۰ نفر

شروطی برای ریاست بر بانک مرکزی

چه‌کسی رییس‌کل‌ بانک‌مرکزی شود؟

۲۷ تیر ۱۳۹۲، ۶:۱۳
کد خبر: 21700
چه‌کسی رییس‌کل‌ بانک‌مرکزی شود؟

این روزها، روزهای چیدن کابینه است. در زیر با نقد فرآیند چینش کابینه در ایران، هشدارهایی نسبت به افراد مطرح برای ریاست کل بانک مرکزی به رییس جمهور منتخب داده شده است.

این روزها، روزهای چیدن کابینه است. در زیر با نقد فرآیند چینش کابینه در ایران نسبت به شرایط رییس کل بانک مرکزی هشدارهایی به رییس جمهور منتخب داده شده است.

چیدمان کابینه در ایران فرآیندی ساده و غیربهینه است. طی این فرآیند، نزدیکان رییس جمهور منتخب بواسطه ارتباطی که با وی دارند به چشم رییس جمهور می آیند و به دلیل اعتمادی که رییس جمهور با آنها دارد، سعی می کند از آنها استفاده کند. من قصد تخطئه این فرآیند را ندارم، این فرآیند حتی یک حسن هایی هم دارد از این جهت که معمولا باعث می شود تا افراد همفکرتر با هم کار کنند و با اخلاقیات و روحیات هم بیشتر آشنا باشند و البته این برای برخی وزارت خانه های غیرتخصصی و سیاسی لازم و ضروری است.

اما در سپهر وزارت خانه و سازمان های تخصصی این گونه سیستم انتخابی غیربهینه و ناکارآمد است. چرا که در آن وزارت خانه ها و سازمان ها بیش و پیش از آن که به ارتباط و اعتماد دو طرفه نیاز باشد، به تخصص و تجربه نیاز است. و بعید است که یک رییس جمهوری که مثلا در حوزه سیاست خارجی متخصص است، در جمع دوستان و اطرافیان خود، بهترین متخصص های هر وزارت خانه یا سازمانی را هم داشته باشد. بر این مبنا همانطور که تاریخ هم نشان داده است در ایران معمولا برای وزارت خانه ها و سازمان های تخصصی وزرا و روسایی انتخاب می شوند که در سطح آن وزارت خانه ها و سازمان ها نیستند و در نتیجه مشکلات گوناگونی گریبان گیرشان می شود و در نهایت از ظرفیت ها و پتانسیل های کشور به خوبی استفاده نمی شود.

به نظر می رسد تخصصی ترین سازمان در میان تمام سازمان ها و وزارت خانه هایی که رییس جمهور مستقیما در نصب مسئول آن نقش دارد، بانک مرکزی است. من نقش بانک مرکزی را در اقتصاد ایران حتی مهمتر و اساسی تر از سازمان برنامه می دانم. به جرات می توان گفت که متاسفانه در سی سال گذشته روسای کل بانک مرکزی که انتخاب شده اند، اگر مرحوم نوربخش را با اغماض از سایرین جدا کنیم، همگی ضعف های جدی داشته اند و بسیاری از آنها صلاحیت های لازم برای تکیه زدن بر ریاست کل بانک مرکزی را نداشته اند. و بنوعی شاید بتوان گفت که روسای کل بانک مرکزی ما در سی سال گذشته همواره از بدنه کارشناسی بانک مرکزی عقب تر بوده اند.

امروزه کشور در شرایط حساسی قرار دارد؛ به قول برخی اقتصاددانان، در حساس ترین شرایط بعد از انقلاب یا یه قول برخی دیگر حساس ترین شرایط بعد از جنگ. در این شرایط کشور با بحران های متعددی روبروست که غالب آنها بصورت مستقیم و غیرمستقیم به بانک مرکزی مربوط می شود. از میان بحران های عمده کشور که بیشترین ارتباط را با بانک مرکزی دارند می توان به بحران ارزی، بحران نقل و انتقالات مالی، بحران تورم بالای 30 درصد، بحران بیکاری، بحران سقوط اعتماد مردم به نهاد پولی کشور، بحران بدهی های بانکی و مهمتر از همه به بحران تحریم های جهانی اشاره کرد. دراین شرایط نقش بانک مرکزی بیش از پیش اهمیت می یابد.

از سوی دیگر متاسفانه اخبار مسرت بخشی از انتخاب رییس کل بانک مرکزی به گوش نمی رسد. البته می توان به رییس جمهور منتخب حق داد چرا که اولا به دلیل طی مسیر غلط در چند دهه گذشته، انتظارات از روسای کل بانک مرکزی پایین آمده است و البته در دولت دهم این انتظارات بیش از پیش کاهش یافت و ثانیا در حلقه اطراف رییس جمهور کسانی که بتوانند این نقش را به خوبی بر عهده بگیرند وجود ندارند. در نتیجه گزینه های مناسبی هم روی میز رییس جمهور گذاشته نمی شوند.

حال چاره چیست؟

برای پرهیز از تکرار مشهورات من به پیشنهادات مشخصی در این رابطه اکتفا می کنم:

اول- رییس کل بانک مرکزی باید اقتصاددان برجسته ای باشد. این به معنای داشتن دکتری اقتصاد نیست. این یعنی رییس کل باید کسی باشد که اقتصاد را بفهمد. مقالات معتبر در بهترین مجلات جهان داشته باشد. فرآیند تحقیق را در مرزهای اقتصاد شناخته باشد. محقق بودن هم رییس کل را منعطف می کند و هم سرسخت؛ چیزی که لازمه یک ریاست کل بانک مرکزی است. او باید کسی باشد که اعتبار علمی اش بیش از جایگاهی که به عنوان رییس کل دارد برایش اهمیت داشته باشد. اگر اینطور شد، دیگر به هر دستور بی مبنایی که از بالا می رسد، عمل نمی کند. به این صورت می توان اندکی از استقلال از دست رفته بانک مرکزی را برگرداند.

دوم- رییس کل بانک مرکزی باید محقق برجسته اقتصاد ایران به خصوص سیاست های پولی و ارزی در ایران باشد. این بدان معناست که رییس کل علاوه بر دارا بودن سطح عالی دانش اقتصاد متعارف، باید در اقتصاد ایران تحقیقات گسترده ای را صورت داده باشد. اقتصاد ایران را بشناسد و عمرش را در این مسیر گذارده باشد. این باعث می شود تا مشکلات اقتصاد ایران را بشناسد و نیز بداند که هرچه در کتابهای درسی آمده است لزوما برای ایران جواب نمی دهد. این باعث می شود تا برای بحران های مبتلابهی که ذکر کردم راه حلهایی داشته باشد.

سوم -لازم نیست رییس کل بانک مرکزی حتما هم اکنون کارمند بانک مرکزی باشد و یا حتی سابقه حضور در بانک مرکزی داشته باشد. حتی اگر بخواهیم فراتر برویم، نیاز نیست که او فعلا ساکن ایران باشد. این تصور غلطی است که ما فکر کنیم رییس کل بانک مرکزی امان حتما باید کارمند بانک مرکزی باشد. ما هم اکنون چند اقتصاددان بسیار برجسته در بهترین دانشگاه های داخل و خارج از کشور داریم که حوزه کاری اشان هم اقتصاد ایران و سیاست های پولی است. ما باید از این پتانسیل ها استفاده کنیم. این تجربه ای است که کشورهای موفقی نظیر هند و ترکیه و مالزی صورت دادند و به افراد خارج از سیستم دولتی و حتی به هموطنانشان در خارج از کشور اعتماد کردند و پست های کلیدی را به آنها واگذار کردند و در نتیجه اقتصادشان را ساختند.

چهارم- لازم نیست رییس کل بانک مرکزی بانکدار باشد! کار رییس کل بانک مرکزی بانکداری نیست. بانک مرکزی یک بانک مانند سایر بانک ها نیست. بانک مرکزی وظیفه اصلی اش تعیین خط مشی های سیاست های پولی و ارزی و اعتباری، سیگنال درست به جامعه دادن و تنظیم روابط حاکمیتی است. فردی که مدیر بانکی خوبی است، رییس کل بانک مرکزی خوبی نیست. این خیلی مهم است و متاسفانه اکثر کسانی که هم اکنون برای دولت آقای روحانی مطرح هستند از این دسته اند. این آفت بزرگی است و آقای روحانی باید از این آفت مطلع باشد.

در آخر بنظر نمی رسد هم اکنون در بدنه بانک مرکزی فردی را داشته باشیم که این ویژگی ها را داشته باشد. که اگر چنین افرادی وجود داشتند نتوانستند با روسای کلی نظیر بهمنی کار کنند و این نهاد را ترک کردند. اما هم در دانشگاه های داخلی چند نفر اقتصاددان برجسته داریم که می توانند این مسئولیت را بپذیرند و هم در برخی دانشگاه های مطرح خارج از کشور. لازم است که در این برهه بحرانی از این پتانسیل ها استفاده کنیم و کمی از بار بحران را بر دوش این متخصصانی که هم اکنون از وجودشان بی بهره ایم، بگذاریم.