. از این نکته نیز نباید غافل شد که مسیر مبتنی‌بر همکاری، همواره راهبرد اعلامی کشور در خلیج‌فارس بوده است؛ منطقه‌ای که مملو از بی‌اعتمادی و ناباوری نسبت به ادعاهای طرفین بوده و هنگامی که این احساس عمومی، با دوسویه‌بودن راهبردهای سیاسی امنیتی و نظامی کشور در منطقه مواجه می‌شود، دامنه فاصله‌گیری همسایگی بیش‌از‌پیش خودنمایی می‌کند.

تجربه رأی‌گیری اخیر سازمان ملل متحد در قبال پیشنهاد دولت در حال زوال ترامپ برای برقراری مجدد کمیته تحریم جمهوری اسلامی ایران که با فضاحت تمام با مخالفت اکثریت آرای کشورها روبه‌رو شد، در منطقه خلیج‌فارس و آرای کشورهای این حوزه دارای درس‌ها و عبرت‌های فراوانی بود. تنها دو کشور مشخص در بین اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس در این اقدام خصمانه ترامپ با آمریکا همسو شدند. لیکن سایر کشورهای منطقه که آرای ممتنع و غیبت‌شان به‌هیچ‌عنوان قابل توجیه و پذیرش نبود با رأی و موضع‌گیری خود نشان دادند که باوجود تمامی سرمایه‌گذاری‌ها و تلاش‌هایی که تاکنون برای حمایت، پشتیبانی و دفاع از حاکمیت و امنیت آنها به عمل آمده است، فاکتور و عنصر زندگی جمعی توأم با آرامش در منطقه را در جایگاهی بالاتر از احساس همدردی و همراهی با یک طرف ماجرا که به زعم آنها نمی‌تواند در آرام‌بخشی منطقه مؤثر باشد، ترجیح دادند‌. مسلما این کشورها در گفت‌وگوهای دوجانبه با جمهوری اسلامی ایران و توضیحاتی که برای عملکردشان به مسئولان مربوطه در سطوح مختلف ارائه داده‌اند، با آنچه در مواضع علنی خود ابراز کرده‌اند، تفاوت‌های آشکاری وجود دارد که ‌‌باید با سعه‌صدر، مبنایی برای تعریف و تدوین چگونگی سیر تحولات منطقه‌ای و حسن همجواری تلقی شده و با اعزام سفیر و نماینده حسن‌نیت به منطقه که آشنا به زیر‌و‌بم‌های تحولات داخلی و منطقه خلیج‌فارس باشد، شفاف‌سازی فضای تحولات را در دستور کار قرار داد.

به‌هر‌حال در یک نگاه به کلیت کشورهای منطقه که حتی در سطح روابط دیپلماتیک نیز با کشورمان یکسان و هم‌تراز نیستند، به‌عنوان جمعی که باید با خط‌کش تعریف منافع ملی مد نظر قرار گیرند، تعامل کرد و عربستان سعودی را نیز به‌عنوان بازیگری در حد‌و‌اندازه تعریف‌شده‌اش، با موجودیتی با مشخصه دوجانبه، جهان اسلامی، تأثیرات منطقه‌ای و بین‌المللی و ظرفیت‌های فراوان همسویی و هم‌افزایی و نه یک برادر بزرگ‌تر شورای همکاری خلیج‌فارس مورد ارزیابی و ارزش‌گذاری قرار داد.