این موضوعی است که درباره انقلاب ایران نیز صدق میکند. در میان عواملی که تاکنون درباره شکلگیری انقلاب ایران گفته شده است عامل اقتصاد یکی از مهمترین و مناقشه برانگیزترین عوامل بررسی شده توسط محققان شناخته شده است. برخی کاملا انقلاب ایران را یک تحول معنوی و فرهنگی قلمداد میکنند که علل و مشکلات اقتصادی نقشی در آن نداشته است و همین نگاه گاهی به تحلیلهای نوستالژیک از پویایی و رفاه اقتصادی در زمان رژیم پهلوی دامن میزند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، اما در این میان کسانی مانند فرشاد مومنی نظرات متفاوتی دارند و درباره علل و عوامل اقتصادی و نقش آن در دامن زدن به اعتراضان انقلابی نکات قابل توجهی را ارایه میکنند. در گفتوگویی که با فرشاد مومنی داشتیم از بحرانها و مشکلات عدیده اقتصادی در رژیم پهلوی و همچنین نقش این چالشها در شکلگیری نارضایتی مردم و حضور آنها در انقلاب ایران گفت.
برای ورود به بحث بفرمایید که انقلاب اسلامی ایران در چه شرایط اقتصادیای به وقوع پیوست؟آیا اقتصاد در آن زمان از بیماری و مشکل خاصی رنج میبرد؟
درباره ماهیت اقتصادی در دوره پهلوی بیش از هر چیز باید با نقش نفت در تحولات سیاسی یک کشور آشنا شویم چراکه اقتصاد دوران پهلوی به خصوص سالهای آخر آن کاملا با اتکا به درآمد نفت سعی داشت کشور را اداره کند. ما طی ٥٠ سال گذشته در کشور ٢ شوک نفتی بزرگ را تجربه کردهایم؛ اولین آن مربوط به دوره زمانی ١٣٥٢ تا ١٣٥٧ است و دومین به سالهای ١٣٨٤ تا ١٣٩٠ مربوط میشود. اگر زمامداران ایران در دوره دوم شوک نفتی هیچ تخصصی درباره اداره امور نفتی نداشتند و صرفا تاریخ دوران پهلوی را میخواندند چه بسا اتفاقات بهتری در وضعیت امروز ما رخ میداد. در اولین شوک نفتی ما شاهد این هستیم که بهطور ناگهانی، کشور امکان این را پیدا میکند که بسیار فراتر از بنیه تولیدی خودش متقاضی کالا و خدمت باشد چرا که منابع ارزی قابل تبدیل به ریال زیادی را در اختیار دارد. این شوک تقاضا از منظر علم اقتصاد، کشور را با فزونی بسیار شدید تقاضا نسبت به عرضه روبهرو میکند و این به معنای بروز امواج تورمی است که از آن به عنوان بیماری هلندی یاد میکنند. سیاستگذارها در مواجهه با این بیماری به شکلی کاملا انفعالی بر اساس این منطق که در کوتاهمدت مطلقا امکان ارتقای بنیه تولیدی وجود ندارد گرایش به سمت واردات پیدا کرده و تلاش میکنند از طریق واردات گسترده این کمبود تولید را به صورت مسکن و کوتاهمدت جبران کنند اما چون واردات به صورت دوپینگی قسمت عرضه کل اقتصاد را تقویت میکند تصور بر این است که این میتواند تسکینی بر امواج تورم فزاینده باشد. از نظر علم اقتصاد این وضعیت به نوعی بیماری به نام «بیماری هلندی» منجر میشود. در چارچوب بیماری هلندی سیاستمداران متوجه نیستند که کالاها و خدمات دو گروهند آنهایی که قابل مبادله در بازارهای جهانی هستند و آنهایی که نیستند. برخی از کالاهایی که میشود از خارج خرید کرد توانایی تسکین خیلی جزیی تورم را دارد اما برخی کالاها قابل مبادله نیستند مانند مسکن و موضع درباره این مسائل کاملا فرق میکند. مسکن در دوران شکوفایی درآمد نفتی بهشدت با جهش قیمت مواجه میشود. با مراجعه به منابع اصلی مانند بانک مرکزی کاملا نتایج این سیاست قابل مشاهده است. اگر در سال ١٣٥٣ شاخص قیمت مسکن ١٠٠ بود در سال ١٣٥٦ این تبدیل به ١٩٦ شده است. یعنی در یک دوره کوتاه نزدیک به سهبرابر با افزایش قیمت زمین و مسکن مواجه هستیم. برای فهم بیشتر این قضایا شما را به کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه در ایران امروز» که در سال ١٣٩٤ منتشر کردم، ارجاع میدهم. در آن کتاب فصلی هست با عنوان اقتصاد ایران در آستانه انقلاب اسلامی و در مقدمه کتاب عنوان کردهام به دلیل آشفتگی فکری و پیش قضاوتهای ما ایرانیان و برای اینکه شائبهای وجود نداشته باشد برای خودم چند قید قرار دادم یکی این بود که از هیچ یک از طرفداران جمهوری اسلامی و همچنین هیچ یک از منتقدان رژیم پهلوی کد نیاورم و استناداتم را بر اساس گزارشات سازمان برنامهریزی و بودجه و بانک مرکزی که در دوره خود پهلوی منتشر شده به علاوه ناظران خارجی قرار دادم. برای مثال خانم نیکی کدی بر اساس گزارشات مرکز آمار ایران عنوان میکند درصد خانوارهای شهری با بعد خانواده ٦ نفره در سال ١٣٤٥، ٣٦ درصد در خانههای یک خوابه زندگی میکردند. این نسبت در سال ١٣٥٥ به ٤٣ درصد رسید. این یکی از واقعیتهای اقتصادی ایران از منظر مسکن بوده است. اگر بپذیریم مسکن یکی از حیاتیترین مسائل در اقتصاد یک کشور است نمیتوان از این وجه منفی اقتصاد آن زمان گذشت. یکی دیگر از گزارشات مهم در زمان پهلوی مربوط به گزارش وزارت بهداری در آن زمان است. در این گزارش در سال ١٣٥٦ تصریح میکند در فاصله سالهای ١٣٤٥ تا ١٣٥٥ میزان مرگ و میر کودکان افزایش بسیار چشمگیری پیدا کرد و بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در همین سال ایران از نظر خدمات بیمارستانی و نسبت تختهای بیمارستان به جمعیت، پایینترین وضعیت را در منطقه خاورمیانه داشت. در این گزارش ایران را با کشورهای صنعتی پیشرفته مقایسه نکرده بود بلکه با کشورهای خاورمیانه مقایسه کرده بود که در این قیاس ایران رتبه آخر را به خود اختصاص داده بود و این در شرایطی بود که هر کمبودی داشتیم اما کمبود ارز و ریال نداشتیم. استاندارد دیگری که مطرح میشود مربوط به آمار سرشماری سال ١٣٥٥ است و گفته میشود در آن سال هنوز ٦٨ درصد بزرگسالان ایران بیسواد هستند و کمتر از ٤٠ درصد کودکان لازم التعلیم میتوانند دوره تحصیلات دبستانی را به انتها برسانند. همین چند وقت پیش undp برنامه توسعه ملل متحد گزارشی منتشر کرده است که در نوع خودش بسیار دقیق و باریکبین است. این گزارش میگوید که از سال ١٣٣٩ تا ١٣٥٧ شاخص امید به زندگی در بدو تولد از ۴۹/۵ سال در سال ابتدایی به ۵۱/۵ سال به سال انتهایی رسید یعنی امید به زندگی در بین ایرانیان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در دنیا جزو پایینترین رتبهها بوده است. در حالی که بعد از انقلاب هر چند ٨ سال درگیر جنگ بودیم اما امید به زندگی در ایران در سال ١٣٦٧ به ۶۱/۵ سال رسیده است. یعنی در کل دوره بیست ساله قبل از انقلاب فقط دو سال به امید به زندگی ایرانیها اضافه شده است در حالی که در ١٠ ساله اول بعد از انقلاب ١٠ سال امید به زندگی ایرانیان بیشتر شده است و هماکنون نیز به لحاظ شاخص امید به زندگی جزو کشورهای خوب در دنیا هستیم.
پس چرا گاهی به نظر میرسد در بخشی از جامعه نوعی نگاههای نوستالژیکی نسبت به رفاه آن زمان وجود دارد؟
این موضوع به بعضی شبکههای سلطنت طلب و مخالف نظام باز میگردد که سعی دارند انقلاب ایران را با نگاههای مغرضانه خود مورد بازخوانی قرار دهند. این جریان سعی دارد مسائلی را به نسل جوان انتقال دهد که اساسا هیچ صحت و اعتباری ندارد چرا که جوانان این نسل هیچ تجربه و آگاهی از آن دوران ندارند و متاسفانه این روزها بیش از هر زمانی حافظه تاریخی ایرانیها با مشکل مواجه شده و بسیاری ازمشکلات آن زمان را فراموش میکنند. درواقع به گونهای تظاهر میکنند که گویی ایرانیها با رفاه و آرامش کامل زندگی میکردند هیچ مشکلی نداشتند و از روی خوشی و فراغ بال تصمیم به تغییر رژیم پیدا کردند در حالی که همین فکتهای ساده که بیان شد بیش از هر چیز نشان از پوسیدگی نظام اقتصادی در زمان پهلوی بود. در کتاب «مقاومت شکننده» تالیف جان فوران، ایران شناس بزرگ عنوان شده است در سالهای ١٣٥١ تا ١٣٥٢، ٦٤ درصد کل جمعیت شهرنشین در ایران دچار سوءتغذیه بودند و از کل جمعیت شهرنشین ٢٥ درصد آن با وضعیت تغذیه بسیار بد روبهرو بودند تازه این آمار مربوط به زندگی شهری است و میتوان تصور کرد که زندگی روستایی چه وضعیت دهشتناکی داشته است. مشکلاتی که ما الان داریم اصلا به معنای این نیست که آن زمان بهتر بود و این یک شگرد تبلیغاتی است چرا که با به تصویر کشیدن زندگی١٠ درصد جمعیت مرفه شهرنشین ایران آن را به عنوان زندگی کل مردم معرفی میکنند و این یک فریب خیلی بزرگ است و وظیفه مردم هم این است که با یک نگاه انتقادی و آسیب شناسانه مسائل مورد نظر را بررسی کنند و فریفته این جریانات نشوند. مردم فقط کافی است مراجعه کنند به کتابخانه سازمان برنامه و بودجه و اسناد پشتیبان برنامه ششم قبل از انقلاب را مطالعه کنند. این برنامه زمانی نوشته شده است که رژیم پهلوی مستقر بوده است و خودش را در اوج اقتدار میدید. در آن اسناد از کم و کاستیهای درباره زندگی مردم گفته شده است که ممکن است باورش هم برای مردم امروز جامعه ما سخت باشد اما واقعیت دارد.
سوال مهمی که همیشه درباره انقلاب ایران وجود دارد نسبت رابطه عدالت و انقلاب در ایران است. در انقلاب اسلامی ٥٧ ایران مفهوم عدالت چه جایگاهی داشت و چگونه میتوان نسبت این دو مفهوم را باهم سنجید؟
من فکر میکنم این یکی از جذابترین و عمیقترین سوالات مربوط به بررسی انقلاب اسلامی ایران است و شاید در این مجال کوتاه نتوان تمام ابعاد آن را بررسی کرد. ما دو گزارش منحصر به فرد در این زمینه داریم یکی گزارش رساله دکتری استاد فقید دکتر حسین عظیمی است که در دانشگاه اکسفورد این رساله دفاع شده است اما متاسفانه تاکنون چاپ نشده است. موضوع این رساله توزیع درآمد در ایران در دوره زمانی آن نیز تا پایان سال ١٣٥٦ است. دکتر عظیمی یکی از برجستهترین محققان در زمینه فقر و نابرابری در ایران بوده است بنابراین رجوع به رساله ایشان بسیار در این زمینه کارگشاست. این تحقیق شواهدی ارایه میکند که نشان میدهد نابرابری و توزیع نامناسب ثروت سالها قبل از شوک اول نفتی آغاز شده بود و ضریب جینی نابرابری از ٥/٥٠ عبور کرده بود که برای اقتصاددانها این به معنای یک آمادگی جامعه برای یک انفجار اجتماعی است. بر اساس همین یافتهها حسین عظیمی در رساله خودش پیشبینی میکند که به زودی در ایران یک اتفاق بزرگ اجتماعی به شکل سراسری رخ خواهد داد و این اتفاق هم در انقلاب ٥٧ متجلی شد. اثر مهم دیگر که باید به آن توجه کرد کار دکتر حسین پناهیان، استاد برجسته جامعهشناسی انقلاب است. ایشان با بررسی شعارهای انقلاب یک کار پژوهشی درباره ریشههای انقلاب ایران منتشر کردهاند. با بررسی شعارهای انقلاب متوجه میشویم بیش از ٩٠ درصد شعارهای مردم بر محور اعتراض به فقر و نابرابریهای شدید بوده است. بیمناسبت نیست وقتی که انقلاب ایران پیروز شد. میشل فوکو، متفکر فرانسوی در نامهای که به زندهیاد مهندس مهدی بازرگان به عنوان اولین نخستوزیر دوران پس از انقلاب گفته است عدالت و بیعدالتی حساسترین نقطههای سرنوشت هر ملت هستند؛ امری که انقلابها به واسطه آن پدید میآیند و در کمال تاسف از این منظر انقلابها دچار انحراف شده و دستاوردهای خودشان را از بین میبرند. مهمترین ضعف و پاشنه آشیلی که منجر به سقوط پهلوی شد نابرابری بوده است و این مسالهای است که ما باید بدان توجه تام و تمام داشته باشیم. عدالت یک مساله محوری در انقلاب اسلامی ایران بوده است و بدون فهم این وجه از انقلاب ایران دچار فراموشی و خسارتهای جبرانناپذیر تاریخی خواهیم شد.