۰ نفر

فاطمه هاشمی: پدرم برخلاف برخی «خانه مصادره‌ای» نپذیرفت

۲۰ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸
کد خبر: 328137
فاطمه هاشمی: پدرم برخلاف برخی «خانه مصادره‌ای» نپذیرفت

ساعت حدود ۶:۳۰ بعد از ظهر روز ۱۹ دی ماه سال ۹۵ بود که مشغول کار بودیم که خبری همه را دگرگون کرد. خبر این بود که آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در بیمارستان تجریش دار فانی را وداع گفت.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان، این خبر مثل بمبی در ایران و جهان پیچید و تا ساعت‌ها باور نداشتیم که آیت‌ا... با آن درایت، تدبیر، عقلانیت و آزادی خواهی ترکمان کرده و رفته باشد. ناگاه به یاد این شعر افتادم که گلچین روزگار عجب باسلیقه است، می‌چیند آن گلی که به عالم نمونه است. آیت‌ا... هاشمی که قلم در رثای بزرگی و عظمتش حیران می‌ماند رفت تا ایران و ایرانی استوانه محکم نظام و مرد روزهای سخت کشور را از دست بدهند. گرچه رحلت آیت‌ا... صرفا برای اهانت کنندگان و توهین‌کنندگان به وی خبری مسرت بخش بود، اما همان‌ها نیز اکنون پس از ۲ سال هنوز سایه بلند هاشمی را بر سیاست ایران ساری و جاری می‌بینند. از این جهت است که با رحلت او نیز آنها آرام و قرار ندارند. این هنر مردان بزرگ است که پس از رفتن نیز می‌مانند. هاشمی از راست قامتان عرصه تاریخ بود که به حق برگ برگ زندگی‌اش را می‌توان کتاب انقلاب توصیف کرد. سخنی نمی‌ماند جز اینکه بگوییم خداحافظ مردی برای تمام فصول. برای بررسی راز‌ها و روزهای امیرکبیر زمان آیت‌ا... هاشمی رفسنجانی  در خانه موزه آیت‌ا... هاشمی با فاطمه هاشمی فرزند ارشد ایشان و رئیس بنیاد امور بیماری‌های خاص به گفت‌وگو پرداخته ایم که می‌خوانید.

با وجود اینکه آقای روحانی شاگرد اول مکتب آیت‌ا... هاشمی بود و همه گمان می‌کردند که دولت روحانی نیز بر مبنای اندیشه‌ها و تفکرات آیت‌ا... در حوزه‌های مختلف بناشود، اما در عمل شاهدیم آقای روحانی در اندیشه و عمل با محوریت مرحوم هاشمی پیش نرفت؛ تحلیل شما از این روند چیست؟

من سابق بر این نیز گفتم که آقای روحانی شباهتی با آقای هاشمی نداشت. آیت‌ا... هاشمی در محیط اعتدالی قرار گرفته بود که آقای روحانی نیز قسمتی از آن محیط اعتدالی را داشتند. اگر نگاهی هم به گذشته داشته باشید این دو نفر همواره در کنار یکدیگر بودند. مثلا زمانی که آقای هاشمی رئیس مجلس بود آقای روحانی نایب رئیس بوده یا اگر جلسه شورای عالی دفاع بود آقای روحانی معاونت داشت، اگر بحث مجمع بود آقای روحانی رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک بود. از این رو با هم همکاری داشتند، اما اینکه همیشه دیدگاه‌ها یا روش مشترکی داشته باشند این نبوده است. مضافا اینکه بابا گفت، موقعی که آقای‌روحانی انتخاب شد به او گفتم که من در هیچ یک از کارهای شما دخالت نخواهم کرد، اما هرگاه که شما مشاوره بخواهید من در کنار شما هستم و نظرات مشورتی خود را به شما می‌دهم.

بسیاری زندگی آیت‌ا... هاشمی را به دو مقطع 57 تا 88 و 88 به بعد تقسیم می‌کنند و معتقدند که برخی ارکان حاکمیت هاشمی ابتدای انقلاب تا 88 را بیش از مقطع دوم برمی‌تابند. ارزیابی شما از این دو مقطع و رویکردها چیست؟

خیر، من این دسته‌بندی‌ها را قبول ندارم چون ایشان را می‌شناسم. آقای هاشمی 88 نیز همان شخص قبل 88 بود. این طور بود که اینگونه مسائل را در جلسات خصوصی بیان می‌کردند. شب‌ها که به خانه می‌آمدند از ملاقات‌ها و مسائل و تفکراتی که داشت صحبت می‌کرد، اما اعتقاد نداشت که این مسائل به جامعه کشیده شود و می‌گفت این مسائل باید اصلاح شود و کم‌کم در مجالس خصوصی گفته شود. خیلی از این مسائل را در یکی از جلسات مهم در مجلس خبرگان برای آقایان توضیح دادند که نوارهای آن موجود است. زمانی اینها چاپ و بیرون خواهد آمد. سال 88 اتفاقی افتاد، جامعه ملتهب شده بود، مردم به خیابان‌ها ریخته بودند و جامعه و کشور نیاز به آرامش داشت. در این بین صحبت‌های ایشان که در حمایت از مردم بود علنی شد. البته پیش از آن نیز علنی بود اما نه به این شدت. سال‌ها بود که آقای هاشمی در تلویزیون ممنوع‌التصویر بود و صحبت‌های ایشان را پخش نمی‌کردند. این مسائل را در جلسات 100 نفره و 200 نفره می‌گفتند که پخش نمی‌شد و بخشی از آن در فضای مجازی و برخی رسانه‌های نوشتاری می‌آمد. لذا برای اینکه آرامش به کشور برگردد ایشان صحبت‌های خود را علنی کرد. زمانی که این اتفاق افتاد و مردم صحبت‌های ایشان را شنیدند احساس کردند که فردی از مسئولان در کنارشان قرار دارد. از این جهت برخی احساس می‌کردند که آقای هاشمی تغییر کرده در حالی که ایشان همان هاشمی سابق بود و هیچ تغییری نکرد. شما اگر سخنرانی‌های زمان انقلاب و حتی قبل از انقلاب ایشان را گوش دهید که من خودم برخی اوقات این سخنرانی‌ها را گوش می‌دهم، همواره تاکیدشان برمردم و حاکمیت مردم بود که مردم باید در جامعه‌ای سالم زندگی کنند. من چند وقت پیش نواری از ایشان گوش می‌کردم که آیت‌ا... هاشمی در گارد لویزان که در مورد پلیس اسلامی صحبت می‌کردند که پلیس اسلامی یعنی خود مردم، لذا نباید با مردم درگیر شود. ایشان معتقد بودند که اگر ما سلاحی داریم برای دفاع مشروع از خودمان است که اگر اینها منتشر شود بسیار زیباست.

آیت‌ا... هاشمی از بزرگان انقلاب بود که همواره دغدغه نظام و مردم را داشت و رویکردهای متفاوتی نیز نسبت به بقیه اتخاذ می‌کرد، به نظر شما همین رویکرد اعتدالی موجب نشد که مخالفان ایشان را برنتابند؟

بله همینطور است. شما می‌بینید که برخی دلواپسان می‌گویند که ولی فقیه نماینده خدا روی زمین است. در صورتی که ایشان اعتقاد داشت و حدیثی را نیز به نقل از امام(ره) از پیامبر(ص) می‌خواند که مردم باید انتخابت کنند و اگر مردم تو را انتخاب نکردند ادامه نده و بر روی این مساله تاکید داشتند. اساسا جمهوری اسلامی نیز یعنی همین؛ جمهوریت و اسلامیت. حال برخی این رویکردها را بر نمی‌تابیدند و زمانی که ایشان این سخنان را می‌گفتند آنها مقابل آیت‌ا... می‌ایستادند. به یاد دارم آخرین چهارشنبه‌ای که در کنار ایشان بودم خواستم در مورد شکنجه‌هایشان بگویند چون همزمان فیلمی از شاه در حال پخش بود و قسمتی در ارتباط با ایشان بود. به پدر گفتم شما هیچ وقت از شکنجه‌های خودتان برای ما نگفتید که شروع به تعریف کردند. اتفاقا مادرم هم آنجا بود و گفت حالا چه فایده این همه سختی کشیده‌ای آیا به آن چیزی که می‌خواستی رسیدی؟ البته ایشان گفت نه؛ من آرزوهای خیلی بزرگی برای ایران داشتم، اما نشد که برای مردم آن کارها که جزء آرزوهایم بود را انجام دهم، باز مایوس نیستم. با غصه و بغض می‌گفت بازهم می‌توان کارهایی کرد و من نتوانستم مطالبی را که قبل از انقلاب به دنبال آن بودم عمل کنم و به آنچه اول انقلاب به مردم توضیح می‌دادیم، نرسیدیم.

برخی معتقدند که مخالفان آیت‌ا... هاشمی درصدد تخریب اندیشه‌های امام بودند و برای رسیدن به این مقصد همواره آیت‌ا... هاشمی خاکریز اولی بوده که مورد تخریب قرار گرفته است، 2 دیدگاه اندیشه‌های امام را پی گرفت دیدگاهی که امام را در تئوری و نظریه پردازی مطرح کرد و دیدگاه آیت‌ا... هاشمی که عملا در خط امام حرکت می‌کرد. ارزیابی شما از این دو دیدگاه چگونه است؟

من با شما موافقم. مخالفان برای تخریب امام از طریق آقای هاشمی وارد شدند چون نمی‌توانستند مستقیما به امام چیزی بگویند. من در برخی جلسات خصوصی اینها حضور دارم و واقعا نسبت به امام نیز بد می‌گویند که من بارها شنیدم و گفتم این درست نیست که اینگونه صحبت کنید که آنها می‌گویند ما اصلا تفکر آیت‌ا... خمینی را قبول نداشتیم. از طرف دیگر آقای هاشمی شخصیت توانمند و قدرتمندی در کنار آیت‌ا... خمینی بود که بدین لحاظ باید ایشان را تضعیف می‌کردند همانطور که آقای بهشتی و آقای باهنر را تضعیف می‌کردند. چرا که می‌خواستند افراد توانمند در کنار امام نباشند. مدیری می‌تواند موفق باشد که همکاران موفقی داشته باشد. لذا از دو طرف با ایشان برخورد می‌کردند، هم مبارزه با اندیشه و تفکر امام و مخالفت با اندیشه‌های آیت‌ا... هاشمی برای ساختن کشور در ارتقای جایگاه ایران. لذا باید هر دوجنبه را در کنار هم در نظر گرفت. من به یاد دارم که دانشجویان دانشگاه تهران روزی به ملاقات بابا آمدند و می‌گفتند یکی از آقایانی که امروز خیلی خود را مدعی می‌داند اجازه نمی‌دهد ما به جبهه برویم و می‌گوید برای چه می‌خواهید به جبهه بروید و زمانی که گفتیم امام گفته به جبهه برویم او گفت که ایشان بگوید شما که نباید حرف ایشان را گوش کنید. این در حالی است که اینها امروز دم از ولایت می‌زنند.

طی سال‌های متمادی این باور غلط را به جامعه القا می‌کردند که هاشمی اشرافی‌گری را در کشور ترویج داد، اما پس از سال‌ها که نحوه زندگی، رفت و آمدها و نوع نگاه واقعی آیت‌‌ا... هاشمی نسبت به جامعه برای مردم روشن شد همه فهمیدند که اشتباه کرده‌اند، به نظر شما چرا از نحوه عملکرد و رویکردهای آیت‌ا... در جامعه چیزی نشان داده شد که خلاف واقع بود؟

سخنانی که درباره اشرافی‌گری آیت‌ا... هاشمی گفته می‌شد توسط افراد افراطی و مخالف مطرح می‌شد چرا که نمی‌توانستند به مسائل دیگری از جمله بهبود شرایط کشور بعد از جنگ در دوره سازندگی اشاره کنند. لذا بحث اشرافی‌گری از اینجا مطرح شد که ایشان معتقد بود که مردم باید خوب زندگی کنند. اگر به نماز جمعه ایشان مراجعه کنید در مورد تجمل، جمال و زیبایی صحبت کردند و از روایات و آیات قرآن می‌گفتند که خداوند اینگونه مسائل را برای مردم قرار داده است. به خود ما تا کوچکترین تذکرات را نیز می‌دادند. روزی پا برهنه از خانه به حیاط رفتم که بابا به من گفتند با این کار تو دو کار بد اتفاق می‌افتد. یکی اینکه جورابت سوراخ می‌شود که اسراف است و دیگر اینکه پایت کثیف شده و فرش را کثیف می‌کنی. این نه اشرافی‌گری، که نظم در زندگی است. محال بود ایشان یک دستمال کاغذی بردارد و تمام آن را مصرف کند. یا یک چهارم آن را می‌چید یا آن را نصف می‌کرد و به اندازه‌ای که نیاز داشت، استفاده می‌کرد. برعکس معتقد بود خدا به انسان‌ها نعمت‌های بزرگی را بخشیده که باید از این نعمت‌ها درست استفاده کنیم. اگر از این نعمت‌ها درست استفاده نکنیم گناه کرده‌ایم. ایشان معتقد بود چرا باید مردم بد زندگی کنند، اگر سخنرانی ایشان را ببینید که در تلویزیون نیز پخش شد، اظهار کردند که ما انقلاب نکردیم زعفرانیه بشود جنوب شهر، بلکه انقلاب کردیم که جنوب شهر بشود زعفرانیه. این اعتقاداتشان بود و مخالفان چیزی نداشتند در مورد بابا بگویند و این چنین دروغ‌هایی را پخش می‌کردند. چه کسی می‌آمد خانه ایشان را ببیند که اشرافی است یا معمولی؟ می‌گفتند تمام اتوبان‌ها و فروشگاه‌ها برای بچه‌های هاشمی و هرچه برج در تهران می‌سازند متعلق به بچه‌های ایشان است. ما بارها گفتیم که بروید صحت این ادعاها را ثابت کنید، کاری ندارد. این افراد خودشان نیز می‌دانستند که این دروغ‌ها را می‌گویند لذا مخصوصا یک شبکه‌ای ایجاد کرده بودند که این دروغ‌ها را در جامعه رواج دهد.

خانه جماران را نیز امام دستور داد به ایشان تحویل دهند.

البته این خانه متعلق به امام نبود، مال فرد دیگری بود که به دستور امام خریدند که آقای هاشمی اینجا بنشینند. ما خانه داشتیم اما چون گفتند آنجا از نظر امنیتی مناسب نیست به اینجا نقل مکان کردیم. 2سال بعد از ترور ایشان رفتیم جایی را اجاره کردیم که امام گفتند شنیده‌ام آنجا از لحاظ امنیتی مناسب نیست بدین جا نقل مکان کردیم. ترور بابا 58 اتفاق افتاد و ما 60 به اینجا آمدیم. 2 سال در خیابان دولت اجاره‌نشین بودیم، اما امام گفتند که باید به جماران بیایند. حتی پس از انقلاب خیلی از مسئولان کشور در خانه‌های مصادره‌ای نشستند. به پدر نیز ابتدا نمی‌خواستند این منزل را بدهند اول گفتند بیایید در جماران که پدر گفت جایی که مصادره‌ای باشد نمی‌نشینم. وقتی هم که به خانه مشرف به حسینیه آمدند صاحبخانه هنوز بود و ایشان 3 دفعه از صاحبخانه سوال کردند که تو با رضایت از اینجا می‌روی یا تو را بالاجبار از اینجا می‌فرستند که گفت نه با رضایت می‌روم. در مقابل این خانه نیز خانه‌ای در خیابان عمار به او دادند. بابا به من گفتند به آنجا برو و ببین که از خانه‌ای که به او داده‌اند راضی است؟ که من با همسرم به آنجا رفتیم که آن شخص گفت راضی هستیم خانه خیلی خوبی است. الان خانه برخی مسئولان را نگاه کنید، ببینید خود و خانواده‌شان چقدر خانه مصادره‌ای و ماشین دولتی استفاده کردند، اما پدر من همیشه می‌گفت هیچ وقت خانه مصادره‌ای ننشینید. حتی برادرم محسن نیز که می‌خواست در جماران خانه اجاره کند حاج سیداحمدآقا خمینی چند خانه به وی معرفی کردند که مصادره‌ای بود، بابا گفت بچه‌های من در خانه مصادره‌ای نمی‌نشینند. لذا من و محسن خانه‌ای در جماران اجاره کردیم که الان صاحبخانه‌های ما نیز هستند و می‌توانید با آنها گفت‌وگو کنید.

در ساحت سیاست دو نظریه وجود دارد که اشخاص برای کسب مقبولیت و محبوبیت یا باید سمت مردم باشند یا دربخشی از حاکمیت؛ بسیاری معتقدند آیت‌ا... هاشمی پس از سال‌های پایانی دهه 80 به سمت مردم آمدند چه میزان با این تحلیل موافقید؟

من سوالی از شما دارم کدام مسئولی را دارید که فرزندان و همسرش را در کشور به اسم بشناسند؟ این نشانه مردمی بودن آقای هاشمی است. شما مسئولان را از سطح بالا نگاه کنید که کدام را به اسم می‌شناسند. آقای هاشمی در خاطراتش که دست مردم است تمام زندگیش را نوشته است. می‌گفت مردم باید بدانند که یک رئیس جمهور و مقام مسئول در کشور چگونه زندگی می‌کرده است. ببینند کدام یک از فرزندان مسئولان مثل ما میان مردم هستند و کارهای اجتماعی انجام می‌دهند. من خودم در بنیاد امور بیماری‌های خاص هستم، محسن در مترو، فائزه وارد مجلس شد، یاسر خدمت بزرگی در جهاد برای لبنیات و مشکلات اساسی آن انجام داد. مهدی کارهای بزرگی در بهینه‌سازی و CNGکرد. لذا هرکاری هم که انجام دادیم کمک به مردم و کشور بوده است. همه ما را می‌شناسند و در خیابان می‌بینند و سلام و علیک می‌کنند.

خب؛ قبول کنید که فرزندان به اسم پدر جایگاهی گرفته و شناخته می‌شوند؛ حداقل نام هاشمی برروی آنهاست.

ما به اسم پدر پستی نگرفتیم و خود تلاش کردیم. خواه ناخواه با نام هاشمی شناخته می‌شویم. گرچه جایگاه پدری مهم است، اما به نفع چه کسی کار کردم. من 20 سال است که بنیادی را تاسیس کرده و رایگان در آنجا کار می‌کنم و تمام زندگیم را آنجا گذاشته و خدمتی را به مردم ارائه می‌دهم. مگر بقیه بچه‌های مسئولان پست نگرفتند؛ چه کار می‌کنند؟ نمی‌گویم بد کار می‌کنند، اما همه از ناحیه پدرانشان معرفی شدند. بالاخره ما باید در این جامعه کار کنیم. بچه‌های مسئولان باید کار کنند، اکر کار نکنند می‌گویند از کجا آورده‌اند؛ زمانی هم که کار می‌کنند می‌گویند چرا کار می‌کنند. فائزه خود کاندیدای مجلس شد و مردم به او رای دادند. محسن اول در مترو و بعد در قسمت موشکی کارمند معمولی بود، اما توان خود را نشان داد و کار کرد. مهدی به عنوان کارمند معمولی کار می‌کرد، اما وقتی اولین سازه‌های دریایی را طراحی کرد و یک شرکت ایرانی در اینجا ساخت و طرح CNG را آورد و بهینه‌سازی سوخت را آورد از تفکر خودش استفاده کرد. لذا کارهای بزرگی انجام شده است.

فرزندان آیت‌ا... هاشمی برای جامعه الگویی شدند که جامعه ببیند که می‌توان فرزند مسئول کشوری نیز بود، اما منفعت شخصی را دنبال نکرد؛ به نظر شما برای شرایط فعلی جامعه چه باید کرد؟

البته اینکه ما بگوییم الگو هستیم سخن پسندیده‌ای نیست چرا که ما خودمان ائمه اطهار را الگو قرار می‌دهیم. اما از این نظر که مردم بخواهند نسبت به ما نگاه مثبت یا منفی داشته باشند به خودشان باز می‌گردد. زمانی این نگاه‌ها می‌تواند درست باشد که اطلاعات درستی به آنها برسد. وقتی اطلاعات اشتباه می‌رسد نگاه‌ها درست نخواهد بود. مثالی می‌زنم، من دانشگاه تدریس دارم و معمولا سرکلاس مانتو می‌پوشم و حدود 8 سال تا زمانی که بابا فوت کنند یک مانتو آبی می‌پوشیدم. روزی یکی از دانشجویان حزب‌الهی به من گفت شما چرا مانتوی خود را عوض نمی‌کنید که من گفتم به چه دلیلی عوض کنم. آن دانشجو گفت ما هر زمان که شما را دیدیم همین مانتو را برتن داشتید من در پاسخ گفتم فکر نکنید من ادای ساده زیستی در می‌آورم من آدم مانتویی نیستم و فقط سر کلاس شما این مانتو را به تن می‌کنم و خراب نمی‌شود که عوض کنم. آنها که ما را ندیده و شایعات را شنیده‌اند باورهای دیگری دارند، اما وقتی به ما نزدیک می‌شوند دیدگاهشان کاملا عوض می‌شود. من در این مدتی که موزه آیت‌ا... هاشمی باز بوده خیلی وقت‌ها مردم می‌آیند به ما می‌گویند ما را حلال کنید پدرتان رفت، اما شما ما را حلال کنید. ما حرف‌های بدی پشت خانواده شما زدیم. از طرف دیگر مقامات بالاتر که می‌دانم خیلی هم به بابا توهین می‌کردند نیز نمی‌گویم حلالیت، اما سرخورده و ناراحت هستند که ما اشتباه کردیم و بیشتر باید از ایشان استفاده می‌کردیم و ارتباطات خود را با ایشان باید حفظ می‌کردیم. برخی نیز می‌گویند حالا فهمیدیم چه شخصیتی را از دست دادیم. مساله مهم این بود که از قبل از انقلاب مجاهدین روی ایشان نظر داشتند چون در دورانی ایشان به مجاهدین کمک می‌کرد. خودشان برای من تعریف می‌کردند که وقتی بین مجاهدین کودتا شد و شریف واقفی را کشتند و افرادی آمدند که اعتقادات مذهبی نداشتند من به آنها کمک نکردم و از همان مباحت فئودالی و هاشمی پولداری را شروع کردند. اول انقلاب نیز همین مجاهدین در دانشگاه‌ها علیه ایشان این کارها را انجام می‌دادند. خارجی‌ها نیز فهمیده بودند که ایشان فرد توانمندی است. یکی از رسانه‌های آن موقع خارجی‌ به دروغ نوشته بود آقای هاشمی پنجمین پولدار جهان است و آن را پخش می‌کرد. لذا در داخل و خارج می‌دانستند که اگر ایشان در هر جایی قرار گیرد آن موقعیت را ارتقا می‌بخشد و به کشور کمک می‌کند. از این جهت است که در هر شرایطی سعی کردند ایشان را مورد تخریب و توهین قرار دهند و البته صبر ایشان بود که تا روز آخر ماند.

2سال از رحلت آیت‌ا... هاشمی می‌گذرد و شما به لحاظ خانوادگی و جامعه به لحاظ سیاسی و اجتماعی با خلأ رو‌به‌رو است؛ شما چه میزان در زندگی شخصی خود به لحاظ راهنمایی‌های پدرانه و در آینده ایران این خلأ را احساس می‌کنید؟

هر پدری که از خانواده‌ای برود برای آن خانواده سخت خواهد بود. این طبیعی است که برای هر کسی این اتفاق بیفتد قابل تحمل نیست. مضافا اینکه بابا با ما دوست بود. راهنما بود. من همه چیزم پدرم بود، همه زندگیم پدرم بود. روزی به ایشان گفتم من نمی‌خواهم یک روز هم زنده باشم و التماس ایشان کردم که شما دعا کنید که من با شما بیایم و نمانم که پدرم گفت بابا این دعا نیست بلکه نفرین در حق توست. گفتم من وقتی فکر می‌کنم که شما نباشید و من باشم واقع فکرش اذیت‌کننده است. آن زمان اگر یک لحظه به این مساله فکر می‌کردم شاید تا صبح خوابم نمی‌برد، اما خدا اینگونه خواست که ایشان برود و ما بمانیم. برای شخص من که زندگی روزمره است و زنده هستم و باید زندگی کنم و کارم را جلو ببرم و خودم و بچه‌هایم را حفظ کنم. مادر من خانومی بود که خیلی صحبت می‌کرد، حرف می‌زد و در جامعه بود و لبخند از روی لب ایشان کنار نمی‌رفت. از روزی که پدرم فوت کرده مادرم لبخندی نزده است. حتی چند روز پیش گفتم مادر چرا نمی‌خندی؟ گفت چگونه پس از پدرت بخندم. آقای هاشمی پدر و همسری بود که تمام زندگی ما تحت تاثیر ایشان بود. چه از زمانی که قبل از انقلاب زندان می‌رفت نبودش برای ما سخت بود و چه پس از انقلاب که مشکلات خیلی زیاد بود و اکثر شب‌ها در مجلس می‌خوابید و جبهه می‌رفت. من خیلی شب‌ها به مجلس می‌رفتم و کنار ایشان می‌خوابیدم یا روزها تا شب کنار ایشان می‌ماندم. اما الان که دیگر نیست خیلی سخت و غیر قابل تحمل است. در جامعه نیز طی این دوسال نه اینکه ما بگوییم هرجا مردم می‌بینیم این مساله را به ما می‌گویند. مردم همیشه نسبت به ما خیلی احترام داشته و دارند. یک بار گفتم بابا این مردم که نسبت به ما این همه احترام دارند این فحش‌هایی که در فضای مجازی می‌دهند چیست که گفت اینها درصد کمی از جامعه هستند و مردم خود آگاهند و می‌دانند که چه‌ کسی برایشان کارکرده است. با آن تشییع جنازه بی‌نظیر و باشکوه حرف ایشان اثبات و تثبیت شد. هرجا می‌رویم مردم می‌گوییم حیف آن پدر و حیف ما که او را از دست دادیم وکسی نیست که این جامعه را جلو ببرد.