۰ نفر

روایت خواندنی حسن روحانی از پیام جرج بوش برای حل مسائل ایران و آمریکا

۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱، ۲۳:۱۵
کد خبر: 1338

در آن جلسه خصوصی البرادعی گفت من هفته پیش آمریکا بودم به بوش گفتم شما هم بیایید وارد مذاکرات هسته‌ای بشوید تا این مسئله هسته‌ای ایران حل و فصل شود. بوش در جواب گفت که چرا مسئله هسته‌ای؟ چرا ما تمام مسائل بین خودمان را حل نکنیم؟ بوش در ادامه گفته بود «من خیلی آشنا نیستم که در ایران قدرت‌های مطرح چه کسانی هستند ولی یک نفر با اختیار تام از ایران به آمریکا بیاید. از طرف آمریکا نیز خودم مذاکره می‌کنم تا همه مسائل ما لاینحل نماند

حسن روحانی دبیر اسبق شورای عالی امنیت ملی که در دولت اصلاحات، مسئولیت تیم مذاکره کننده​ هسته​ای را بر عهده داشت، هشت سال بعد از تماس تلفنی البرادعی در سال 83، از درخواست امریکا برای مذاکره با ایران خبر داد و گفت: یک‌بار آقای البرادی به واشنگتن رفته بود، بعد از آنجا برگشت و به من تلفن کرد. فروردین 83 بود گفت که می‌خواهم به تهران بیایم. خیلی سریع آمد. تعجب کردم چرا با این عجله به ایران آمده. ظاهر کار این بود که برای مسائل خودمان و ادامه کار آژانس به ایران آمده است. وی افزود: اما بعد به من گفت که می‌خواهم خصوصی با شما صحبت کنم در آن جلسه خصوصی گفت من هفته پیش آمریکا بودم به بوش گفتم شما هم بیایید وارد مذاکرات هسته‌ای بشوید تا این مسئله هسته‌ای ایران حل و فصل شود. بوش در جواب گفت که چرا مسئله هسته‌ای؟ چرا ما تمام مسائل بین خودمان را حل نکنیم؟ بوش در ادامه گفته بود «من خیلی آشنا نیستم که در ایران قدرت‌های مطرح چه کسانی هستند ولی یک نفر با اختیار تام از ایران به آمریکا بیاید. از طرف آمریکا نیز خودم مذاکره می‌کنم تا همه مسائل ما لاینحل نماند.» البرادعی به روحانی گفته بود که الان فرصت بسیار خوبی پیش آمده و آمریکایی‌ها پا پیش گذاشتند و داوطلب هستند یک نفر نیز از ایران با اختیار تام برود آنجا و تمام کنید این مسائل را. بالاخره در منطقه نیز این همه مشکلات وجود دارد و حل مسائل منطقه در گرو حل مسائل شما با آمریکاست. روحانی با بیان اینکه در آن مقطع تصمیم بر این بود که با آمریکا مذاکره نکنیم، افزود: برای آمریکا بسیار سخت بود که یک مسئله مهم بین‌المللی توسط اروپایی‌ها حل و فصل شود آنها خود را کدخدای دنیا می‌دانند خود اروپایی‌ها نیز قبول داشتند که آمریکایی‌ها باید به نوعی توافق کنند از طرف دیگر اسرائیل و عرب‌ها نیز فشار می‌آوردند و کارشکنی می‌کردند. در سال 85 من سفری به برلین داشتم. دیگر دبیر شورای عالی امنیت ملی نبودم. آقای فیشر را دیدم او هم دیگر وزیر خارجه آلمان نبود. آنجا آقای فیشر به من گفت ما با شما به توافق رسیده بودیم اما آمریکایی‌ها نگذاشتند. من فکر می‌کنم ما درباره اصفهان به راحتی می‌توانستیم با اروپایی‌ها به توافق برسیم. توافق هم انجام شده بود منتها آمریکایی‌ها مانع کار بودند آمریکا چون در مذاکرات حضور نداشت، از بیرون می‌خواست اعمال فشار کند. اصولاً تصمیم نظام این بود که با آمریکا مذاکره‌ای نداشته باشیم این یک تصمیم بود. بنابراین خود به خود آمریکا از گزینه‌های ما کنار گذاشته شد. من همان ایام نیز در مصاحبه‌ای گفتم ما بین دوچرخه و پیکان و بنز باید یکی را انتخاب می‌کردیم. خوب تصمیم بر این بود که ما بنز سوار نشویم. پس ما ماندیم و پیکان و دوچرخه. بنز آمریکا بود. پیکان اروپا بود و دوچرخه نیز کشورهای غیرمتعهد بودند. پس ما پیکان سوار شدیم. اتفاقاً طرف‌های اروپایی ما نیز گله کردند و از این حرف خوش‌شان نیامد و گفتند که به ما توهین شده است. · اروپایی‌ها نیز نسبت به راه‌اندازی اصفهان مشکل چندانی نداشتند اما نتوانستند توافق آمریکا را بگیرند. جک استراو برای همین موضوع به آمریکا رفت تا توافق آنها را بگیرد. اما آنها گفتند که صبر کنید تا ببینیم رئیس‌جمهور بعدی ایران {در انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال 84} کیست. انگلیسی‌ها نز این استدلال را بیان می‌کردند. می‌گفتند این دولت زمانش تمام شده و نمی‌دانیم دولت بعدی کیست؛ توافق با این دولت بی‌فایده است. باید صبر کرد که رئیس‌جمهور و دولت جدید مشخص شود پس از آن توافق کنیم. یعنی انگلیس تا شهریور 84 می‌خواست صبر کند. چون پایه همه مباحث اعتماد بود، طبیعی است وقتی دولتی روی کار می‌آید و سیاست‌های خارجی دولت‌های قبلی را نفی می‌کند، این اعتماد به سادگی از بین می‌‌رود و به راحتی به نقطه اول بازنمی‌گردد. منبع :ماه نامه "مهرنامه"