۰ نفر

همه محدودیت‌های یک کارآفرین و مخترع افغانستانی

۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱
کد خبر: 270497
همه محدودیت‌های یک کارآفرین و مخترع افغانستانی

حالا چهارسالی می‌شود که شرکتش به‌عنوان یک شرکت دانش‌بنیان مشغول به کار است. در لیست شرکت‌های دانش‌بنیان پارک علم و فناوری استان فارس که نگاه بکنی، می‌بینی شرکتش یکی از قدیمی‌هاست.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، یکی از آن شرکت‌هایی که با وجود تمام شرایط بد اقتصادی دوام آورده‌اند و به کار ادامه می‌دهند. در سه سال گذشته شرکت برتر این پارک بوده. توانسته هفت اختراع را به نام خودش ثبت کند و 15 محصول فناورانه و دارای ثبت اختراع را به تولید انبوه برساند. نورمحمد محمدی به خاطر این شرکت و اختراعاتش توانسته مقام سطح دو بنیاد ملی نخبگان را از معاونت علمی ریاست‌جمهوری دریافت کند.

شب‌های طولانی و سرد زمستان برای راننده کامیون‌ها و راننده تریلی‌های ایران عذابی است. وسط جاده هستند و خستگی و تاریکی نمی‌گذارد رانندگی کنند. نمی‌شود تا صبح ماشین را روشن نگه داشت و از بخاری‌اش استفاده کرد. اکثر ماشین‌ها هم به‌روز نیستند و فناوری بخاری درجا را ندارند. اگر هم بخواهند بخاری درجا بخرند، نمونه‌های خارجی خیلی گران است. خیلی‌ها به گاز پیک‌نیکی روی می‌آورند که بسیار خطرناک است. اختراع نورمحمد محمدی این روزها در بین راننده‌های ماشین سنگین مشتری زیادی دارد: بخاری درجای تابشی برای خودرو. تولید انبوه و قیمت ارزانش بازار خوبی را برای او رقم ‌زده است.

سوئیچ‌ مخفی اتومبیلش برای جلوگیری از سرقت ماشین‌های ایرانی در نمایشگاه فناوری‌های امنیتی نیروی انتظامی و پلیس راهور مورد استقبال و تقدیر واقع شد.

حالا ایران‌خودرو یکی از مشتریان محصولات تولیدی اوست. اما وقتی مجله ایران‌خودرو در مورد اختراعاتش با او مصاحبه کرد، سراغ داستان زندگی او نرفت. از او فقط در مورد اختراعاتش و تولید انبوه بخاری درجای ماشینش پرسید. مورد عجیب نورمحمد محمدی داستان نمادین سختی‌های زندگی اقلیتی در کشور ماست که خیلی سعی بر نادیده‌گرفتن و کوچک‌شمردنشان شده است: مهاجران.

نورمحمد محمدی فقط پنج‌سالش بود که به همراه خانواده‌اش به ایران پناهنده شد. جنگ‌های داخلی افغانستان و طالبان آنها را مجبور کرد که به ایران «پناهنده» شوند. عنوانی که نورمحمد هنوز هم بعد از 21 سال زندگی در ایران و تأسیس یک شرکت موفق آن را به دوش می‌کشد. او هنوز هم یک «پناهنده» است.

خانواده‌اش در یک گاراژ ماشین به‌عنوان نگهبان مستقر شدند. او هم در بین ماشین‌های اوراقی و قدیمی و محتاج تعمیر بزرگ شد. 13ساله بود که به‌عنوان شاگرد مکانیک در همان گاراژ مشغول به کار شد. مجبور بود که کار کند. خانواده‌اش تنگدست بودند و او باید برای کمک‌حالشان کار می‌کرد. روزها کار می‌کرد و شب‌ها در مدارس شبانه درس می‌خواند. عشقش به مکانیک و خودرو از همین‌جا بود که جوانه زد. وقتی دیپلمش را گرفت، با ‌هزار زور و زحمت توانست برود به دانشگاه علمی- کاربردی شیراز و لیسانس مکانیکش را بگیرد.

سال 1391 بود که توانست اولین اختراعش را ثبت کند. آن سال‌ها هنوز هم در مکانیکی کار می‌کرد. هفته‌ای 20‌ هزار تومان حقوقش بود. پول‌هایش را جمع می‌کرد تا بتواند هزینه رفت‌وآمد به تهران را جمع کند و برود به تهران و اختراعش را ثبت کند. شب‌ها می‌رفت و در پایانه‌ها می‌خوابید. هم بحث پول‌نداشتن بود و هم بحث اینکه خیلی از مسافرخانه‌ها و هتل‌ها به اوی بدون شناسنامه و افغانستانی اتاق اجاره نمی‌دادند.

آن سال‌ها مدرک اقامتی او کارت پناهندگی (آمایش) بود. هنوز هم مدرک اقامتی‌اش کارت پناهندگی است. برای افراد ذکور بالای 18 سال کارت پناهندگی در صورت دریافت کارت کارگری تمدید می‌شود. آن موقع او به‌عنوان کارگر مکانیک کارت کارگری می‌گرفت. حالا او مدیرعامل یک شرکت در پارک علم و فناوری فارس است. نام او و شرکتش هر سال در گزارش‌های این پارک به‌عنوان یکی از نمونه‌های موفق آورده می‌شود. اما در کارت اقامت او عنوان مخترع یا مدیرعامل ثبت‌ نشده است. او به نظر وزارت کشور و وزارت کار هنوز هم یک کارگر مکانیک است. چراکه یک افغانستانی در قوانین اجازه ندارد اختراع کند یا مدیرعامل یک شرکت شود!

اما محدودیت‌های کارت آمایش برای او فراتر از این حرف‌هاست. خودش می‌گوید:

«داشتن کارت آمایش یا در کل تابعیت افغانستان برای بنده در ایران محدودیت‌های فراوان و بی‌شماری داشته و متأسفانه خواهد داشت، با کارت آمایش امکان سفر به خارج از کشور را به ‌هیچ ‌عنوان ندارم. چندین بار اختراعات بنده برای حضور در جشنواره اختراعات آلمان، کره‌جنوبی و کرواسی تأیید شد؛ ولی چون کارت آمایش داشتم، نتوانستم به هیچ‌کدام از این جشنواره‌ها بروم. کسی که کارت آمایش دارد ممنوع‌الخروج از ایران است. از یک طرف ایرانی نیست و از طرف دیگر حق خارج‌شدن از ایران را هم ندارد.

با کارت آمایش امکان سفر به استان‌های دیگر را بدون اخذ مجوز ندارم. من هر ماه باید در همایش، جشنواره یا نمایشگاه‌های اختراعات در شهرهای مختلف حضور پیدا کنم، ولی با وجود قوانین دست‌وپاگیر دریافت مجوز بین‌شهری، از فرصت‌های بسیاری جا می‌مانم.

با کارت آمایش نمی‌توانم گواهی‌نامه رانندگی دریافت کنم! حدود سه سال پیش بعد از بررسی شرایط بنده به‌عنوان یک مخترع در حوزه خودرو، با هماهنگی اداره اتباع وزارت کشور و با مجوز پلیس گذرنامه تهران بزرگ امکان صدور گواهی‌نامه برایم فراهم شد، اما وجود کارت آمایش باعث شد مسئول دیگری در یک شهرستان کوچک به‌سادگی گواهی‌نامه را بدون توجه به مدارک و مستندات قابل‌مشاهده و استعلام ضبط کند و آن را به من پس ندهد، آن‌هم بدون اینکه تخلفی از من سر بزند. من حتی نمی‌دانم برای گرفتن گواهی‌نامه‌ام باید به چه کسی شکایت کنم. حق من افغان با کارت آمایش در خیلی از دادگاه‌های حقوقی دیده نمی‌شود و در انجام روند پرونده و نحوه صدور رأی، افغان‌بودنم به‌صورت غیرمستقیم تأثیر بسیار دارد.

با کارت آمایش امکان دریافت کارت عابربانک را در بعضی از بانک‌ها ندارم و حتی افتتاح حساب در بعضی از بانک‌ها برایم انجام نمی‌شود. من افغان به‌حدی بی‌ارزشم که حتی یک مؤسسه آن‌هم وابسته به ارگان دولتی، از پرداخت مبلغ سپرده خودم اجتناب می‌کند. من کار می‌کنم، شرکت تأسیس کرده‌ام، محصول دانش‌بنیان تولید می‌کنم و آن را به فروش می‌رسانم. پول‌هایم به ‌حساب بانکی‌ام می‌رود، اما وقتی می‌خواهم از پولم استفاده کنم، آن را به من نمی‌دهند. عابربانک حق اولیه هر دارنده حسابی در بانک‌های تمام جهان است، اما عابربانک را از من دریغ می‌کنند!»

نورمحمد محمدی یک مخترع است. یک نخبه که بنیاد ملی نخبگان ایران هم با اعطای مقام سطح دوی خود به او تأییدش کرده است، اما حق شرکت در نمایشگاه دستاوردهای فناورانه ایران در خارج از مرزها را ندارد. او یک ‌بار برای شرکت در یکی از نمایشگاه‌های خارجی تصمیم گرفت دیگر پناهنده به ایران نباشد. تصمیم گرفت که برود و دوباره تبعه افغانستان شود. شاید کشور محل تولدش حمایت بیشتری از او بکند. با گذرنامه افغانستان حداقل می‌توانست در نمایشگاه‌های بین‌المللی شرکت کند و خودش را به جهانیان معرفی کند.

اما یک دوراهی بزرگ پیش پایش قرار گرفت: او در ایران بزرگ‌ شده بود، در ایران اختراعاتش را به ثبت رسانده و موفق به تأسیس یک شرکت شده بود. در ایران بود که کار و تولید می‌کرد. شرکتش تازه ‌پا گرفته است. اگر او صاحب گذرنامه می‌شد دیگر ادامه حضورش در ایران تضمین‌شده نبود.

با کارت آمایش او تحت حمایت کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان بود. می‌دانست که با حمایت این کمیساریا هر سال مجوز حضورش در ایران را تمدید می‌کند، اما اگر برمی‌گشت به تابعیت افغانستانی‌اش... دیگر هیچ تضمینی بر ادامه حضورش در ایران نبود. ممکن بود شش ماه دیگر ویزای حضورش در ایران تمدید نشود و تمام زحماتش برای اختراعات و شرکتش هدر برود. ناپایداری دردناک بود. خودش می‌گفت: «برای دستیابی به موفقیت در اشتغال‌زایی برای یک فرد ایرانی شاید دور از انتظار نباشد، ولی این موضوع برای یک مهاجر خیلی می‌تواند گران تمام شود، آن‌هم بدون هیچ تضمینی برای ادامه فعالیت او. در تمام این مسیر حمایت‌ها و کمک‌های بسیاری را از طرف دولت جمهوری اسلامی ایران شاهد بودم که تماما قابل‌تقدیر و تشکر است، اما متأسفانه در بعضی از موارد امکان پایداربودن آنها وجود ندارد! مانند صدور گواهی‌نامه رانندگی که با مجوز پلیس اطلاعات و پلیس راهور تهران صورت گرفت. ولی بعد از مدتی بدون توجه به سابقه صدور، توسط مسئول دیگری در شهرستان باطل شد».

همین ترس از ناپایداری و ازدست‌رفتن همه‌چیز باعث شد او عطای گذرنامه افغانستان را به لقایش ببخشد و تن بدهد به زندگی محدود با کارت آمایش... .

نورمحمد محمدی در شرکتش برای 20 نفر به‌صورت مستقیم و 30 نفر به‌صورت غیرمستقیم شغل ایجاد کرده؛ این در حالی است که بعضی از کارگاه‌های ورشکسته ایرانی همین مدل اشتغال‌زایی را به اسبابی برای و‌ام‌گرفتن از دولت تبدیل کرده‌اند. آنها از دولت حمایت‌های عجیب‌وغریب طلب می‌کنند و تهدید می‌کنند که اگر حمایت نشود، نیروهایشان را بی‌کار می‌کنند؛ اما شرکت نورمحمد محمدی یک شرکت رو‌به‌رشد است. او به صادرات محصولاتش به خارج از مرزهای ایران فکر می‌کند. خیلی از شرکت‌های خارجی خواهان اختراعات او هستند. گسترش بازار محصولات یکی از برنامه‌های اوست، ولی با محدودیت‌های بی‌شماری که برای او به‌عنوان یک مهاجر وضع ‌شده، کارش سخت و دشوار شده است. تضییع حقوق اولیه‌ای مانند داشتن گواهی‌نامه رانندگی، عابربانک، حق سفر و... یک اجحاف آشکار است. مگر تولید ملی چه معنایی دارد؟ حتما باید فردی با شناسنامه ایرانی تولیدکننده باشد تا به محصولش بگویند تولید ملی؟!