۰ نفر

"تجارت موتور محرکه توسعه تولید است"

غنی‌نژاد: تجارت آزاد، پادزهر جنگ است

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴، ۱۷:۴۷
کد خبر: 83745
غنی‌نژاد: تجارت آزاد، پادزهر جنگ است

تردیدی نیست که دکتر موسی غنی‌نژاد از وفادارترین اقتصاددانان به اقتصاد رقابتی و آزاد در ایران به حساب می‌آید. این اقتصاددان ایرانی صادقانه و شجاعانه از باورهای خود به اینکه راه نجات اقتصاد ایران حذف همه انحصارهای پدیدار شده بر فعالیت‌های گوناگون است و در کنار آن باید دست و پای دولت از کسب‌وکار مردم بریده شود را در هر شرایطی بازگو می‌کند.

این اقتصاددان با متانت از آرمان خود دفاع می‌کند که اقتصاد باید رقابتی شود تا رونق طولانی‌مدت به اقتصاد ایران برگردد و در پاسخ به پرسش‌های که آیا تولید بر تجارت برتری دارد، می‌گوید: اگر کسی این دو مقوله را تفکیک کند معلوم است بینش اقتصادی ندارد و در جایی تاکید می‌کند که دولت‌ها برای حفظ قدرت خود تجارت خارجی را از دست نمی‌دهند و... نقش تجار و بازرگانان در توسعه و افزایش تولید چیست؟ تجارت موتور محرکه توسعه تولید هم به لحاظ نظری و منطقی و هم به لحاظ تاریخی و تجربی است. از جهت منطقی محصولات تولیدی اگر وارد چرخه تجارت نشود انگیزه و امکانی برای افزایش آنها وجود ندارد. تولید‌کننده اگر برای مصرف خود تولید کند دلیلی برای افزایش آن از حد معینی نخواهد داشت، افزایش تولید زمانی اتفاق می‌افتد که تولید برای دیگران صورت گیرد و این همان تجارت است که البته سازوکار خاص خود را دارد. به لحاظ تاریخی هم تولید همیشه به دنبال گسترش تجارت توسعه یافته است. بررسی تاریخی تحولات اقتصادی قرون وسطی حاکی از آن است که گسترش تجارت در شهرهای بزرگ و استقلال یافته جنوب ایتالیا نقطه آغاز فرآیندی است که نهایتا به پیدایش اقتصاد‌های مدرن انجامید. نظام‌های مالی مدرن مانند حسابداری دوطرفه، سیستم بانکداری و صرافی مدرن در همان دوران شکل گرفت. سپس در قرن هجدهم، توسعه تجارت در سطح بین‌المللی منجر به انقلاب صنعتی در اروپا شد که ابتدا در بریتانیا و هلند اتفاق افتاده و سپس به دیگر نقاط اروپا تسری پیدا کرد. جوامع پیشرفته صنعتی به تدریج از قرن نوزدهم به بعد شکل می‌گیرند. به این ترتیب، از نظر تاریخی همه این رویدادها و پیشرفت‌ها در توسعه تجارت ریشه دارند. بنابراین، تجارت را نمی‌توان از صنعت و اقتصاد مدرن تفکیک کرد. برخلاف آنچه اقتصاددانان چپ عنوان می‌کنند، نمی‌توان گفت بخش مهم اقتصاد تولید و صنعت است و بخش غیرمفید آن تجارت است. این نوع تقسیم‌بندی هم به لحاظ تئوری و هم تاریخی نادرست است. در حقیقت، تجارت و صنعت به هم پیوسته‌اند. برخی معتقد هستند تولید بر تجارت اولویت دارد، باید تسهیلات ارزی مناسب مانند وام‌های ریالی ارزان و معافیت‌های مالیاتی به آنها اعطا شود. آیا شما با این دیدگاه موافق هستید؟ تفکیک تولید و تجارت نشان می‌دهد تئوری‌پردازان آن عاری از بینش اقتصادی درست هستند. تجارت از تولید جدا نیست، همانطور که قبلا اشاره کردم تولید در واقع برای تجارت صورت می‌گیرد. تولید برای مصرف به جوامع خوداتکای قدیمی و روستایی مربوط می‌شود. یعنی تولیدکنندگانی که تنها برای مصرف خودشان تولید می‌کنند. به محض اینکه تولیدکننده آغاز به تولید بیش از نیاز خود می‌کند، بازار و تجارت شکل می‌گیرد. توسعه تولید مستلزم گسترش تجارت است. اگر تجارت نباشد، هدف از افزایش تولید چه می‌تواند باشد؟ اگر تولید برای مبادله انجام نگیرد، مازاد تولید چه کارکردی دارد؟ این ادعای چپ‌ها که در جهان سرمایه‌داری تجارت بر تولید غلبه کرده و این روند باید برعکس شود سخن لغوی بیش نیست. تجارت به عنوان یکی از بخش‌های مهم اقتصادی عموما در جوامعی مثل ایران از سوی روشنفکران فعالیت کم‌فایده و زیان‌آور تلقی می‌شود. به نظر شما این اندیشه نادرست از کدام فلسفه سیاسی و اقتصادی سرچشمه می‌گیرد؟ در کل روشنفکران با مساله تجارت یا به طور کلی اقتصاد مشکل دارند چراکه معتقدند اینها به بخش مادی زندگی انسان مربوط می‌شود. ریشه این تفکر خیلی طولانی است. به طور مثال، اگر فیلسوفان باستانی یونان مانند ارسطو و افلاطون را در نظر بگیرید، آنها به تجارت به عنوان وسیله کسب معاش نظر منفی داشتند. تجارت مستلزم استفاده از پول با انگیزه کسب منفعت مادی است در حالی که آنها انسان را موجودی سیاسی و دارای ارزش‌های فرامادی تلقی می‌کردند. به عقیده آنها تفاوت انسان با حیوانات در این است که حیوانات برای زندگی مادیشان تلاش می‌کنند ولی انسان زندگی معنوی دارد که فراتر از آن زندگی مادی است. اساس تمایز بین انسان و حیوان و سایر موجودات زنده در این است. این نگاه از بالا و تحقیرآمیز به فعالیت‌های اقتصادی، تولیدی و تجارت است. این دیدگاه در قرون وسطی نیز وجود داشت، ولی بعدها تغییر پیدا کرد. به هر حال در همه زمان‌ها بخش قابل توجهی از روشنفکران این دیدگاه را داشته‌اند و فکر می‌کنند اقتصاد، سرمایه‌داری، بازار و امثال اینها به بخش فرودست، پایین‌تر و پست‌تر زندگی انسان مربوط است در حالی که انسان موجود والاتری است که در این روابط نادیده گرفته می‌شود. این تصور نادرست منحصر به روشنفکران ایرانی نیست و در میان اغلب روشنفکران در همه جای دنیا رایج است. این نگاه موجب شده از مبانی نظری و علمی روابط اقتصادی و نظام بازار غفلت کنند. اغلب روشنفکرانی که در ذم بازار، سرمایه‌داری و اقتصاد حرف می‌زنند کسانی هستند که درباره کارکرد نظام‌های اقتصادی و همچنین دانش اقتصادی اطلاعاتی کافی ندارند. بیشتر آنها آرمان‌گرایان ناآگاه به مبانی علم اقتصاد هستند. در حال حاضر در خیلی از تصمیم‌گیری‌ها، این تفکر حاکم است. آیا دولت‌ها به خاطر منافع سیاسی خود می‌توانند تجارت را مشروط به امور سیاسی کنند. اصولا در اینگونه کشورها عمده‌ترین موانع توسعه تجارت چیست؟ اگر مراد از دولت‌ها، سیاستمداران و دولتمردان باشد، معمولا در همه جای دنیا و ازجمله ایران در پی این هستند که اقتصاد را وسیله‌یی برای کسب قدرت و حفظ قدرت قرار دهند. بنابراین، آنها طبیعتا با اقتصاد رقابتی و تجارت آزاد موافق نیستند. زیرا اگر تجارت آزاد باشد، دولت نمی‌تواند نقشی در آن داشته باشد. اما دولتمردان می‌خواهند حتما فعالیت‌های اقتصادی تحت کنترل آنها باشد تا بتوانند آن را برای اهداف سیاسی خود به‌کار گیرند. مشکل دولتمردان و سیاستمداران با اقتصاد آزاد دو وجه دارد. یکی بحث تئوری است که احتمالا چون علاقه‌یی به اقتصاد ندارند در پی کسب دانش کافی از این علم هم نیستند. دوم هم مسایل سیاسی و روابط نیروها است. آنها احساس می‌کنند که اگر اقتصاد دولتی و تحت نظارت کامل دولت باشد، بهتر می‌تواند قدرت سیاسی خود را تحکیم ببخشد. لذا طبیعتا به طرفی سوق پیدا می‌کنند که تجارت، تولید و در کل اقتصاد تحت کنترل دولت باشد. بنابراین سیاستمداران با کنترل اقتصاد، در پی حفظ اقتدار سیاسی هستند و رقابت در اینگونه جوامع باعث کاسته شدن قدرت آنها خواهد شد، از این رو با آن آشکار و پنهان مخالفت می‌کنند. با وجود نقش تجارت در توسعه فرهنگ، صلح و آشتی، چرا در کشورهایی مانند ایران حرکتی به سمت آن صورت نمی‌گیرد؟ فواید نقش تجارت در این حوزه چیست؟ اگر شما به اندیشه‌های فیلسوفان و متفکران مدرن از قرن هفدهم به بعد توجه کنید، بسیاری از آنها تاکید بر این نکته دارند که اقتصاد آزاد باعث صلح‌آمیزتر‌شدن روابط بین انسان‌ها در جوامع و بین جوامع با یکدیگر می‌شود. آنها علت این امر را نیازمند‌تر شدن انسان‌ها به یکدیگر از طریق گسترش تجارت می‌دانند. وقتی شما به طرف مقابل نیازمند شوید دیگر به دنبال جنگ با آن نیستید زیرا هرگونه جنگ و نزاعی منافع خودتان را به خطر می‌اندازد. این دیدگاهی است که شما در نوشته‌های «مونتسکیو» متفکر فرانسوی و «کانت» فیلسوف آلمانی می‌بینید. آنها تاکید می‌ورزند که هر چه تجارت بین مردم، اقوام و ملت‌ها آزادتر و گسترده‌تر شود روابط دنیا صلح‌آمیزتر می‌شود زیرا سرنوشت انسان‌ها به یکدیگر گره می‌خورد و در نتیجه بیشتر ملاحظه همدیگر را می‌کنند. تجارت در حقیقت نقطه مقابل غارت است. در قدیم اقوام قوم‌های دیگر را غارت می‌کردند، ملتی ملت‌های دیگر را تحت سلطه درمی‌آوردند. غارت سلب مالکیت و گرفتن مال دیگران است، بدون آنکه چیزی در ازای آن پرداخت شود. در حالی که در تجارت، برای رفع نیاز، ناگزیر باید به نیاز دیگران پاسخ دهید. یعنی متقابلا باید چیزی بدهید تا در ازای آن چیزی بگیرید. از این رو می‌گوییم تجارت نقطه مقابل جنگ و غارت است. هر چقدر انسان‌ها و جوامع بین خودشان روابط تجاری را گسترش دهند، دنیا صلح‌آمیزتر می‌شود. توجه به این مساله می‌توانست در تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران تاثیرگذار باشد. اگر کشورهای غربی واقعا طرفدار آزادی و صلح هستند، باید به مفاد بیانیه‌ها و اساسنامه سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی توجه کنند که تاکید بر آزادی تجارت و گسترش آن دارد. تحریم در حقیقت بستن مسیر تجارت آزاد و صلح‌آمیز کردن روابط است. استراتژی غربی‌ها در این خصوص چه تحریم ایران و چه تحریم سایر کشورها مانند کره‌شمالی و کوبا همیشه مغایر با اهداف اعلام‌شده‌شان عمل می‌کند. تجارت آزاد که براساس احترام به حقوق مالکیت است، تا چه حد می‌تواند بر جلوگیری از فساد اقتصادی نقش داشته باشد؟ فساد عمدتا به غیرشفاف‌بودن روابط اقتصادی برمی‌گردد که ناشی از سیطره دیوانسالاری دولت است. اگر مداخلات دولت در کشور بیشتر باشد، روابط اقتصادی بین افراد، دیوانسالاری و حتی روابط سیاستمداران با رقبایشان می‌تواند در معرض فساد قرار بگیرد. اقتصاد دولتی منشا اصلی شکل‌گیری رانت است و کشمکش بر سر تصاحب رانت منشا اصلی فساد‌های اداری و اقتصادی است. هر چقدر اقتصاد کشور به سمت اقتصاد رقابتی و غیردولتی گرایش پیدا کند، در آن شفافیت بیشتر می‌شود و ضوابط بر روابط غلبه پیدا می‌کند. بنابراین روابط شفاف و رقابتی است که می‌تواند مانع از فساد و به وجود آمدن رانت شود. اگر دولت از اقتصاد کشور خارج شود یقینا فساد کمتر می‌شود. خصوصی‌سازی یکی از ارکان رقابت است. به نظر شما با این کار می‌توانیم به عدالت اجتماعی هم برسیم؟ عدالت اجتماعى بحث دیگرى است و شما ظاهرا منظورتان توزیع برابرتر درآمد است. شکاف درآمدى زیاد در جامعه مطلوب نیست و باعث تنش مى‌‏شود. البته باید توجه داشت که شکاف درآمدی اگر ناشی از رانت‏ها باشد بسیار زیان‌بخش است و موجب می‌شود جوانان نسبت به وضعیت اجتماعی و نسبت به آینده بدبین شوند و اهمیت کارکردن و زحمت کشیدن از چشم مردم بیفتد. اینها همگى ضایعات اجتماعى - فرهنگى این فساد ناشی از رانت است. بنابراین مبارزه با فساد و شکاف‌های درآمدی ناشی از آن مساله بسیار مهمى است. ولى از چه راهى مى ‏توان این کار را انجام داد؟ ابتدا باید باور کرد که مسایل اقتصادى راه‌حل‌هاى اقتصادى دارند. شکاف درآمدى و نیز فساد اقتصادی را با راه‌حل‌هاى صرفا اداری، حقوقى یا سیاسى نمی‌توان اصلاح کرد. تا وقتی که اقتصاد دولتی باشد، دسترسی به مقامات دولتی می‌تواند دستیابی به رانت ناشی از فساد را آسان‌تر کند. اصلاح اینگونه شکاف درآمدی تنها با غیردولتی کردن اقتصاد امکان‌پذیر است. اما نوع دیگری از شکاف درآمدی که ناشی از استعدادها، انگیزه‌ها و موقعیت‌های اجتماعی بسیار متفاوت انسان‌ها است با توسعه اقتصادی جامعه می‌تواند کاهش یابد. وقتى رونق اقتصادى ایجاد شود و فعالیت‌هاى اقتصادى رشد پیدا کند، بهره‌‏ورى نیروى کار بالا می‌رود در نتیجه دستمزدها افزایش می‌یابد و شکاف درآمدی کمتر شده و طبقه متوسط گسترده‌‏تر می‌شود. راه‌حل پایدار برای مساله را با این رویکرد باید پیدا کرد. هر اقتصادى که دچار رکود است، در آن خطر گسترش فقر و شکاف درآمدی وجود دارد. در هر اقتصادى که رو به رشد و رونق است، فعالیت‌هاى اقتصادى بیشتر می‌‏شود، سطح درآمد مردم بالا می‌رود، اشتغال زیاد می‌‏شود و با شکل‌گیری طبقه متوسط شکاف‌هاى درآمدى کم می‌شود. اما تمام اینها پیش از هر چیز مستلزم بهبود فضای کسب‌وکار، مقررات‌زدایی و ایجاد اقتصاد رقابتی است. همان‌طور که اشاره کردم خطرناک‌ترین نوع شکاف درآمدی ریشه در فساد موجود در ساختار بوروکراسی دولتى دارد که قدرت اقتصادى را در اختیار کسانى قرار می‌دهد که شایستگی آن را ندارند. مثلا کارمند دولتی که حقوق ماهیانه ناچیز یا متوسطی دارد از آنچنان اختیاراتی برخوردار می‌شود که می‌تواند یک واحد تولیدی با میلیاردها تومان گردش مالی را زمین‌گیر کند. این وضعیت بالقوه فسادآفرین است. با توجه به مسایلی که طی سال‌های گذشته گریبان‌گیر اقتصاد ما شده است و همچنین تلاش‌هایی که برای مهار و برطرف‌کردن مشکلات صورت گرفته است؟ فکر می‌کنید ساختار اقتصادى ما فسادزاتر مى‏شود یا فساد آن پایین مى‏آید؟ با توجه به توضیحاتی که درباره فساد دادم می‌توان نتیجه گرفت که بزرگ شدن بخش دولتی علت اصلی آن است بنابراین برای کنترل و مهار فساد باید بسط ید دولت در اقتصاد را محدود‌تر کنیم. همان طور که گفتم، علت اصلى به وجود آمدن فساد مالى سلطه دولت بر نظام اقتصادی و سیطره دیوانسالاری بر آن است. تا وقتی که برای این معضل بزرگ چاره‌جویی نکنیم مشکل فساد به صورت‌های مختلف همچنان ادامه خواهد یافت و حتی بد‌تر خواهد شد. با توجه به شرایط کنونی اقتصاد کشور، افت قیمت نفت یک فرصت است یا تهدید؟ من این رویکرد تهدید و فرصت را موجه نمی‌دانم. واقعیتی اتفاق افتاده و ما باید با آن مواجه شویم و کنار بیاییم. ما در گذشته از درآمدهای نفتی بالایی که داشتیم، به‌ویژه در 10سال اخیر، استفاده بهینه‌یی نکردیم یعنی فرصت مهمی را از دست دادیم که با آن می‌توانستیم وضعیت اقتصادی مردم را بهتر کنیم. اکنون در وضعیتی قرار گرفته‌ایم که درآمدهای نفتی به‌شدت کاهش پیدا کرده است اما این وضعیت را نباید فرصت تلقی کرد. با کاهش درآمدهای نفتی دولت با معضلات بزرگی از جهت تامین منابع بودجه خود روبه‌رو شده که مستلزم راه‌حل‌های جدی و عاجل است. به نظر من دولت باید از یک‌سو تا حد امکان در هزینه‌های خود صرفه‌جویی کند و از سوی دیگر کسری بودجه ناگزیر خود را با استقراض از مردم و نه نظام بانکی تامین کند. این کار از طریق ابزارهای مالی اسلامی مانند صکوک و خرید دین امکان‌پذیر است اما متاسفانه به نظر می‌رسد دولت به دلایل نامعلومی دچار سردرگمی است و به استفاده از این روش تامین مالی که کمترین آسیب را به اقتصاد ملی می‌زند، توجه جدی ندارد.