۰ نفر

فرهاد نیلی طرح کرد: تقوای پولی و مالی به جای ریاضت اقتصادی

۱۴ مرداد ۱۳۹۱، ۱۶:۲۱
کد خبر: 5491

مهار کدام عارضه مهم‌تر است؟ بیکاری یا تورم؟ هفته نامه تجارت فردا با این پرسش به دیدار رئیس پژوهشکده پولی و بانکی رفته و او این پاسخ را عنوان کرده است : «می‌توانیم همزمان افزایش تورم و بیکاری یا کاهش هر دو را داشته باشیم.»

اقتصادآنلاین/گروه اقتصادکلان:

مهار کدام عارضه مهم‌تر است؟ بیکاری یا تورم؟ هفته نامه تجارت فردا با این پرسش به دیدار رئیس پژوهشکده پولی و بانکی رفته و او این پاسخ را عنوان کرده است : «می‌توانیم همزمان افزایش تورم و بیکاری یا کاهش هر دو را داشته باشیم.» مهار کدام عارضه مهم‌تر است؟ بیکاری یا تورم؟ با این پرسش به دیدار رئیس پژوهشکده پولی و بانکی می‌روم و این پاسخ را می‌شنوم: «می‌توانیم همزمان افزایش تورم و بیکاری یا کاهش هر دو را داشته باشیم.» می‌پرسم چگونه؟ می‌گوید: «شکاف تولید فاصله‌ای است که به ما اجازه می‌دهد بدون زیان اجتماعی زیاد یکی از این دو پدیده نامبارک را کاهش بدهیم بدون آنکه نگران افزایش دیگری باشیم.» برای دیدگاهی که مطرح می‌کند دلایلی هم دارد که آن را مفصل توضیح می‌دهد. راه حل در گرایش‌های مکتبی و انگاره‌های کینزی و فریدمنی نیست و در نهایت پیشنهاد «تقوای اقتصادی» را مطرح می‌کند. منظورش همان «ریاضت اقتصادی» است اما از آنجا که این روزها واژه‌ها بدجوری سیاسی شده‌اند و بیم برداشت‌های ناصواب می‌رود، از ترکیب تقوای اقتصادی استفاده می‌کند. در هر حال پیشنهاد فرهاد نیلی این است که مجموعه اقتصاد ایران تن به ریاضت اقتصادی بدهد. نیلی تحصیل‌کرده دانشگاه یورک انگلیس است و در زمره اقتصاددانان «جریان اصلی» به حساب می‌آید. دیدگاه‌های او از آن جهت اهمیت دارد که مبتنی بر پژوهش‌ها و تحقیق‌های پژوهشکده پولی و بانکی است. بخش هایی از گفت و گو با فرهاد نیلی، رییس پژوهشکده پوی و بانکی را در ادامه می خوانید: * باید به یک نکته مهم در مورد ارقام مربوط به تورم و بیکاری توجه کنیم که دقت اندازه‌گیری تورم و بیکاری به یک اندازه نیست. در واقع آمارهای تورم خیلی آمارهای دقیق‌تری نسبت به آمارهای بیکاری است. به این دلیل افزایش چند‌درصدی تورم یا کاهش آن، اطلاعات خیلی بیشتری به ما می‌دهد نسبت به آنچه که در مورد بیکاری اتفاق می‌افتد. علت اصلی‌اش این است که چارچوب اندازه‌گیری بیکاری تغییر کرده در حالی که در مورد تورم صرفاً به دلیل آنچه که ناشی از خود روش محاسبه هست هر چند سال یک‌بار سال پایه عوض می‌شود که اگر سال پایه عوض نشود در واقع اندازه‌گیری تورم دچار اشتباه می‌شود. *تورمی که در حال حاضر در کشور محاسبه می‌شود، ظرف چهار چند دهه گذشته مستمراً روش محاسبه و گستره جغرافیایی‌اش دقیق‌تر شده است. البته ممکن است برخی فکر کنند که عدم احتساب ارقام و اعداد مناطق روستایی یا مناطق شهری کوچک در محاسبه تورم، خطای بزرگی است در حالی که برای اندازه‌گیری تورم الزاماً سراغ منطقه‌ای که مردم زندگی می‌کنند نباید رفت. تورم در جایی است که مردم خرید می‌کنند. بنابراین آمار تورم آماری است که خطای کمی دارد در حالی که در مورد آمار بیکاری این دقت کمتر وجود دارد. بنابراین وقتی در مورد این دو آمار می‌گوییم که یک درصد کاهش یا افزایش یافته، این درصدها لزوماً با هم قابل قیاس نیستند. * چنین نیست که ما تصور کنیم که سیاستگذار همواره مجبور به یک انتخاب سخت است که یا برای کاهش تورم، بپذیرد که بیکاری باید زیاد بشود یا بیکاری را کاهش بدهد و بپذیرد که تورم باید زیاد شود. اکنون شرایطی وجود دارد که می‌شود هر دو را بهبود بخشید یا حداقل یکی را بهبود بخشید و اجازه نداد دیگری افزایش یابد. بنابراین هم به لحاظ تئوریک این امکان وجود دارد هم به لحاظ عملی در دوره‌ای قرار داریم که بتوان این کار را انجام داد. * بعضی از اقتصاددانان ما به درستی معتقدند که تورم در ایران یک تعادل است. یک تعادل سیاسی یا اقتصادی این یعنی برون‌رفت از این تعادل خیلی پر‌هزینه است؛ یعنی تورم در اقتصاد ایران یک اتفاق نیست بلکه به یک قاعده تبدیل شده و در واقع یک نظم است. تورم در واقع به یک توافق نانوشته یا یک بازی تبدیل شده است. زیان‌دیدگان و بازندگان بازی تورم شمارشان خیلی زیاد است تمام سپرده‌گذاران، حقوق‌بگیران، افراد غیرشاغل، تمام کسانی که حقوق ثابت دارند همه بازندگان تورم هستند. * تسهیلات‌گیرندگان از بانک‌ها و حتی خود بانک‌ها به نوعی برندگان این بازی هستند. تعداد برندگان کم، اما میزان برد خیلی زیاد است. چون این بازی، در مقیاس خرد یک بازی با جمع صفر و در مقیاس کلان یک بازی با جمع منفی است. میزان برد به اندازه میزان باخت اما توزیع قدرت به نفع برندگان است. بنابراین تورم یک تعادل است که برون‌رفت از آن مستلزم یکسری تدابیر سخت و پرهزینه است. اما تداوم تورم این‌گونه نیست. همین وضعیتی است که دارد ادامه پیدا می‌کند دلیل آن هم آمارهاست. اگر به آمار چهار‌دهه اخیر توجه کنید می‌بینید غیر از مقاطع کوتاهی ما از چنبره تورم دورقمی بیرون نرفتیم. *از چندین سال پیش همه کشورها به این جمع‌بندی رسیده‌اند که این تورم پر‌هزینه را با هر وضعیتی که می‌شود تعدیل کنند یا کاهش بدهند و به ارقام 5 و 6 درصد برسانند. کشورهای زیادی که این را خیلی وقت پیش زیر چهار درصد آوردند. اما در ایران همچنان تورم 20، 18 و 22‌درصدی عادی تلقی می شود و بخشی از زندگی است. اگر درحال حاضر به سیاستگذار بگویید که تورم 20 درصد است هیچ اطلاع جدیدی به او نمی‌دهید. اگر به او بگویید که تورم 10 یا 30 درصد شده اتفاق غافلگیرکننده‌ای را به او خبر داده‌اید. بازه 18 تا 22 درصد بازه‌ای است که سیاستگذار خیلی به آن عکس‌العمل نشان نمی‌دهد. * سرچشمه پول در جامعه، ترازنامه بانک مرکزی است. همه عدم تعادل‌ها هم در ترازنامه بانک مرکزی بسته می‌شود. تراز‌نامه بانک مرکزی است که همه عدم تعادل‌های کلان اقتصاد در آن تخلیه می‌شود. عدم تعادل بودجه، عدم تعادل بنگاه‌ها و بانک‌ها در آن تخلیه می‌شود. بنابراین از یک طرف تورم یک تعادل پایدار سیاسی اقتصادی در اقتصاد ماست. از طرف دیگر همین تورم ناشی از عدم تعادل‌های دیگری است. یعنی کسری مستمر بودجه دولت به رشد پایه پولی تبدیل می‌شود. ناترازی مستمر حساب بانک‌ها به رشد پایه پولی تبدیل می‌شود. رشد پایه پولی یعنی به محضی که ترازنامه بانک مرکزی منبسط شد منبع جدیدی ایجاد شده است که این منبع جدید با تاخیر زمانی تبدیل به تورم می‌شود. بنابراین اینکه ما یک بانک مرکزی داریم که سخاوتمندانه ناترازی‌های ما را جبران می‌کند یعنی در واقع پذیرفته‌ایم که در اقتصاد مستمراً تورم داشته باشیم. *ما وقتی از بانک مرکزی راضی هستیم که ناترازی‌ها را جبران کند. در حالی که این ساز و کار همیشه ایجاد تورم می‌کند. به میزان روزهایی که ما از این بانک مرکزی مهربان راضی هستیم، تورم ایجاد می‌شود. هر وقت ناراضی هستیم و با آن مشکل داریم، معلوم است که بانک مرکزی این کار را نمی‌کند. بنابراین ناترازی‌ها از جانب بانک‌ها یا از جانب بودجه دولت می‌آید و در ترازنامه بانک مرکزی می‌نشیند و رشد مستمر پایه پولی را نتیجه می‌دهد. باز اگر بانک مرکزی قدرت عقیم‌سازی داشت، مساله حاد نبود. یعنی می‌توانست آب رفته را به جوی بازگرداند. اما الان آن ابزار را نداریم. ابزار پولی یعنی فروش اوراق قرضه در بازار دست دوم اوراق بهادار است. بانک مرکزی باید اوراق بهادار بدون ریسکی داشته باشد که نوع متعارفش اوراق قرضه است تا قادر باشد به کمک خرید و فروش آن آثار این قبض و بسط را مهار کند. اما به دلیل مباحثی که در خصوص تناظر بین بهره و ربا از یک طرف و توسعه دامنه ربا به حوزه بانک مرکزی داریم که خودش ماجرای دیگری است از این ابزار بی‌بهره‌ایم. *بانک مرکزی یک پدیده اقتصاد مدرن است. بانک مرکزی نسبت به بانکداری موخر است. یعنی اول صرافی‌ها و بعد بانک‌ها به وجود آمدند. بعد از آن بانک مرکزی آمد. ما باید بیاموزیم این پدیده جدید کارش چیست. چه کارهایی را می‌تواند و نباید بکند و چه کارهایی را می‌تواند انجام بدهد و باید بدهد. نهاد بانک مرکزی در واقع ترجمه عملیاتی یک نوع بلوغ اجتماعی در جامعه است. این بانک مرکزی که تعریف شد سمبل تقوای مالی جامعه است. یعنی شما می‌توانید خرج کنید و نمی‌کنید نه اینکه خزانه‌ات پول ندارد. شما جلو قنادی می‌ایستید و هوس نان خامه‌ای می‌کنید. پول هم دارید اما خود را از خوردن نان خامه‌ای منع می‌کنید. بانک مرکزی هم باید همین‌طور باشد. یعنی نهادی که از لحاظ تکنیکال هیچ منعی برای افزایش پول در جامعه ندارد. اما به لحاظ نهادی صلاح نمی‌بیند که پول و بعد تورم در جامعه ایجاد شود. این خودداری بانک مرکزی نتیجه تقوای حاکمیت است. پس کنترل تورم یعنی خودداری بانک مرکزی از اینکه عدم تعادل‌های موجود را با تزریق پول جبران کند. *این تقوا برآیند یک نوع ترتیبات جمعی است. یک ترتیبات نهادی که فقط به نام بانک مرکزی تمام می‌شود. یعنی این‌گونه نیست که اگر این ترتیبات وجود ندارد بانک مرکزی بی‌تقوا باشد. مساله طور دیگری است. ببینید من یک حساب جاری بانکی دارم اما دسته چک من در اختیار شماست. شما چک می‌کشید و من چک را پاس می‌کنم. متوجه‌اید! حالا اگر امروز چک برگشت بخورد، باید من جواب بدهم یا شما؟ علی‌القاعده شما باید جواب بدهید. اما به نوعی این را پذیرفته‌ایم که چک را شما می‌کشید و پاسخگو منم. پس کار من این است که صبح تا شب حساب کنم چند برگه چک پیش شما دارم و حسابم ممکن است چقدر کسری بیاورد. من باید دائم حسابم را پر کنم و شما دائم چک بکشید. وقتی مستمراً تصمیمات اجرایی کشور با منابع بانکی صورت می‌گیرد یعنی تصمیمات اجرایی بر منابع بودجه‌ای استوار نیست و بر منابع بانکی تکیه دارد. در این صورت همین حکایت چک است و امضا و حساب. یعنی تصمیم‌گیرنده تصمیم گرفته که با این منابع تصمیم خودش را اجرا کند. *ببینید درآمدهای نفتی فی نفسه هیچ مشکلی نیست. فکر کنم مولوی است که می‌گوید «آب در کشتی هلاک کشتی است / آب اندر زیر کشتی، پشتی است». کشتی نگرانی نسبت به آب ندارد. آب اگر بیرون کشتی باشد باعث حرکت کشتی هم می‌شود. *یکی از کشورهای آسیایی، اروپایی، آفریقایی مثلاً ترکیه و یکی از شهرهای آن مثلاً استانبول را در نظر بگیرید. چند هتل در استانبول وجود دارد؟ فکر نکنم هیچ شهری به اندازه استانبول هتل داشته باشد. خب کدام یک از این هتل‌ها دولتی است؟ هیچ‌کدام. یک هتل از مسوول پذیرش، رستوران، نگهداری اتاق، بازاریابی تا آدم‌هایی که بیرون هتل برای هتل کار می‌کنند چند نفرند؟ هتلداری در استانبول چقدر اشتغال ایجاد کرده است؟ حالا مقایسه کنید جاذبه توریستی استانبول چقدر است و جاذبه توریستی اصفهان چقدر!؟ اصلاً قابل مقایسه نیست. چرا ما در اصفهان موفق نیستیم؟ چرا هنوز هتل ما در اصفهان همان هتل عباسی 40 سال پیش است؟ یا همان هتل کوروش که اسمش را گذاشته‌ایم کوثر؟ ما نتوانستیم چنین کاری کنیم. این کار نه قانون می‌خواهد نه مصوبه. یک درک عمیق می‌خواهد که ما بتوانیم چنین کاری انجام دهیم تا به شکل غیرمتمرکز اشتغال ایجاد شود. مردم استانبول می‌دانند که هرچیزی که به توریسم در استانبول لطمه بزند به اشتغال آنها لطمه می‌زند. به درآمد و رفاه آنها هم لطمه می‌زند. اما آیا مردم ما می‌دانند که همه باید از توریسم در مازندران حمایت کنند؟ اگر من به عنوان یک مقام محلی تصمیمی‌ بگیرم که به توریسم لطمه بزنم می‌آیند اعتراض کنند که چرا این تصمیم را می‌گیری؟ چنین چیزی نیست. چون فکر می‌کنند درآمد از جایی دیگر می‌آید. *اسم توصیه من را نگذاریم ریاضت اقتصادی که حساسیت‌برانگیز باشد. اسمش را بگذاریم تقوا،‌ بهداشت یا در واقع نگهداشت. اصلاً همان تقوای پولی و مالی بهتر است.