۰ نفر

کنسرت در خیابان

۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۳
کد خبر: 182506
کنسرت در خیابان

صدای خوش سازشان از دور هم شنیده می‌شود، دو پسر جوان گیتار می‌زنند و با شور و حرارت می‌خوانند؛ در ورودی یکی از ایستگاه‌های پر رفت و آمد متروی تهران.

به گزارش اقتصادآنلاین ، ایران نوشت : 5-4 سالی می‌شود، موسیقی خیابانی کار می‌کنند. قاب گیتار مقابل‌شان پر است از اسکناس‌های ریز و درشت. به قول خودشان در کار تولید قطعه موسیقی‌اند اما خرج و مخارج حسابی بالاست و این کار کمک می‌کند به فعالیت هنری‌شان. مردم دورشان جمع شده‌اند و با علاقه گوش می‌دهند. بعضی‌ها موبایل‌شان را بیرون آورده‌اند و فیلم می‌گیرند. علی و امید اعتراض نمی‌کنند.

علی 27 ساله است، فارغ‌التحصیل موسیقی از دانشگاه تهران: «بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی کنار خیابان کار می‌کنی، کارت بی‌ارزش است. همه جور تفکری البته هست؛ الان برخوردها خیلی بهتر از قبل شده. در گذشته خیلی‌ها فکر می‌کردند ما فقط برای پول کار می‌کنیم یا بدتر از آن رک بگویم فکر می‌کردند گدایی می‌کنیم.»

علی 24 ساله چند دقیقه‌ای سازش را کنار می‌گذارد، او هم موسیقی خوانده: «اجرای موسیقی خیابانی فقط برای کسب درآمد نیست. این کار برای خودمان هم یک جور آزمون است.

اگر بروید اروپا، خیلی از این اجراهای خیابانی را می‌بینید. مثلاً می‌بینید جوانی کنار مترو گیتار برقی می‌زند یا نقاشی می‌کشد. بعد می‌فهمید آدم معروفی است. خیلی‌ها هم می‌آیند توی خیابان ساز می‌زنند تا کنار مردم باشند و هنرشان را با مردم کوچه و خیابان به اشتراک بگذارند. هنر از مردم برمی‌آید و در نهایت هم باید مردم بپسندند. همین جا خیلی‌ها به ما ایده می‌دهند. بعضی‌ها اشکال و ایراد کارمان را می‌گیرند. کار ما هنر است. نجار مگر چکار می‌کند؟ جز این است که نان دست و هنرش را می‌خورد؟ ما هم نان هنرمان را می‌خوریم. اما متأسفانه هنوز با ما بدرفتاری می‌شود؛ نه از جانب مردم، از جانب مأمورانی که می‌گویند باید نظم را برقرار کنند. مگر ما چه بی‌نظمی می‌کنیم؟»

در خیلی از شهرهای بزرگ کشورهای اروپایی از هنرمندان حرفه‌ای تا آماتورها را کنار خیابان می‌بینی که هنرشان را عرضه می‌کنند. گاهی چند یورویی می‌گیرند، گاهی هم نه. از تئاتر گرفته تا موسیقی خیابانی.

علی و امید هر روز از ساعت 3 بعد از ظهر تا 8 شب اینجا هستند. می‌گویند بیشتر از این ساعت، حنجره و گلوی خواننده کم می‌آورد. گاهی علی می‌خواند و گاه امید: «خرج تولید قطعه خیلی بالاست، اگر بخواهی در عالم موسیقی جدی کار کنی و ترانه‌های حرفه‌ای بسازی و تنظیم کننده قوی داشته باشی، هزینه‌اش بالاست و کسی هم نیست حمایتت کند. هنر موسیقی خیابانی هم به نفع ماست و هم مردم. ببینید با چه علاقه‌ای نگاه‌مان می‌کنند.»

حالا مردم بیشتر از قبل دور آنها جمع شده‌اند، باید زودتر گفت‌وگوی کوتاه‌مان را تمام کنیم. چند نفری هم پیش امید و علی می‌روند و درباره کارشان نظر می‌دهند. یکی از تماشاگران از اجرایشان ایرادهای جدی می‌گیرد. بچه‌ها در حال بحث و گفت‌وگو هستند که از آنها دور می‌شوم.

کمی آن سوتر از مترو چند پسر جوان سه‌تار، کمانچه و دف می‌نوازند؛ به نفع بیماران سرطانی: «بخش عمده درآمدمان را به بیماران سرطانی اختصاص می‌دهیم ولی این طور هم نیست که چیزی برای خودمان برنداریم. هزینه رفت و آمد و آژانس و بقیه هزینه‌ها هم هست.» صدای دف به آسمان رفته. محسن یکی از نوازنده‌های این گروه، از سرطان برایم حرف می‌زند: «دو سال قبل خواهرم را از دست دادم. مدام بیمارستان می‌رفتم و می‌آمدم. سرطان خون داشت. آنجا فهمیدم خیلی‌ها حتی هزینه داروهای عادی‌شان را ندارند، چه برسد به داروهای گرانقیمت.

خیلی‌ها با همان حال خراب یکه و تنها می‌رفتند توی صف می‌ایستادند تا دارو بگیرند با صورت‌های رنگ پریده و ماسک. خواهرم از دست رفت اما تصمیم گرفتم بمانم و کار کنم. هم گروه موسیقی تشکیل دادیم هم فراخوانی کوچک برای کمک به بیماران سرطانی.»

گروه محسن را قبل از این مقابل پارک لاله دیده بودم. خودش می‌گوید: «قبلاً دو نفری با دوستم حامد آنجا کار می‌کردیم اما حالا آمده‌ایم اینجا.

رفتارهای مردم همیشه خوب است. مردم ما هنر را می‌فهمند بویژه وقتی بدانند کمکی که به هنرمند می‌کنند، اثر اجتماعی هم دارد. اینکه موسیقی زیرزمینی امروز توانسته به خیابان‌های شهر راه پیدا کند باید باعث افتخار همه باشد.» این روزها اگر کمی در خیابان‌های شهر قدم بزنی، کنسرت‌های خیابانی زیادی می‌بینی؛ گروه‌های جوانان نوازنده در پارک‌ها، ورودی پاساژها و پیاده‌روها. آنها رنگ و بوی تازه‌ای به شهر بخشیده‌اند.

چند نفری با محسن و دوستانش حرف می‌زنند، می‌خواهند بدانند پول‌هایی که جمع می‌شود، به چه شکلی به دست بیماران سرطانی می‌رسد. بچه‌ها توضیح می‌دهند و تماشاگران به دقت گوش می‌کنند. چند دقیقه بعد دوباره ناله کمانچه و ترنم سه‌‌تار و کوبه دف بلند می‌شود.