به گزارش اقتصادآنلاین،احمد عظیمیبلوریان در شرق نوشت: در شرایط عادی، انتخابات این کشور هیجان کمی دارد اما رفتار، منش و عملکرد ترامپ این بار انتخابات آمریکا را دچار هیجان و تنش کرده است. پیشبینی اینکه کدام حزب اکثریت آرا را به دست خواهد آورد، کار سادهای نیست؛ اگر بود، نیازی به برگزاری پرهزینه انتخابات نبود. سران حزب میتوانستند دور هم آیند و یک صورتجلسه توافق نسبت به شمار و نسبت آرا تنظیم و امضا کنند. دلیل هیجان کنونی برای انتخابات آمریکا بیشتر متوجه سرنوشت ترامپ است. اگر دموکراتها برنده انتخابات شوند، استیضاح ترامپ قطعی خواهد بود. زیرا ترامپ با رفتار ناشایست خود جهان را به هم ریخته است. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم با پیروزی بر قوای هیتلر و موسولینی و بمباران اتمی ژاپن به صورت ابرقدرت جهان درآمد و پای خود را جای پای استعمارگران اروپایی گذاشت. در خاورمیانه رقیب سرسخت شوروی، انگلیس و فرانسه شد. با تجزیه کره، جنوب آن را جزء قلمرو نفوذ خود درآورد. در ویتنام تلاش کرد جای خالی فرانسه را پر کند. اما ویتنام نخستین کشوری بود که در برابر جهانگشایی آمریکا ایستاد. آمریکا خاورمیانه را بهتدریج از چنگال انگلیس و فرانسه درآورد و حکومتهای دستنشانده خود را جایگزین دستپروردگان اروپاییها کرد. قدرتیابی چین و هند آغاز مقاومت جهان در برابر سلطهجویی آمریکا شد. اما هر چقدر آمریکا در جهانگشایی کامیاب بود، در جهانداری کاری از پیش نبرد. اتحاد جماهیر شوروی را با خطوط دفاعی مانند ناتو و سنتو محاصره کرد اما دیری نپایید که با فروپاشی شوروی، روسیه پوتین نه تنها در برابر آمریکا قد علم کرد و به حیاطخلوتهای آن در خاورمیانه یکی پس از دیگری دست انداخت بلکه خود آمریکا هم به لحاظ اقتصادی به چین بدهکار شد. جنجالی که اکنون ترامپ در آمریکا و در ارتباط با جهان به راه انداخته ناشی از آرزوی او برای بازیابی قدرت ازدسترفته آمریکا در جهان است. درون خود آمریکا، دو حزب حاکم تغییر ماهیت دادند. در گذشته دموکراتها بهشدت نژادپرست بودند. جمهوریخواهان بنا را بر حذف بردگی کردند. اما تحولات دهه ۱۹۶۰ تاکنون موجب شد که حزب جمهوریخواه به تدریج روحیه محافظهکاری پیدا کرده و از ثروتمندان در برابر اقشار بینوا حمایت کند. در مقابل، دموکراتها روحیه آزادیخواهی را جانشین نژادپرستی کردند. در آمریکا ناسیونالیسم جایی ندارد زیرا همه مردم آمریکا مهاجرند. مهاجران اولیه به آمریکا دو کار عمده کردند: نخست بیش از صد میلیون بومی موسوم به سرخپوست را کشتند. اگر قرار باشد ناسیونالیسم در آمریکا مطرح شود، تنها مدعیان آن بازماندگان اندک سرخپوستی هستند که پیشینه چندهزارساله زندگی در آمریکا را داشتهاند.
دوم، برای صرفهجویی در دستمزد و افزایش سود در تولید – بهویژه در کشاورزی - با کمک مستعمرهچیان اروپایی مردم بیگناه آفریقا را در مقیاس میلیونی شکار کرده، با کشتی به آمریکا آورده و به صورت برده به کار گماشتند. آفریقاییتباران تا 200 سال از همه حقوق اجتماعی محروم بودند. سفیدپوستان اروپاییتبار نه تنها به صورت ارباب بردهدار با سیاهان رفتار میکردند، بلکه هر آفریقاییتباری را که اعتراض میکرد به وسیله جوخههای آدمکش حرفهای موسوم به «کو کلاکس کلان» به شدیدترین وجه تکهتکه میکردند. از دهه ۱۹۶۰ به بعد است که آفریقاییتبارها از حقوق اجتماعی برخوردار شدند. از آن پس بود که حزب دموکرات با چرخشی آرام به سمت دموکراسی و آزادیخواهی گرایش یافت. کو کلاکس کلانها امروز همه عضو حزب جمهوریخواه هستند. بیشتر جمهوریخواهان در ایالات جنوبی متمرکزند. بسیاری از آمریکاییان سفیدپوست ساکن ایالات جنوبی نژادپرست هستند. عضویت در دو حزب مورد اشاره هم به این معنی نیست که سیاه در برابر سفید قرار گرفته باشد. اگر یک خط افقی روی کاغذ رسم کنید و وسط آن را با یک نقطه مشخص کنید، افراطیترین چپگرایان در انتهای چپ این خط قرار میگیرند و افراطیترین راستگرایان در انتهای راست خط. از دو سو که به نقطه وسط خط حرکت کنید، خواهید دید که متعادلترین اعضای دو حزب به لحاظ باورها و کنشها به هم شباهت دارند. ترامپ، بولتون و پمپئو در منتهیالیه دست راست خط محافظهکاران قرار دارند. هواداران ترامپ - از جمله اعضای
کو کلاکس کلان و بنیاد «هریتیج» - نیز در انتهای این خط قرار دارند. آنچه در انتخابات کنگره آمریکا و ایالات سرنوشتساز است، آرای رأیدهندگانی نیست که در منتهیالیه دست چپ و راست قرار گرفتهاند، بلکه آرای مردم مرددی است که در بخشهای میانی خط قرار دارند. یعنی کسانی که باورهایشان در طول زمان و با مشاهده و تحلیل و تجزیه رویدادها تغییر میکند. این تغییر بین سه تا ۱۰ درصد آراست که میان ۴۷ تا ۶۰ درصد در نوسان است. نکته مثبتی که در جامعه آمریکا وجود دارد، آزادی بیان است. روزنامههای پرتیراژ آمریکا مانند نیویورکتایمز، واشنگتنپست و هرالدتریبون کوچکترین حرکات و رفتار ترامپ را زیر نظر دارند و با تجزیه و تحلیلهایی که منتشر میکنند، روی نظر رأیدهندگانی که در منطقه میانی خط هستند تأثیر میگذارند. رفتار ترامپ و اطرافیان او حتی سناتورها و نمایندگان جمهوریخواه را چنان نگران کرده که از ترس ازدستدادن اکثریت آرا در برابر رفتار غیرمتعارف رئیسجمهور محبوب خودشان سکوت کردهاند. زیرا نگراناند با بازکردن دهان و انتقاد از رفتار، کردار و گفتار ترامپ، با اختلاف یکی، دو درصد مجموع آرا، انتخابات را به رقیب خود یعنی حزب دموکرات ببازند. تازه باختن انتخابات گام اول است؛ گام دوم استیضاح ترامپ خواهد بود. زیرا دلایل روزافزون برای این استیضاح وجود دارد. با استیضاح و برکناری ترامپ، حزب جمهوریخواه به احتمال قوی در چندین دوره انتخاباتی بعدی نیز شکست خواهد خورد. در آمریکا هم مانند بسیاری از کشورهای دیگر، انتخاب الزاما میان خوب و بد صورت نمیگیرد. گاهی انتخاب میان کاندیداهای بد و بدتر است. هیلاری کلینتون درصد زیادی از آرای دموکراتها را به دست آورد، اما این به مفهوم ایدهآلبودن او برای پست ریاستجمهوری نبود. او هم در ساخت و پاخت غوغا میکرد. انتخاب همسر یک رئیسجمهور پیشین به مفهوم ایجاد الیگارشی بود و ریاستجمهوری را خانوادگی میکرد که بیشتر به یک رژیم پادشاهی شباهت دارد تا جمهوری؛ روشی که در برخی از کشورهای خاورمیانه و آسیای میانه مرسوم است. این روش با مفهوم دموکراسی، شایستهسالاری و بازبودن پستهای مدیریتی کشور برای عموم منافات دارد. نکته پایانی این یادداشت این است که اگر دموکراتها در انتخابات برنده شوند و ترامپ استیضاح شود، الزاما کنگره آمریکا او را برکنار نخواهد کرد. بلکه رئیسجمهور بعدی - که معاون کنونی اوست، با استفاده از اختیارات خود او را خواهد بخشید مشروط بر اینکه ترامپ داوطلبانه از سیاست خارج شود؛ کاری که با نیکسون و کلینتون کردند.