۰ نفر

تقی آزاد ارمکی مطرح کرد

عبور جامعه از خشونت‌ورزی با برجام

۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۷:۳۷
کد خبر: 163263
عبور جامعه از خشونت‌ورزی با برجام

همواره در کشورهای مهم جهان بازیگر یا بازیگران مهم سیاسی برای آنکه نتیجه انتخابات سرنوشت‌سازی چون ریاست‌جمهوری را به نفع خود رقم بزنند به شناسایی گروه‌ها و طبقات مختلف اجتماعی، نیازها و سهم آنها در انتخابات روی می‌آورند.

 چراکه این بررسی و مطالعه بدان مفهوم است که بازی‌سازان انتخاباتی بتوانند به یک شناخت دقیق از بازیگران یا به تعبیری مشارکت‌کنندگان عمومی دست یابند و نسبت به جامعه و نیازهای آنها با برنامه و وعده‌های معقول و اثرگذار در صحنه‌های انتخاباتی ظاهر شوند چون یک جامعه کنشگر همواره خواسته‌ها و مطالبات همسانی نداشته و این خواسته‌ها بر اساس واقعیت‌های موجود محیطی تغییر می‌یابد، به همین علت بسیار مهم است که جریان‌ها و گروه‌های سیاسی شناختی همه‌جانبه نسبت به جامعه و طبقات مختلف داشته باشند، اما در این میان به تعبیر دکتر آزاد‌ارمکی بازی‌سازحقیقی فرد یا جریانی است که نسبت به همه طبقات و مطالبات جامعه یا گروه هدف شناخت داشته باشد و بتواند اجتماعات و طبقات بیشتری را به سوی خود جلب کند، در این صورت بی‌شک او برنده بازی در انتخابات ۹۶ خواهد بود.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان ؛ در این راستا و به‌ویژه تاثیر برجام در حوزه‌های مختلف جامعه با تقی‌آزاد‌ارمکی به گفت‌وگو پرداخته ایم که در ادامه آن را می‌خوانید.

میزان مشارکت هر یک از طبقات مختلف اجتماعی در صحنه‌های سیاسی از جمله انتخابات را چگونه تحلیل می‌کنید، به عبارتی سهم آنها در سبد رای انتخابات چگونه تعریف می‌شود؟

جامعه ایرانی یک جامعه کنشگر است و در طبیعتش هیچ‌گاه میل به کنشگری تمام و کمال آن طور که باید وجود نداشته است، به‌طور معمول کنشگری در امور مختلف به‌ویژه سیاست و انتخابات در میان مردم ایران در لحظه‌های پایانی نمایان می‌شود، به همین دلیل با گذری به انتخابات دوره‌های اخیر به خوبی درمی یابیم که بسیار سخت می‌توان شاهد کنشگری جامعه ایرانی بود. چراکه کنشگران در روز نهایی انتخابات به نحوی اعلام حضورکرده و به‌طور معمول در دقایق پایانی بر حجم مشارکت افزود می‌شود. در حالی که در کشورهایی مانند آمریکا وضعیت به گونه دیگری است. با نگاهی به الگوی انتخاباتی آمریکا به این نتیجه می‌رسیم که اگرچه ممکن است نامزدهای ریاست‌جمهوری در این کشور تغییر کند اما در الگوی مشارکت تغییر چندانی رخ نمی‌دهد و بدین‌ترتیب در هر دوره‌ای از انتخابات، مشارکت‌کننده‌های انتخاباتی در بدنه جامعه و حوزه‌های سیاسی استمرار پیدا می‌کنند. در حالی که وضعیت مشارکت‌کننده‌ها در صحنه سیاسی ایران همواره متفاوت بوده است و به همین علت لازم است یک بررسی همه‌جانبه درباره گروه‌های اجتماعی و سطوح طبقاتی داشته باشیم. باید اذعان داشت مساله‌ای که در جامعه با آن روبه‌رو هستیم طبقه‌بندی جدید از نیروهای اجتماعی است. جامعه ایرانی به صورت پنهان یک جامعه طبقاتی است. در میان سطوح طبقاتی مختلف، طبقات متوسط بازیگر عمده سیاسی و اجتماعی هستند. طبقه متوسط هنوز بازی سیاسی خود را انجام نداده است اما بازیگری سیاسی خواهد کرد. بنابراین اگر بخواهیم نقش طبقات و گروه‌های مختلف اجتماعی در انتخابات و سهم آنها را در نتیجه انتخابات مورد بررسی قرار دهیم باید در ابتدا نگاهی دقیق به سهم و نقش همه سطوح اجتماعی در جریان‌های سرنوشت‌سازسیاسی مانند انتخابات داشته باشیم. از این رو در وهله نخست باید دید طبقات مختلف از طبقه متوسط به عنوان بازیگران فعال سیاسی در کجا و چگونه فعال می‌شوند؟ به نظر زمینه‌های فعالسازی طبقه متوسط را در موسیقی، ماجرای انتخاباتی مطهری، مساله اختلاس‌ها و بی‌مسئولیتی دولت نسبت به آن می‌توان پیگیری کرد. در اینجا طبقه متوسط جامعه حساسیت‌هایی نسبت به اخلاق، اعتدال، سازگاری، صلح و مشارکت جمعی دارد. بنابراین حساسیت طبقه متوسط نسبت به مسائل مذکور طی سال‌های اخیر تا به امروز برانگیخته شده و به تدریج متوجه بسیاری از امور می‌شود، در این میان تحصن دانشجو‌ها و واکنش جامعه هنری و فرهنگی نسبت به مسائل مختلف به فعالسازی طبقه متوسط کمک می‌کند.

طبقات متوسط شهری و حتی حاشیه نشین‌ها به کدام جریان سیاسی بیشتر اقبال نشان می‌دهند؟

به‌طورمعمول جناح راست کشور، طبقات پایین جامعه را برای کنشگری فعال می‌کند اما تمرکز جریان چپ جامعه بر طبقات متوسط موجب حساس شدن، همگرایی و تعرض این طبقه می‌شود. به نظر می‌رسد اقبال و توجه طبقه متوسط به اصلاح‌طلبان یک اتفاق بسیار مطلوب برای این جریان است، به همین علت اصلاح‌طلبان در این زمینه بسیار مانور می‌دهند اما مهم این است که حساسیت‌های مذکور مانند صلح، اخلاق و اعتدال بیشتر از قبل در این طبقه برانگیخته شود و حتی در میان طبقات پایین اجتماع هم نفوذ کند. چراکه نگاه ویژه و کلی اصلاح‌طلبان به مسائلی چون صلح، اخلاق، مشارکت، دموکراسی و اعتدال است در حالی که مساله اصولگرایان نابرابری، فقر و حاشیه نشینی است و همواره راستگراها با این نگاه سعی در ایجاد حساسیت در میان طبقات فرودست و پایین جامعه داشتند. اما در این میان هر جریانی که زودتر شروع کند برنده اصلی بازی می‌شود و این جریان می‌تواند طبقات دیگر حتی طبقه پایین جامعه را تحریک کند. افرادی که بر گفتمان نابرابری، فقر، شکاف طبقاتی، نقدینگی و... سوار می‌شوند برنده این بازی هستند. بنابراین جریانی که می‌گوید دموکراسی نیست، جامعه را خشونت طلب کردید و اخلاق و فرهنگ چه شد و فقر را توجیه کند و در مقابل جریانی هم بگوید وقتی فقر وجود دارد چرا باید دنبال آزادی، اخلاق، فرهنگ و دموکراسی رفت! هیچ کدام نمی‌توانند بازی‌سازانتخابات باشند، بنابراین جریان‌ها و گروه‌های سیاسی باید بر همه مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تمرکز داشته باشند. به هر رو چنین منازعاتی در جامعه رو به وقوع است که نتیجه این گفتمان‌ها به فهم و درک طبقات از مطالباتشان بازمی‌گردد.

اما مساله یک بررسی همه‌جانبه درباره همه طبقات اجتماعی و سهم آنها در عرصه‌های سیاسی است درباره سایر نیروهای اجتماعی وضعیت چگونه است؟

بله، همین طوراست، اما باید اذعان داشت در کنار این مسائل اتفاق دیگری رو به وقوع است. مساله ظهور نیروی‌های اجتماعی جدید در جامعه شهری است. تهران امروز با تهران چهار سال پیش تفاوت کرده است به این مفهوم که جمعیت متراکم‌تر با مسائل شهری مهم‌تری ظهور پیدا کرده است. هر قدر بهتر بتوان این تراکم را درک کرد، بازی بهتری می‌توان در انتخابات رقم زد. دیگر آنکه علاوه بر تراکم نیروهای اجتماعی مسائل مختلفی مانند آلودگی هوا، کمبود آب، محیط زیست و سرزمین در جامعه بروز پیدا کرده است. زیرا زمانی بود که ایران دارای جمعیتی کم بود، اما با افزایش سرزمین مواجه بود، اما امروز با افزایش جمعیت، افراد زیادی با کمبود مکان برای زندگی روبه‌رو هستند. در حقیقت دعوای اصلی با دولت بر سر مساله تصاحب زمین‌های خوب برای زندگی است. عناصری چون آب، خاک و هوا و... سبب گردیده که یک طبقه جدیدی در کشور به وجود‌آید. در حقیقت این مسائل از نیروهای سیاسی به نیروهای اجتماعی نفوذ کرده است. اگر هم بخواهیم از دغدغه‌های درون شهری فرار کنیم این امکان وجود ندارد، زیرا ما در کشورمان محدودیت سرزمین، محیط زیست و محدودیت محل زندگی داریم. این مسائل برای نیروی اجتماعی مهم است در عین حال در داخل شهر در قسمت‌هایی که امکان زندگی وجود دارد، مشاهده می‌شود که بخشی از مردم از قاعده خارج شدند در حقیقت این عده، افرادی هستند که اجبارهای اجتماعی آنها را از قاعده خارج کرده است در حالی که امکان همراهی با شرایط سخت زندگی را ندارند. به‌طور مثال اگرچه پدیده قدیمی حاشیه خود را به نحوی امروز به مرکز متصل کرده است نه تنها به خاطر تغییر موقعیت و شرایط درون شهری بلکه حتی این افراد هم خود میل چندانی ندارند که به عنوان حاشیه‌نشین قلمداد شوند. از سویی نظام کشور هم تمایلی ندارد که پدیده حاشیه نشینی جدا از طبقات دیگر باشد زیرا وقتی می‌گوید ۱۴میلیون حاشیه نشین در کشور داریم در مقابل زمانی که پرسیده می‌شود سهم حاشیه نشینی در کشور چقدر است پاسخ می‌دهد که من سهم مستقلی از حاشیه نشینی ندارم.

منظور از اینکه گفته می‌شود سهم مستقلی از حاشیه نشینی در کشور نداریم، چیست؟ این به منزله تلاش برای به وجود آمدن جامعه‌ای بی‌طبقه است؟

این مساله بدین مفهوم است که حوزه‌های سیاسی نمی‌خواهند نیرویی در کشور معترض باشد و در نهایت همه نیروهای سیاسی به انسجام برسند. از سویی فرد حاشیه نشین هم تمایلی به منفک کردن خود ندارد و این یک اتفاق بسیار مهم در کشور است. بنابراین یک در هم افتادگی و در هم تنیدگی میان طبقات حاشیه‌نشین و طبقات دیگر وجود دارد که مواردی مانند اتوبان، فروشگاه‌ها، آرزوهایی شبیه به هم، الزام‌های زندگی شهری این طبقات را به یکدیگر متصل کرده است. اتوبان غرب به شرق و شمال به جنوب همه افراد را در کنار یکدیگر قرار داده است. در خلاصه کلام ویژگی جغرافیایی کشورهمه افراد را در کنار هم قرار داده است به همین دلیل امروز نمی‌توان میان طبقات شهری خط کشید چراکه به لحاظ طبیعی، شبکه محاسبات، فروشگاه‌ها و دانشگاه‌های همه این طبقات در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. حتی گروه‌های دیگری تحت عنوان گروه سازمان یافته شبکه موتورسواران شهر تهران را در کشور داریم که با استفاده از موتور کار حمل ونقل کالا و مسافرکشی را نیز انجام می‌دهند. این گروه یک نیروی اجتماعی مهمی بوده که چند کارکرد متفاوت دارند و در حاشیه شهرسکنی گزیدند اما مساله آنها حاشیه نشینی نیست. یکی از گروه‌های سازمان یافته‌ای است که کمتر نقش و سهم آنها در مسائل سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار می‌گیرد. سازمان یافتگی از این جهت که ابزار کار همه آنها یکی است و علاوه بر آن انسانهای همدرد و همراهی هستند. آنها حاشیه‌نشینانی هستند که به همه جا سرایت کردند اما مشکلشان همان‌طور که اشاره شد حاشیه نشینی نیست. این افراد نیروهای مهمی در مشارکت اجتماعی و سیاسی هستند. از سویی در تهران جمعیتی تحت عنوان روسپی‌ها، قاچاقچی‌ها و معتادها وجود دارند که رسانه‌ها و گروه‌های سیاسی از آنها تحت عنوان مفسد یاد می‌کند، این دسته از گروه‌های اجتماعی علاوه بر کنش اجتماعی، کنش سیاسی هم می‌توانند انجام دهند.

به‌طور کل چه ضرورتی دارد که گروه‌های سیاسی به شناسایی طبقات مختلف اجتماعی اقدام کنند؟

ارزیابی این مسائل از این جهت مهم است که موقعیت شهر بزرگی مانند تهران لحظه به لحظه رو به تغییراست. بنابراین نمی‌توان بدون شناخت این طبقات و گروه‌های اجتماعی مردم را در آستانه انتخابات به مشارکت دعوت کرد. اکنون فعالان سیاسی با شناسایی گروه‌های مختلف اجتماعی به سهولت می‌توانند اجتماعاتی جهت ارائه سخنرانی تشکیل دهند و گروه‌های اجتماعی را منسجم کنند، در نتیجه فرایند انتخابات را به نفع خود تغییردهند. آنچه اکنون مورد توجه است شهرسالم و جامعه بی‌طبقه یا بی‌رشوه است، به تعبیری جامعه‌ای که در آن مفسد اقتصادی وجود نداشته باشد. مفهوم جامعه بی‌رشوه با جامعه‌ای که در آن روابط تنظیم است کاملا تفاوت دارد.

اکنون با کنش‌هایی که در حال وقوع است کدام جریان سیاسی دست برتر را دارد؟ پتانسیل کدام جریان را برای پیروزی در انتخابات ۹۶ بیشتر می‌بینید؟

اکنون هیچ یک از جریان‌های سیاسی دست برتر را ندارد، هنوز جریان‌های سیاسی در میان گروه‌های اجتماعی فعال نشده‌اند چون مشخص نیست جریان‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا در چه وضعی هستند. اصولگراها حجم بالایی از نیروهای سیاسی را در اجتماع دارند، مساجد، تلویزیون و ائمه جمعه وجماعات در دست آنهاست. برخی از آنها افرادی منتقد و درعین حال معتقدند. راستگراها ظرفیت‌ها و استعدادهای انبوهی در جامعه دارند. اگر برنامه‌ریزی و ساماندهی درونی در میان این جریان وجود داشته باشد اصولگراها می‌توانند برنده بازی در سال ۹۶ باشند. زیرا راستگراها در برهه اخیر به نحوی با بحران درونی مواجه شدند و تکلیف آنها با خودشان روشن نیست. نیروهای راست سنتی همچنان مخالف نیروهای راست میانه‌رو بوده و به آنها اجازه پوست اندازی ندادند، در غیر این صورت این جریان در سال۹۲برنده بازی بود. اگر راست گراها به این تصمیم برسند که به یک انسجام دورنی دست یابند بدون شک آنها برنده بازی در سال ۹۶ خواهند بود، این جریان حتی امروز در مقابل روحانی هم می‌توانند برنده باشند. اما اگر نتوانند به انسجام و وحدت نظر دست یابند تا مفاهیم اصلی مانند فقر، نابرابری و حتی اخلاق را مورد توجه خود قرار دهند، شرایط برای آنها به این منوال خواهد ماند. این جریان در حقیقت با سه مشکل عمده روبه‌رو است، نخست آنکه به انسجام ورزی دست پیدا نکرده و سپس اینکه آنها نمی‌دانند کدام لایه از این جریان لایه مسلط در جامعه است و مساله سوم آن است که به مفاهیم اصلی جامعه چندان واقف نیستند و نمی‌دانند که این مفاهیم چقدر در جامعه تعیین‌کننده است. بنابراین اصلاح‌طلبان می‌توانند مساله گذار از جامعه دچار فقر و جامعه سالم را با یکدیگر همسو کرده و به یک مفهومی رسیده، در نهایت این مفاهیم را در جامعه مطرح کنند.

چپ‌ها در سال ۷۶ در قدرت بودند و حتی بر اساس آمارهای موجود رای اصلاح‌طلبان در بالا شهر بیشتر از قسمت‌های دیگر بوده است، اکنون نیز صرف نظر از اینکه جریان چپ از امکانات مالی کافی برخوردار نیست بازهم تمایلی برای سخنرانی و تشکیل اجتماعات در پایان شهر ندارد. آیا عدم تمایل اصلاح‌طلبان به پایین شهر یک ضعف جدی برای آنها تلقی نمی‌شود؟

مساله‌ای که وجود دارد مساله به رسمیت شناختن جامعه است که هریک به نوعی این مساله را مورد پیگیری قرار می‌دهند، راست گراها از یک جامعه مغلوب شده یعنی طبقه پایین بهره می‌برند البته با استفاده از تعبیری که آنها از جامعه دارند یعنی توده‌ای که دغدغه‌اش رفع نیازهای اساسی است و دینی که ارائه می‌دهند همان دین طبیعی است که دغدغه‌اش نیازهای مردم است نه آن دینی که از آن روشنفکر و فرهیخته خلق شود. چپگراها هم بخشی از جامعه را می‌نگرند و آن هم دموکراسی برای طبقه متوسط و بالای جامعه است. پدیده‌ای در دموکراسی ایران تحت عنوان مهندس موسوی ظهور کرد. موسوی وقتی وارد انتخابات شد به نظر دغدغه وی تلفیقی از طبقات متوسط و پایین جامعه بود. در طبقه متوسط بازی می‌کرد در حالی که هدف اصلی وی طبقه پایین جامعه بود، او در حقیقت با این موضع می‌خواست بگوید که من اصلاح‌طلب اصولگرا هستم. دغدغه اصلاح‌طلبی دارم اما از مبانی اصول هم نمی‌توانم غافل شوم. منظور از اصول وضعیت معیشت مردم، فقرستیزی و... است. در صورتی که احمدی‌نژاد دیدگاه متفاوتی داشت و می‌گفت مساله من ندارها و طبقه ضعیف جامعه است زیرا حق آنها را نیروی مسلط خورده است. بیشتر توجه اصلاح‌طلبان به طبقه متوسط جامعه است که دغدغه اصلی آنها شهر سالم، دموکراسی، روابط میان ایران و جهان و امثالهم است. در حالی که حزبی که می‌خواهد از اکثریت آرای جامعه برخوردار باشد نباید چنین نگاهی داشته باشد زیرا از آنجا که نیروهای حزبی اصلاحات طبقه متوسط و پایین به طرف متوسط است این سخن تنها برای انسجام بخشی و ایجاد وحدت در میان نیروهای حزبی می‌تواند موثر باشد. بنابراین برای جلب اعتماد و مشارکت عمومی این چندان کارآمد نیست و اصلاح‌طلبان به جای تمرکز بر شهر سالم باید بر فقر و نابرابری متمرکز شوند.

سیاستمدارانی که به حاشیه رانده شدند می‌گویند درست است احمدی‌نژاد از حضور در انتخابات نهی شده اما اگر کسی در انتخابات وعده یارانه ۱۵۰ تومانی به مردم دهد، آنگاه روحانی به حاشیه می‌رود، ارزیابی تان چیست؟

این طور نیست، چنین سخنی انتخاباتی نبوده است. بنابراین یک کاندیدا باید منطق نابرابری را توضیح دهد و قدرت بیان آن را داشته باشد و بگوید چه کسانی این نابرابری را در کشور تولید کردند. زیرا تنها‌هاشمی نیست که نابرابری را در کشور تولید کرده است بلکه بخش اعظم حاکمیت که کارگزار اصلی توسعه در ایران است این نابرابری را تولید کرده است، اگر کسی بتواند این واقعیت را با کنایه به مردم توضیح دهد برنده بازی در آینده خواهد بود. مردم می‌توانند در هر لحظه‌ای از زمان، تغییر در شرایط و وضعیت معیشت خود را درک کنند. زیرا در شرایطی تحت فشارهای تحریم بودیم و در زمانی هم عده‌ای از فضا سوءاستفاده کرده و به آن نابرابری دامن می‌زنند. بنابراین هر فرد یا جریانی که بتواند یک معارضه‌ای میان طبقه بالا و حاکم ایجاد کند برنده بازی خواهد بود. شاید نظام سیاسی به این تصمیم برسد که تا زمان انتخابات به نیرویی اجازه ارائه چنین سخنانی را بدهد تا جناح رقیب به‌طور مثال اصلاح‌طلبان را حذف کنند، در این صورت تاثیرگذارهم خواهد بود. از سویی اکنون حساسیتی در جهان ایجاد شده که ممکن است ایران به توسعه دست یابد در نتیجه عده‌ای هم به عنوان مخالف برجام بر روی این پروژه کار می‌کنند که برجام نتیجه اقتصادی در بر نداشته است، بنابراین آنها به دنبال بر هم زدن دستاوردهای برجام هستند. در صورتی که در این مرحله برجام دقیقا یک دستاورد اقتصادی بوده است اما دولت روحانی نتوانسته نتیجه اقتصادی برجام را به درستی به جامعه توضیح دهد.

دولت بارها سعی کرد درباره اثرات مثبت برجام در حوزه‌های مختلف به‌ویژه اقتصاد به مردم توضیحاتی ارائه دهد، شما بر چه اساسی می‌گویید که روحانی نتوانست در رابطه با نتیجه اقتصادی برجام به خوبی با مردم سخن بگوید، تصور نمی‌برید که ایراد کار از همان مخالفان برجام است؟

آقای روحانی برجام را همه‌چیز نشان داد در حالی که رقبای آقای روحانی توانستند برجام را به عنوان یک پدیده سیاسی به جامعه بقبولانند و در گذر زمان توضیح سیاسی بودن برجام از سوی جامعه پذیرفته شد. به همین دلیل این احتمال وجود دارد که ترامپ جلوی این پدیده سیاسی را بگیرد. در صورتی که اساسا برجام در اهداف خود یک پدیده اقتصادی و اجتماعی بود. مساله هسته‌ای مساله جابه‌جایی نیروهای اجتماعی در کشور، فروپاشی اجتماعی، سیاسی واقتصادی کشور بود. در نبود برجام و در زمان تحریم‌ها دولت و به‌ویژه مردم با مشکلات اقتصادی بسیار زیادی روبه‌رو بودند و این در حالی بود که هر روز بر مشکلات اقتصادی نیز افزوده می‌شد. برجام که یک پدیده توامان اقتصادی و اجتماعی بود توسط رقیب دولت روحانی به یک امر سیاسی تبدیل شد و متاسفانه خود آقای روحانی و اصلاح‌طلبان هم پذیرفتند که برجام امری سیاسی است، همچنین آنها قبول کردند که اتفاق سیاسی خوبی با برجام به وقوع پیوسته است در حالی که با برجام یک رویداد مطلوب اجتماعی و اقتصادی به وجود آمده بود.

تاثیرات اقتصادی و اجتماعی برجام چیست؟

درست است ما توانستیم از برجام پلی برای تجارت آزاد با جهان خارج بسازیم اما برجام اقتصاد ایران را از تنگنا خارج کرد و ایرانی که به تدریج فروش نفتش به صفر می‌رسید امروز فروش نفتش بیش از دو برابر زمان تحریم‌هاست و برخی از کارخانه‌ها که نمی‌توانستند به علت وضع تحریم‌ها، کالا تولید کنند، امروز آنها در امر صادرات فعال شدند. از نظر اجتماعی نیز جامعه ایران به سمت ظهور یک دولت جنگ طلب در ایران در مقابل یک نظام سلطه‌گر حرکت می‌کرد و این احتمال وجود داشت که در میان کاندیداها شخصی از صندوق رای بیرون بیاورد که جامعه ایران را به سوی جنگ حرکت دهد. اگر جلیلی به موفقیت می‌رسید می‌توانست با سرعت جامعه ایران را متمایل به جنگ نشان دهد اما امروز با پیروزی روحانی در مساله برجام، جامعه از این حالت گذر کرده است.

اگر جامعه ایران در نتیجه انتخاب روحانی و برجام از خشونت عبور کرده است، بنابراین چرا هنوز هم آثار خشونت در میان جامعه ایرانی مشاهده می‌شود؟

نوع خشونت امروز در جامعه با خشونتی که من مدعی آن هستم متفاوت است. گاهی یک خشونت از سر اضطرار بوده و گاهی نیز یک خشونت از سر انتخاب است. در حال حاضر خشونت در جامعه از سر انتخاب است تا از سر اضطرار. در آن زمان، جامعه ایران مجبور بود که خشونت طلب باشد و به مفهوم واقعی جامعه عصبانی بود امروز تا حد بسیاری از این عصبانیت در جامعه کاسته شده است. منطق این خشونت از سر منفعت است اما آن منطق خشونت از سر استیصال و اجبار بود. یک جامعه خشونت‌طلب حتی اگر از زمینه‌های خشونت دور شود تا صد سال آثار آن خشونت را با خود همراه دارد. آثار جنگ تحمیلی هنوز در جامعه وجود دارد. ما از خشونت نجات یافتیم؛ اما چرا خشونت از سر انتخاب وجود دارد بدین علت است که مدیریت درستی در جامعه برای کنترل خشونت وجود ندارد. برجام کمک کرده است که نوع خشونت ورزی جامعه تغییر کند.