۰ نفر

اقتصاد، سیاست و آزادی

۳ مرداد ۱۳۹۳، ۸:۳۸
کد خبر: 53919

آن چیزی که در مردمسالاری مهم است این است که افرادی که به مناصب حکومتی دست می یابند از طریق مسالمت آمیز از کار برکنار شوند و بعد از آن باعزت و احترام بین مردم زندگی کنند و پس از آن هم بتوانند منشا اثرات اجتماعی وهدایت افکارعمومی باشند

برخی اصلاح طلبان نشان دادندکه از حیث تفکر اقتصادی نه برنامه مشخصی دارندو نه اندیشه قابل توجهی. آقای دکتر چندسالی است بحث اصلاحات و اصلاح طلبی در ایران مطرح شده است ، شما دیدگاه های فکری و عملکرد اصلاح طلبان را چگونه ارزیابی میکنید؟

نتیجه عملی تجربه چندسال اخیر نشان می دهد که قشری از اصلاح طلبان عمدتا بهره مندشوندگان از یک فرصت تاریخی بوده اند نه معتقدان واقعی به نوعی از اصلاحات ؛ آنها وارث پدیده دوم خرداد شدند، در حالی که در ایجاد آن نقش موثری نداشتند. ببینید، آن چیزی که در مردمسالاری مهم است این است که افرادی که به مناصب حکومتی دست می یابند از طریق مسالمت آمیز از کار برکنار شوند و بعد از آن باعزت و احترام بین مردم زندگی کنند و پس از آن هم بتوانند منشااثرات اجتماعی وهدایت افکارعمومی باشند گرچه صعود مسالمت آمیز از نردبان حکومت از ضوابط مهم مردمسالاری است اما پایین آمدن مسالمت آمیز حتی از آن مهمتر است آن چیزی که قبل از دوم خرداد اتفاق افتاد و کشورهای مختلف آن را علامت مهم دمکراسی )یا مردمسالاری( در ایران ذکر کردند پایین آمدن از قدرت به صورت داوطلبانه از سوی آقای هاشمی رفسنجانی نبود؟ در حالی که این امکان وجود داشت تا قانون تغییر یابد و ایشان همچنان در راس قدرت بمانند اما ایشان ترجیح دادند تااز نردبان قدرت پایین بیایند ضمن این که در به قدرت رسیدن اصلاح طلبان کمک بسیار موثری کردنداما به جای حفظ عزت و احترام ایشان برخورد تخریبی و نامناسبی با ایشان صورت گرفت ، در صورتی که برای تحکیم دمکراسی، رفتاری غیر از این لازم بود تا افراد دیگر نیز به موقع از کرسیهای قدرت پایین بیایند و نگران نباشند. از حیث تفکر اقتصادی نیز اصلاح طلبان نشان دادند که نه برنامه مشخصی دارند و نه اندیشه اقتصادی قابل توجهی که بتوانند مطرح کنند. اندیشه های اقتصادی اینان بسیار پراکنده است ودر نهایت متمایل به اقتصاد دولتی است . اگر به صورت کلی و تاریخی ، حرکت های چپگرایانه در ایران را مورد بررسی قرار دهید، درمی‌یابید که هیچ منفعت خاصی برای کشور در هیچ دوره ای حاصل نکرده اند، فقط مجموعه ای از افکار و اندیشه های مبهم را وارد عرصه جامعه کردند که اصلاح آن به سالها وقت نیاز دارد.

به نظر شما احزاب چه نقشی در ساماندهی مدیریت و حکومت به عهده دارند؟

دو دیدگاه غالب در مورد حکومت از هم قابل تفکیک است : رایج ترین آنها وظیفه حکومت را مدیریت امور جمعی جامعه تلقی می کند. دیدگاه دیگر این که نظام های حکومتی خود را مسلط و مردم را رعایای تحت تسلط به حساب آورده اند. حکومت به صورت مدیریت امور جمعی ، ابعاد مهمی را دربرمی گیرد که شامل مدیریت تنظیم و اجرای قانون ، مدیریت روابط اجتماعی و مدیریت کارکردهای اقتصادی ، مدیریت روابط دیپلماسی و مواردی از این قبیل است. اما آنچه مدیریت کارآمد حکومتی را از سایر نظامها متمایز می کند، ضرورت و نقش مشارکت عمومی و چگونگی عمل کردن به آن است. در گذشته های دور در بعضی جوامع ممکن بوده است که مردم با تشکیل اجتماعات و تصمیم گیری مشترک، در اداره امور جمعی مشارکت کنند که این نوع مشارکت به دلیل تعداد جمعیت، هزینه ، صرف وقت و تقسیم کار در جوامع مدرن امروز غیر ممکن است.در دنیای جدید، این کار توسط مجلس نمایندگان که با رای مستقیم مردم انتخاب می شوند صورت می گیرد؛ گرچه این امر نیز بدون اشکال نیست . یک فیلسوف فرانسوی به نام کندرسه دویست سال پیش متوجه شد که افراد منطقی در تصمیم گیری های جمعی ، مثلا در چارچوب تصمیم گیری مجالس قانونگذاری یا شوراها، می‌توانند تصمیم های غیر منطقی اتخاذ کنند. در این مورد نیز در کتاب "آزادیخواهی نافرجام" مثالهایی ارائه کرده ام. این گونه تعارض ها در تصمیمات مراکز مختلف حکومتی ، در قوانین بسیار مشاهده می شود. طبعا وجود تصمیم های دارای تعارض داخلی ، برای حل مسائل یک کشور مشکل آفرین است و اولین شرط تصمیم گیری کارساز، حفظ سازگاری درونی و حفظ انسجام منطق درونی تصمیم گیری است . یک دلیل مهم برای ضرورت تشکیل احزاب سیاسی، حل معضل تعارض مطرح شده توسط کندرسه است ؛ یعنی تشکلهای سیاسی باید ابزاری برای ایجاد سازگاری در تصمیمگیریهای جمعی باشند.وجود حزب سیاسی برای حسن اداره یک نظام سیاسی کافی نیست ؛ بلکه احزاب سیاسی باید بتوانند در مسائل عام اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی ، موضع خود را مطرح کنند. برای مثال ، در کشورهای اروپایی حزب کارگر، حزب محافظه کار، حزب دمکرات مسیحی ، حزب سوسیالیست و احزابی از این قبیل ، هر کدام در یک نقطه یا طیف محدود از طیف وسیع مواضع سیاسی و اقتصادی تعریف شده اند.آن گاه افرادی که متعهد به آن موضع خاص هستند، در قالب احزاب سازمان می یابند و برای اجرای آن موضع یا برنامه های ناشی از آن همکاری می کنند. به این ترتیب احزاب متفاوتی بر اساس مواضع متفاوت ، اما مشخص و تعریف شده شکل می گیرند که گروههای مختلف اجتماعی را برای مشارکت در امور عمومی کشور زیر چتر خود قرار می دهند و برای آن مواضع ، برنامه های اجرایی تدوین می کنند یا حمایت کسانی را که متعهد به آن مواضع و اجرای آن برنامه هستند، جلب می کنند. هر کدام از این احزاب هنگامی که با رای اکثریت به قدرت می رسند و مجلس و یا دولت را کنترل می کنند، بر حسب مواضع اعلام شده و تعهد شده خود می توانند چارچوب های سازگار را تدوین کنند و به اجرا درآورند. اگر به کنه مطلب عنایت شود، تفاوت فاحش این نوع سازمان سیاسی با سازمان های سیاسی جهان سومی که هدف آنها صرفا تصاحب قدرت و دست اندازی به مقام و منصب و دستیابی بر کنترل منابع جامعه است، بیش از پیش مشخص میشود.یک وجه دیگر احزاب، نظارت است که این کار در درون سیستم سیاسی انجام می شود. از آنجا که احزاب اقلیت نیز نمایندگانی در مراکز تصمیم گیری دارند، کشف مسائل و نابکاری ها و عملکردهای خارج از قانون حزب اکثریت زودتر از آنچه برای جراید آزاد مقدور است، ممکن می شود. بنابراین در درون سیستم حزبی امکان سوء استفاده از قدرت کمتر وجود دارد. چرا که با افشای یک سوء استفاده، ممکن است حزب پایگاه اجتماعی خود را از دست بدهد. کارکرد دیگر احزاب ، تربیت کادرهای سیاسی و پیگیری رشد آنهاست. برای این که احزاب به دلیل لزوم رقابت طولانی مدت نیازمند این هستند که کادرهای لایق برای مشاغل سیاسی در اختیار داشته باشند.

به عنوان آخرین سوال ، بفرمایید چرا وقتی احزاب در ایران به رقابت های حزبی می پردازند، جامعه با بحران های سیاسی ، اجتماعی و امنیتی مواجه میشود؟

ببینید، هر پدیده ای ممکن است در کنار فوایدی که دارد، هزینه هایی را نیز تحمیل کند. طبعادر مورد تحزب نیز این قاعده صادق است . این نکته را نیز نباید فراموش کرد که احزاب در کنار این که وسیله ای برای مدیریت بعضی از وجوه نظام سیاسی کشور هستند، وسیله ای برای کسب قدرت نیز به شمار می روند و لذا گاهی ممکن است احزاب فقط به عنوان وسیله ای برای کسب قدرت فرصتطلبان مقام دوست و بی برنامه و کم توان به کار رود که در این صورت بهره وری جوامع و کارآمدی نظام افزایش نمییابد.برای این که احزاب سبب بحران در جامعه نشوند، بهتر است فعالیت های احزاب قانونمند شود و از طریق قانون ، احزاب اولا موظف شوند که برنامه های عمومی خود را به طور روشن و تعهدآور طرح کنند و وضعیت خود را در طیف مواضع سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی روشن سازند. همچنین چگونگی تامین مالی برنامه ها و اهداف اعلام شده خود را ذکر کنند. مثلا اگر حزبی شعار توسعه بیمه همگانی را سر می دهد، باید چگونگی تامین هزینه آن را نیز به طور مشخص روشن کند. حزبی که شعار خود را تامین مسکن و شغل برای همه افراد قرار داده است ، باید مشخص کند که چگونه میخواهد آن را انجام دهد.ثانیا می توان از طریق قانون ، احزاب را موظف کرد که در تصمیم گیری های درونی خود دمکراتیک عمل کنند تا این امر مانع تسلط افراد نامناسب بر تشکلات سیاسی شود.ثالثا می توان احزاب را موظف کرد که تعداد اعضای خود را به طور دقیق مشخص کنند تا بتوان وزن و ضریب اهمیت هر حزب را در طرح ادعاها و مطالبات تعیین کرد.رابعا می توان جریان مالی احزاب را به صورت شفاف تنظیم کرد تا امکان بازرسی قانونی دقیق آن فراهم باشد. همچنین می توان احزاب را در چارچوب های اهداف و برنامه های ملی محدود کرد تا به دنبال اهداف خاص قومی و واگرایی سیاسی نروند.بنابراین می توان با اجرای دقیق این موارد، تا حدود زیادی هزینه های فعالیت احزاب را کاهش داد و آنها را به ابزار مناسب برای تحقق مشارکت عمومی تبدیل کرد.

*این نوشتار، متن گفتگو با دکتر سید محمد طبیبان در آبان ماه سال 1380 است.