۰ نفر

اکونومیست گزارش می‌دهد؛

آیا اقتصاد­دانان تورم را اشتباه درک کرده اند؟/ تئوری تورمی عجیبی که مستقل از نتیجه برنده است!

۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ۱۶:۲۲
کد خبر: 704837
آیا اقتصاد­دانان تورم را اشتباه درک کرده اند؟/ تئوری تورمی عجیبی که مستقل از نتیجه برنده است!

یک کتاب مهم و جدید استدلال می­‌کند که بدهی دولت هسته اصلی افزایش قیمت­ها است، جان کاکرین، اقتصاددان مشهور با بررسی مجدد ریاضیات مدل­های اقتصادی گذشته به دنبال این است که تئوری بودجه‌ای را در آنها بگنجاند و همینطور این استدلال را دارد که می­توان بدهی­های دولتی را نیز مانند سهام یک شرکت، بر اساس بازدهی که به جیب صاحب آن وارد می­کند، ارزیابی کرد و می­گوید که تعدیل سطح قیمت آنی نیست و از طرفی این نکته را می­گوید که دولتی که پول را بدون اینکه بالاخره مازاد بودجه‌ای داشته باشد، عرضه می­کند برای همیشه از تورم دور نخواهد ماند و از طرفی او معتقد است که نظریه بودجه‌ای می­تواند هم دوره تورم پایین و هم بازگشت به سرعت قیمت­های در حال افزایش را پس از همه­گیری توضیح دهد.

به گزارش اقتصاد آنلاین، تصور کنید اواخر سال ۲۰۲۴ است. تورم در جهان ثروتمند از اوج خود کاهش یافته اما سرسختانه بالا مانده است؛ حدود ۴ درصد، بسیار بالاتر از سطحی است که اکثر بانک­های مرکزی دوست دارند. دولت­ها که به دلیل بدهی­های هنگفت تحت فشار قرار گرفته اند، باید از درآمد­های ارزشمند برای پرداخت سود بدهی استفاده کنند، که خود آن به دلیل نرخ­های بهره بالا در حال رشد است. گذار انرژی و افزایش مخارج دولتی به دلیل پیری جمعیت، به ولخرجی بودجه‌ای می­افزاید. افزایش مالیات­ها از نظر سیاسی بسیار دشوار است، بنابراین پول بیشتری چاپ می­شود. تورم بالا می­ماند و اعتبار دولت­ها بدتر می­شود. بانک­های مرکزی دچار ابهام هستند و متعجب می­شوند که چگونه سلاح قدرتمند آنها - نرخ بهره - تا این حد شکست خورده است.

یک نظریه عجیب و غریب، که با جزئیات تحسین برانگیز در کتاب جدیدی توسط جان کاکرین از موسسه هوور دانشگاه استنفورد ارائه شده است، توضیحی بالقوه ارائه می­دهد. «نظریه بودجه‌ای سطح قیمت» تئوری تورمی به همان اندازه بلندپروازانه ارائه می‌دهد که توسط «نظریه عمومی» جان مینارد کینز یا «تاریخ پولی» میلتون فریدمن و آنا شوارتز ارائه شده است. آقای کاکرین، کسی که مطالعه وی در مورد این موضوع چهار دهه را در بر می­گیرد، نزدیک به ۶۰۰ صفحه را صرف بررسی مجدد ریاضیات مدل­های اقتصادی گذشته می­کند تا تئوری بودجه‌ای را اعمال کند، در حالی که درباره چگونگی توضیح دوره­های تورمی گذشته صحبت می­کند. او حدس می­زند: «حتی میلتون فریدمن ممکن است با واقعیت­ها و تجربه­های جدید نظرش را تغییر دهد».

این ایده در دل نظریه آقای کاکرین وجود دارد که بدهی­های دولتی را می­توان مانند سهام یک شرکت، بر اساس بازدهی که به جیب صاحب آن وارد می­کند، ارزیابی کرد. سطح قیمت تعدیل می­شود - و در نتیجه باعث تورم یا تورم منفی می­شود - تا اطمینان حاصل شود که ارزش واقعی بدهی برابر با مجموع مازاد بودجه آینده یک دولت است که به طور مناسب تنزیل شده است. بنابراین محرک واقعی تورم بدهی دولت است نه سیاست پولی. بر اساس این نظریه، پول ارزشمند است زیرا می­­توان از آن برای پرداخت مالیات و ایجاد مازاد استفاده کرد. این ترتیبات با استاندارد طلا تفاوت چندانی ندارد، به جز اینکه، این مالیات است که پشتوانه پول است نه طلا.

آقای کاکرین به دقت توجه دارد که تعدیل سطح قیمت آنی نیست. وقتی صحبت از پرداخت بدهی­ها به میان می­آید، مردم قاضی ضعیفی در مورد اعتبار یک دولت هستند. درست مانند سهام، قیمت­ها می­توانند از اصول بنیادی منحرف شوند. با این حال، در دراز مدت تعدیل می‌شوند. دولتی که پول را بدون اینکه در نهایت مازاد داشته باشد، عرضه می­کند، برای همیشه از تورم در امان نخواهد بود.

به نظر می­رسد تاریخ پشتیبانی ارائه می­دهد. برد دلانگ از دانشگاه کالیفرنیا برکلی، از نظریه بودجه‌ای در کتاب اخیر خود با عنوان «خم شدن به سوی مدینه فاضله» برای توضیح تورم در اروپای پس از جنگ جهانی اول استفاده می­کند. در فرانسه پرداخت­های سنگین بدهی و بهره منجر به تورم سالانه ۲۰ درصدی در طول هفت سال شد. در آلمان اوضاع بدتر بود. مردم اعتماد خود را به توانایی دولت برای پرداخت بدهی­های خود بدون احتساب تورم از دست دادند. به زودی ابر تورم شروع شد.

آقای کاکرین همچنین تئوری بودجه‌ای را بر تورم آمریکا در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ اعمال می­کند. در اواسط دهه ۱۹۷۰ افزایش قیمت از ۱۲ درصد فراتر رفت. فدرال رزرو نرخ بهره را افزایش داد. تورم تا سال ۱۹۷۷ به ۵ درصد کاهش یافت. با این حال آقای کاکرین خاطر­نشان می­کند که تورم تا سال ۱۹۸۰ دوباره به بیش از ۱۴ درصد رسید، تا حدی به این دلیل که آمریکا نتوانست نظام بودجه‌ای خود را مرتب کند. اصلاحات بودجه‌ای و تنظیم‌گری که انتظارات مازاد­های آتی را افزایش دهد، همراه با دوز دیگری از علاج پولی، برای غلبه بر تورم لازم بود.

  امروزه نظریه بودجه‌ای چگونه است؟ برای یک دهه پس از بحران مالی جهانی ۰۹ - ۲۰۰۷، با وجود عرضه گسترده پول و نرخ­های بهره که در بسیاری از کشور­های ثروتمند در سطح صفر یا زیر صفر قرار داشت، قیمت­ها سرسختانه پایین ماندند. یک «پول­گرایی سرسختانه» یک موج تورمی را پیش­بینی کرد که محقق نشد. دیگر مدل­های اصلاح شده «کینزی جدید» نیز مفید نبودند. زمانی که دولت­ها در طول همه گیری کووید ۱۹ هزینه‌های کلانی کردند، بسیاری از اقتصاددان­ها، با استدلال از تاریخ اخیر، درباره احتمال تورم فکر می­کردند.­

آقای کاکرین استدلال می­کند که نظریه بودجه ای می­تواند هم دوره تورم پایین و هم بازگشت به سرعت قیمت­های در حال افزایش را پس از همه­گیری توضیح دهد. تورم در دهه ۲۰۱۰، علیرغم افزایش بدهی­های دولت، ناچیز بود، زیرا سیاستمداران وعده داده بودند که حساب‌های خود را متعادل کنند و نرخ­های بهره پایین به این معنی بود که مصرف­کنندگان و دارندگان اوراق قرضه مایل به صبر هستند. با این حال، در طول همه گیری، دولت­ها رویکرد متفاوتی در پیش گرفتند. آنها چک­های هنگفتی را به جیب مصرف­کنندگان ریختند. فدرال رزرو بلافاصله پس از انتشار، بدهی­های­ دولت را خریداری کرد. خیلی کم از پایداری صحبت می‌شد. آقای کاکرین استدلال می­کند که ماهیت مستقیم «سیاست پولی هلیکوپتری (پول پاشی)» این است که به مردم اطلاع می­دهد که جیب­های تازه انباشته از پول آنها با مالیات­های آینده تخلیه نمی­شود. بنابراین آنها تمایل بیشتری به خرج کردن داشتند.

مستقل از نتیجه من برنده‌ام!

این داستان شاید خیلی راحت باشد. در واقع، آقای کاکرین اعتراف می­کند که نقص نظریه بودجه‌ای این است که برای توضیح تقریباً هر مجموعه­ای از رویدادهای تاریخی راهی به شیوه­ای غیرقابل ابطال ارائه می­دهد. بله، سایر نظریه­های تورم مشکل دارند. اما اگر اثبات اشتباه تئوری مالی تا این اندازه سخت است، آیا اینها واقعاً در یک مبارزه منصفانه هستند؟

داستان آقای کاکرین در مورد چگونگی پایان تورم در دهه ۱۹۸۰ با این واقعیت دچار ابهام شده است که آمریکا در واقع مالیات­ها را کاهش داد و نشان می­دهد که سیاستمداران آنقدر­ها نگران بودجه­های متعادل نیستند. اگرچه مقررات زدایی ممکن است رشد را تقویت کرده باشد، بسیاری از اقتصاددانان فکر می­کنند که مازاد بودجه در دهه ۱۹۹۰ عمدتاً ناشی از جهانی شدن و رونق آن بود که مصرف­کنندگان کمی در دهه ۱۹۸۰ شاهد آمدن آن بودند.

تئوری بودجه‌ای همچنین راهنمایی­های محدودی را به سیاستگذاران فراتر از چیزی که قبلاً شناخته شده است ارائه می­دهد. بر این اساس سیاست پولی همچنان مهم است: نرخ­های بهره می­توانند افزایش سطح قیمت را در یک دوره زمانی معین گسترش دهند. علاوه بر این، این تئوری نشان می­دهد که دولت­ها باید اعتبار خود را هنگام پرداخت بدهی­های خود حفظ کنند - که به سختی یک ایده رادیکال است.

یک بار دیگر تا اواخر سال ۲۰۲۴ پیش بروید. تصور کنید این بار تورم به ۲ درصد کاهش یافته است. نرخ‌های بهره به تدریج در حال کاهش هستند. بانک­های مرکزی در حال دویدن یک دور پیروزی هستند. تئوری بودجه ای چطور؟ حامیان آن نیز ممکن است یک دور پیروزی را طی کنند، درست همانطور که اگر تورم بالا باقی می­ماند، انجام می­دادند.