۰ نفر

روشنفکری و تکنوکراسی در ایران معاصر

۳ مرداد ۱۳۹۳، ۸:۱۹
کد خبر: 53917

چرا ما دچار مشکلات داخلی، بین‌المللی، ضعف بنیه‌های تولیدی، بنیه‌های کارآفرینی در کشور و عدم پیشرفت فنی و علمی و مسائلی که همه ما را نگران می‌کند هستیم؟

متن زیر گفتاری از دکتر طبیبیان است که در انجمن اقتصاددانان در یک سخنرانی ارائه شده است:

بحثی که امروز تحت عنوان روشنفکری و تکنوکراسی در ایران معاصر مطرح می‌شود، تقریبا به بحثی مربوط می شود که تحت عنوان مشکلات خردورزی در اقتصاد ایران حدود 2 سال پیش در انجمن اقتصاددانان مطرح کردم. علت اینکه احساس می‌کنم طرح این بحث برای جمع اقتصاددانان کشور لازم است برگشتن به ریشه‌های فرهنگی آن مسائل اقتصادی است که به طور عینی با آنها روبه‌رو هستیم. این سوال را باید از خودمان بپرسیم که چرا وضع ما در حال حاضر این‌گونه است؟ این سوال، سوال علمی است و سیاسی نیست.

چرا ما دچار مشکلات داخلی، بین‌المللی، ضعف بنیه‌های تولیدی، بنیه‌های کارآفرینی در کشور و عدم پیشرفت فنی و علمی و مسائلی که همه ما را نگران می‌کند هستیم؟ و نه تنها در حال حاضر دچار این‌گونه مسائل هستیم به نظر می‌رسد به طور تاریخی، دائم به این نوع مشکلات دچار بوده‌ایم. از یک قرن پیش تا حالا به انواع مختلف، به‌رغم اینکه چقدر درآمدهای نفتی یا درآمد از منابع دیگری داشتیم، این گونه مسائل دائم دست به گریبان کشور بوده است. این پرسش مطرح می‌شود که ریشه این سوال‌ها را کجا باید پیگیری کنیم؟ اگر ابتدا در یک لایه بالایی به زندگی اجتماعی خود نگاه کنیم، به روابط و کار کرد های اقتصادی می‌رسیم و این کارکرد ها توجه مارا جلب می کنند. یک لایه پایین بخواهیم برویم باید به سیستم سیاسی و قانونی نگاه کنیم و نحوه کارکرد آن را بر رسی کنیم، بخواهیم کمی پایین‌تر برویم باید به عواملی فکر کنیم که دلیل ایجاد این سیستم سیاسی وشاکله قانونی است. یعنی به روابط اجتماعی می رسیم، و اگر باز به پایین‌تر برویم بایستی به نوع فرهنگ فکری‌مان توجه کنیم، یعنی آن نوع فرهنگ‌ فکری که کنش ها و واکنش های ما را هدایت می‌کند، رفتارهای ما را تنظیم می‌کند و طبق آن فرهنگ و رفتارها، فعالیت‌هایی را انجام می‌دهیم که براساس آن روابط سیاسی ایجاد می‌شود و آن روابط سیاسی، سیستم سیاسی ما را ایجاد می‌کند و آن سیستم تعیین‌کننده قالب ساختار اقتصادی است و کارکرد سیستم اقتصادی ما نیز تا حدودی نمود آن کار کرد های سیاسی است. بنابراین بد نیست اقتصاددانان گاهی اوقات به زمینه‌های فرهنگی اندیشه و حیطه اندیشه توجه داشته باشند و به نظر بنده اقتصاددانان ما کمتر به این موضوع پرداخته‌اند یا راجع به آن صحبت کرده‌اند. بنابراین دلیل طرح موضوع این بحث همین است که چگونه می‌‌توان برای تشریح مشکلات و پیچیدگی های موجود اقتصاد کشور از زمینه‌های فرهنگی اندیشه های رایج در بطن جامعه کمک گرفت. آیا متفکرین حوزه اجتماعی در مسیر حوادث کشور تآثیر داشته اند؟ آیا می‌‌توان دلایلی یافت که کاستی‌هائی که ما به عنوان یک ملت در حیطه تفکر و اندیشه اجتماعی داشته ایم، در ترسیم مسیری که طی کرده‌ایم موثر واقع شده است؟ اگر اندیشمندان ایران طی یک قرن گذشته به نحو متفاوتی به تولید اندیشه و اشاعه فکر می‌پرداختند آیا می‌توانیم بگوییم که کشور ما مسیر متفاوتی را طی می‌کرد؟ برای پاسخ به پرسش اخیر اول باید به این پرسش پاسخ داد که آیا اصولا اصحاب فکر و اندیشه در این دیار تاثیرگذار بوده‌اند که بتوانیم در مورد چگونگی آن تاثیر گذاری صحبت کنیم؟ البته باید توجه داشت که این سوالها، سوالهای مشکلی است و احتیاج به مطالعه وسیع و عمیق دارد و شاید در شرایط فعلی کسی حوصله توجه کردن به این سوالات را نداشته باشد و حواسشان به مسائل دیگری است و نگرانی‌های دیگری ذهن افراد را پر کرده است. این هم از علائم ایام است که هنگامی که ضرورت دارد توجه جامعه، به خصوص متفکران به برخی مسائل عمیق جلب شود، مشکلات حاد، حواس‌ها را به سوی خود جلب می‌کند و فرصت را از تفکر اصولی باز می‌دارد و اگر دقت کنید می‌بینید که اکثراً حوصله تفکر در این گونه مسائل را ندارند. برای این که بحث را ادامه بدهم اول از سوال آخر شروع می‌کنم. این که آیا اصولا اصحاب فکر و اندیشه در این کشور تاثیرگذار بوده‌اند یا نه؟ بسیار شنیده‌ایم که گفته می‌شود روشنفکران و افراد تحصیلکرده با توده مردم در تماس نیستند و در نتیجه نمی‌توانند نظرات خود را به آنها منتقل کنند و حاصل ابن جدائی بی تاثیر بودن متفکرین و به راه خطا رفتن مردم بوده است. یعنی استدلال می شود که مردم به سخنان کسانی گوش می‌دهند که آنان را به راه نامناسب و زیان‌بار می‌کشانند که برای همه از جمله عوام زیان‌بار است. این مفهوم و شاید روایت‌های مربوط به این نظر را به دفعات شنیده‌ایم که بله افراد تحصیل کرده روشنفکران، به زبان مردم صحبت نمی‌کنند و در نتیجه مردم حرف‌های آنان را نمی‌فهمند و کسان دیگری هستند که مردم به حرف‌های آنان گوش می‌دهند و آن کسان دیگر حرف‌های مناسب و کارساز نمی‌زنند و مردم را به راهی می‌برند که شرایط مملکت را دچار گرفتاری می‌کند. این موضوعی است که بسیار مطرح می‌شود. حالا فرض کنیم روشنفکرهای ما حرف به دردخوری هم برای گفتن داشته باشند، سوال من این است که آیا درست است روشنفکر‌های ما در صد سال گذشته بر روند حوادث و رویداد ها و اندیشه و زندگی مردم و عوام اثر نگذاشته‌اند؟ من نظری عکس این قضیه را دارم و متاسفانه باید بگویم که روشنفکران ما اثر بسیار عمیق بر روی افکار عمومی و روند حوادث داشته‌اند. درست است که این اثر عمیق آنی نبوده است (امروز یک خطیب نماز جمعه می‌تواند برای مردم چیزی بگوید و آنها بر اساس آن گفته کاری را انجام بدهند، یا یک روزنامه‌نگار چیزی بگوید که مردم فردا بخوانند) اما روشنفکران در طولانی مدت به طور بسیار عمیق در اذهان مردم اثر گذاشته‌اند. بسیاری از کج‌فکری‌ها، کج‌سلیقگی‌ها، کج‌روی‌ها و برداشت‌های نامناسبی که بعدا به بحران‌های اجتماعی تبدیل شده است، ابتدا می‌توانیم مسیر و سرچشمه آن را پیگیری کنیم و در سر خط به افکار روشنفکران ده یا بیست سال قبل‌تر برسیم. نمونه زیاد می‌توان ذکر کرد. به این ترتیب تاثیرپذیری بلندمدت مردم از این گروه قابل توجه است. کافی است به تفکر مردم در امور سیاسی، اجتماعی، تفکر فلسفی، اخلاق جمعی و الگو‌های عمومی تفکر توجه کنید و نقش کسانی چون علی شریعتی، جلال آل‌احمد، احمد فردید، خلیل ملکی و سلسله طولانی از ایدئولوگ‌های حزب توده را در آن مشاهده کنید. حتی اثر تفکر نیهلیستی افرادی مانند صادق هدایت را نیز می‌توان در بین مردم معمولی پیدا کرد. گرچه یافتن میزان این تاثیرکنکاش و ریز بیتی بیشتری لازم دارد، اما تاثیر او بر سبک نثر فارسی که همه ما امروزه به کار می‌بریم واضح است. بدون اینکه بدانیم نوشته‌های ما متاثر از سبک نثری است که صادق هدایت به ما یاد داده است و این تاثیرگذاری بسیار بزرگی است. حتی بسیاری از شخصیت‌های روحانی و حوزوی را می‌توان یافت که دانسته یا نادانسته از افکار این روشنفکران تاثیر گرفته‌اند. برای مثال و به طور مشخص کتاب‌های اقتصاد که به وسیله تعداد زیادی از شخصیت‌های حوزوی که بعد از انقلاب نوشته شده است، تحت‌تاثیر مشخص روشنفکران قبل از انقلاب است و مشخصا مانند همان‌ها نوشته‌اند. یا بعضی از اسناد بسیار مهم سیاسی‌ که بعد از انقلاب تنظیم شده است. مانند برخی مواد اقتصادی قانون اساسی و نیز رواج برخی دیدگاه‌ها مانند ملعون بودن پیمانکاران، بد بودن دنبال سود رفتن، ضرورت عمومی بودن ابزار‌های تولید، مصادره کردن اموال، دولتی کردن بخش‌های مختلف اقتصادی، دولتی کردن تجارت خارجی، مطالبی هست که وقتی ریشه آنها را پیگیری می‌کنیم به افکار متفکران و روشنفکران قبل از انقلاب می‌رسیم. همچنین است مقررات و مصوباتی مانند قانون زمین شهری، تشکیل کمیته های هفت نفره تقسیم زمین... مشاهده می شود که در ایران پیوسته حکومت‌ها با ایده‌های جدید مخالف بوده‌اند و این تکنوکرات‌ها هستند که کار طراحی و تنظیم و ترغیب و راضی کردن صاحبان قدرت را انجام می‌داده اند و آن ایده را اجرا می‌کرده اند و کمک به افزایش سطح زندگی مردم می‌کرده اند و نمونه این امر زیاد است حتی مفاهیمی مانند غرب‌زدگی، استعمار، استثمار، خودی و غیرخودی و مانند آن توسط همان گروه سکه رایج شده است و امروزه به کار برده می‌شود. از افرادی که مثال زدم می‌توانید ریشه‌های فکری آنها را در سیستم اجتماعی خودمان ببینید. علی شریعتی در یکجا و احمد فردید در جای دیگر و دیگران نیز همین‌طور. رد پای حزب توده و دستگاه آن در رمان نویسی، فیلم سینمائی، شعر و مطالب فکاهی و کاریکاتور برای ده ها سال مشهود است چنانکه آقای دکتر غنی نژاد ابتدا تبیین کرده اند. بنابراین ارتباطی که روشنفکران با توده مردم داشتند در بلندمدت، تدریجی و عمیق بوده است و به شکل‌های مختلفی هم انجام گرفته است. کتاب‌های درسی و روزنامه‌ها، فیلم‌ها، حتی برنامه‌های رادیو و تلویزیون، شعر و در واقع حتی شوخی‌ها وجوک ها، مجلات طنز... روش‌هایی بوده است که این قشر افکار خودشان را اشاعه داده اند. روشن فکر خودی این روشنفکران چه ویژگی‌هایی دارند و کی هستند، گرفتاری و مشکل آنان کدام است و چرا آنها را از تکنوکرات‌ها جدا می‌کنیم؟ برای مشخص شدن اینکه روشنفکر کیست و تکنوکرات به چه کسی می‌گویند نمونه‌هایی بیان می‌کنم. فکر کردم شاید بهترین کسی که به عنوان روشنفکر می‌توانم معرفی کنم جلال آل احمد است که کتابی با عنوان "در خدمت و خیانت روشنفکران" نوشته است که در سال 1357 منتشر شد و در اینجا نقل قول ها با ذکر شماره صفحه از همین کتاب است. او در این کتاب نظرات خود و دیگر روشنفکران معاصرش را آورده است. به نظر من او یک نمونه تیپ "روشن فکر خودی" است( بعدآ تعریف خودی چنانکه خود آل احمد مطرح کرده معرفی می شود). کتاب او نیز کتاب مناسبی برای بر رسی است. چه اینکه بر اساس مستندات و مآخذ ارائه شده در آن، اندیشه بسیاری از روشنفکران هم دوره خود را مطرح می کند. چنانکه در مقدمه کتاب مطرح می کند از نظر بسیاری از روشنفکران آن زمان بهره گرفته و با آنان مشورت کرده است. اینکه کتاب جلال آل احمد را انتخاب می کنم منظور نقد آن نیست. چه اینکه کتاب خوبی است و جمعبندی از نوع نگرش طیف وسیعی از روشنفکران ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را بدست می دهد. البته هنگامی هم که این کتاب را می‌خوانیم متوجه نمی‌شویم که بالاخره کدام کار روشنفکران خدمت بوده است و کدام خیانت. ولی آن تصوری که در ایران از روشنفکر مطرح بوده است را می‌توانیم در کتاب ‌آل‌احمد بیابیم. البته باید بگویم روشنفکری که به صورت متعارف مدنظر است و در منابع خارجی هم نگاه کردم به دیدگاه‌هایی که از قرن هفدهم به بعد مطرح شده است، باز می‌گردد. ظهور روشنفکران در تاریخ یک رویداد و پدیده خاص و مربوط به یک تاریخ خاص است. به این معنی که در دوران رنسانس دانشمندان به جای اینکه برای یافتن "حقیقت" و دانش در هر موضوعی به کتاب مقدس مراجعه کنند به طبیعت مراجعه کردند، مثلا برای اینکه شکل افلاک را پیدا کنند به جای اینکه به کتاب مقدس مراجعه کنند تا ببینند در کتاب چه چیزی راجع به آن نوشته شده است، می‌رفتند و اجرام آسمانی را رصد می‌کردند. یا اینکه در مورد فیزیولوژی بدن به جای آنکه از کتاب مقدس مطلبی را پیدا و تفسیر کنند می‌رفتند و یک مرده را تشریح می‌کردند. این کاری را که متفکران رنسانس شروع کردند به شدت باعث آزردگی کلیسا و کشیشان شد، چون انتظار آنها این بود که برای فهم هر دانشی ماخذ کلیسا باشد و مردم برای دستیابی به "حقیقت" به آنها مراجعه کنند. این معارضه بین نو اندیشان و کلیسا منجر به آغاز بر خورد و مقابله بین این دو گروه شد. نمونه‌ای که همه می‌دانیم برخورد کلیسا با گالیله است. این برخوردها باعث طرح ایده‌های جدید شد. ایده ضرورت آزادی اندیشه. این نسل جدید از متفکرین می‌گفتند که اجازه بدهید ما فکر کنیم، مثلا شما می‌گویید خورشید به طاق آسمان چسبیده است اجازه بدهید ما فکر کنیم و مشاهده کنیم ببینیم آیا این طور هست یا نه و بعد از آن ضرورت آزادی قلم و آزادی بیان مطرح شد که بگذارید آن چیزی که ما فکر می‌کنیم و به آن می‌رسیم را آزادانه اشاعه بدهیم. یعنی آن برخورد ناخواسته بین این دو گروه باعث به وجود آمدن تحولی دیگر شد. و آن توجه به آزادی اندیشه، آزادی بیان و گرفتاری‌ای که این بحث برای جامعه آن دوران به وجود آورد مساله حقوق را برای افراد مطرح کرد. که آیا حق داریم آزادانه فکر کنیم یا نه و چون می توانیم بیاندیشیم پس آزاد هستیم. اگر حق داریم که آزادانه فکر کنیم باید شخصیت‌های محترمی باشیم و باید دیگران قبول کنند هر فردی شایستگی دارد که مستقلا فکر کند. خودش یاد بگیرد و تجربه کند و راجع به نتایج کارش بحث کند. این امر باعث به وجود آمدن یک انقلاب فرهنگی- اجتماعی شد که بعداً انقلاب‌های سیاسی ایجاد کرد. آزادی فردی، آزادی انتخاب، آزادی بیان، فکر کردن، آزادی متفاوت بودن آزادی امتحان کردن، آزادی اشتباه کردن. اینها پیرو همان مساله به وجود آمد. و روشنفکری اینجا به وجود می‌آید و برای مفهوم مدرن آن دلایل زیادی می‌توانم مطرح کنم که روشنفکری از قرن هفدهم به بعد آغاز می‌شود( نگاه کنید به کار فرانکلین بومر ). افکار روشن فکری تحت تآثیر تحولات حیطه واقعی مانند دست آوردهای علوم تجربی یا دست آوردهای مادی مانند ابداع کالاهای جدید بوده است. مانند اندیشه کوپر نیک و یا نیوتون که جهان بیتی جدیدی را در حیطه اندیشه مطرح کرد یا تولید عدسی های باکیفیت در قرن 17. هر حرکت علمی قرن 17 با افکار سنتی در برحورد قرار گرفت و نتایجی ایجاد کرد که بسیار عظیم تر دست آورد اولیه بود. جلال آل احمد هم در ابتدای کتاب سعی می‌کند که بگوید روشنفکری یک مفهوم کلی است که از دوران عصر روشنگری ظاهر می‌شود ولی این مساله را زود فراموش می‌کند و به سرعت این بحث اساسی را که چه دست آوردی می‌توانیم از تجربه قبلی در اروپا بیاموزیم را فراموش می‌کند و به بحث روشنفکر ایرانی و آنچه آن را "روشنفکر خودی" معرفی می کند، می‌پردازد. برای این کار روشنفکری را به تاریخ قبل از اسلام می‌برد. در صورتی که روشنفکری بحثی جدید است. یعنی اگر دانشمندی نبود که خودش بخواهد تحقیق کند آزادی فکر زیاد مفهومی پیدا نمی‌کرد. چون همه مانند بزرگ‌تر‌ها فکر می‌کردیم و راحت‌تر هم بودیم. و اگر پرسشی می داشتیم از پدر بزرگ ها و ریش سفید های محل می پر سیدیم و آنها هم طبق سنت جواب می دادند. او به این مساله توجه نمی‌کند و در کتابش اولین روشنفکر تاریخ ایران را گئومات مغ، تلقی می‌کند و بعد از آن مانی و مزدک. تمام این افراد در تاریخ افراد بزرگی هستند و به نظر بنده ما اگر بخواهیم اینها را وجه‌المصالحه ایده خودمان قرار بدهیم کار غلطی است. و در این کتاب وی بعد از اسلام، سلمان فارسی و اباذر غفاری و خلفای راشدین به جز عثمان را روشنفکر می‌داند و من از کتاب نقل قول می‌کنم: "در حضور سلمان فارسی یا اباذر غفاری، و پیش از این در رفتار خلفای راشدین(غیر از عثمان) که همه به نوعی جوکیگری می زیستند و از بیت المال چراغ خانه خویش را روشن نمی خواستند، ما با کسانی طرفیم که فحوایی از اشتراکی گری در رفتار خویش دارند و جویندگان عدالت صرفند..."(ص. 136) این اشتراکی‌گری کلید واژه بحث است و گئومات و مزدک را هم که در این طبقه قرار می‌‌دهد به همین دلیل است. از نظر او: "روشنفکر کسی است که در هر آنی به گردش امر مسلط خالی از اندیشه معترض است. چون وچرا کننده است. نفی کننده است. طالب راه بهتر ووضع بهتر است، سئوال کننده است و نپذیرفتار است. وبهیچکس و هیچ جا سر نسپارنده است. جز به نوعی عالم غیب به معنی عامش، یعنی به چیزی برتر از واقعیت موجود و ملموس که اورا راضی نمیکند. و به همین دلیل است که می توان اورا دنبال کننده راه انبیا خواند..."(143). پس روشنفکر کسی است که نپذیرنده است، معترض است، چون و چرا کن و نفی‌کننده است. همیشه وضع بهتر را می‌‌‌خواهد اما نمی‌داند که چه می‌‌خواهد. پس چیزی از عالم غیب می‌خواهد و به همین دلیل اخیر است که او را در رده انبیا می‌خواند. یعنی شاید مهم‌ترین وجه کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" این تعریف است و در واقع مربوط کردن روشنفکری به پیغمبری‌گری. آن هم از نوع خاص. در اینجا نقل قولی دیگر را بیان می‌کنم: " اکنون می خواهم در پایان این بحث تند که صرف ارزیابی شتاب زدهای شداز کم وکیف کار روشنفکران خودی و کارنامه ایشان در طول تاریخ مدون ایران با تردید فراوان دسته بندی ای هم کرده باشم همه ایشان را.وبه ترتیب اثر و اهمیتی که داشته اند یا هنوز دارند. دسته اول ایشان «شهید»انند. که از مثلث «ارتداد- حمل بار امانت-اعجاز کلام» بیشتر تکیه بر اولی داشته اند، اینها جماعت منزه طلبان و سخت گیران و مقلدان طراز اول پیغمبری اند، که اگر صف ایشان را از مانی شروع کنیم- به ترتیب تاریخی و بدون مراعات ذکر همه اسامی- به مزدک و المقنع نخشبی می رسیم؛ سپس به قرمطیان اسماعیلی و سپس به منصور حلاج و شهاب الدین سهروردی؛ وسپس به پسیخانیان نقطوی و شیخیهاوبابیها؛ و سپس به میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی؛ سپس به صور اسرافیل و ملک المتکلمین و دست آخر به کسروی. این جماعت چون وچرا کنندگان ابدی ومعترضین همیشگی و ناراضیان صرف و عنقاجویان. دسته دوم ایشان اعجاز کنندگان در کلامند. که از آن مثلث معهود بیشتر به نکته آخر تکیه کرده اند. یعنی که به اتکای قدرت کلام-و ناچار جذبه اندیشه خویش- عمل می کنند؛ و تنها در حوزه نفسانیات و نه در حوزه «امر». و این خود معجزه مانندی است، و دست کم کرامتی، و چون قلمرو کلامی که از آن دم می زنیم زبان فارسی است ناچار به جستجوی ایشان فقط به دوره اسلامی قناعت بایدمان کرد. صف ایشان را با نام فردوسی زینت می کنیم و می پردازیم به ناصر خسرو. سپس به خیام و بیهقی و عطار و مولانا جلالالدین وسپس خاقانی و نظامی و حافظ و جامی و بعد، سه چهار قرنی را بسرعت طی می کنیم تا برسیم به بهار و دهخدا و نیما... دسته سوم ایشان بر دست قدرت نشیندگانند.یعنی نه آنها که در کلام خود آن قدرت را، و نه در اندیشه خود آن جذبه را، داشته اند که حمل بار امانت را به تنهائی کفایت کند. و نیز نه آن منزه طلبی صرف را داشته اند که تحمل بار « زندقه» و «ارتداد را» بیاورد؛ تا ازین راه عاقبت کارشان به شهادت بکشد.وناچار مستعانی می خواسته اند برای اثر کردن؛ و باوری برای حمل بار امانت. اگر این دسته را با بزرگمهر شروع کنیم - در دوره اسلامی بایستی به خاندان برمکی برسیم و سپس به حسنک وزیر و به همه وزرای خراسانی تا نظام الملگ و مثل اعلای ایشان خواجه نصیر طوسی. متاخران همین دسته اند امیر کبیر و مصدق. دسته چهارم ایشان زینت مجلس «امر» شدگانند. که صرف نظر از قدرت وضعف کلام یا جاذبه و دافعه اندیشه- چندان در بند عوض کردن وضعی نیستند. وبه رضایتی و تسلیمی «واقعیت» را پذیرفته اند. و سر و کار داشتن با «کلام» فقط حرفه ایشان است یا وسیله ارتزاقشان. ارزشمند ترین ایشان سعدی و بی ارزش ترین ایشان قاآنی..."(ص.،166-168 ). اینکه می‌گوید روشنفکران باید از نوع پیامبران باشند باید دارای سه ویژگی باشند یکی اینکه باید "مرتد" باشند چون می‌گوید پیغمبران نسبت به اخلاق و دین رایج زمان خودشان مرتد بودند. "حمل بار امانت"، احساس کردند که یک رسالتی، یک امانتی دارند که باید منتقل کنند و "اعجاز کلام" و معجزه آنها اعجاز کلام آنها است. خاتم‌النبیین، پیغمبر اسلام (ص) نیز مهم‌ترین معجزه ایشان، اعجاز کلامشان است. بنابراین روشنفکران هم معجزشان اعجاز کلام است. جلال آل‌احمد مطالب اول کتاب را فراموش می‌کند که اصولآ بحث روشنفکری نتیجه یک تحول فرهنگی علمی است، مربوط به قرن هفده به بعد است. لکن در بحث روشنفکری خود دامنه بحث را به زمان گئومات مغ بر می‌گرداند و زرتشت و مانی و مزدک و فردوسی را نیز روشنفکر خودی تلقی می‌کند که در آنها بایستی عناصر چپگرایی و اعتراض تشخیص داده شود. البته این بی احتیاطی جفا در حق این شخصیت‌های تاریخی است که هر کدام در شرح و ظرف تاریخی خود قابل بحث هستند نه براساس دسته‌بندی‌های مفهومی هزاران سال بعد. اصلا منصفانه نیست که بخواهیم براساس دموکراسی امروز درباره فردوسی صحبت کنیم یا براساس مفاهیم امروز روشنفکری مثل آزادی در خصوص گئومات مغ یا مزدک حرف بزنیم یا با مفاهیمی چون آزادی قلم و اندیشه در باره سعدی و یا بر اساس صفت چپ گرائی رایج قرن بیستم. با این کار گویی که می‌‌‌خواهد آنها را از تاریخ بیرون بکشد و گروگان بگیرد برای سطحی‌نگری روشنفکری خود و یا اینکه کاهلی قرن بیستمی خود را به آنها ببندد. ایرادی که بر همگنان زمان خود می گیرد بر سر این است که روشنفکرهای ما بومی نیستند. در خصوص روشنفکران نقل‌قول‌های مختلفی از ایشان می‌توانم ذکر کنم که اینها بومی‌گری را فراموش کرده اند. این بومی‌گری در دیدگاه وی ظاهراً یک اصالتی دارد و به نظر من بیرون کشیدن این شخصیت‌ها از تاریخ برای این است که با وصل کردن این بومی‌گری به آنها سعی کند که این بومی‌گری را اصالت بدهد. و در پیرو همین روش است که تمام روشنفکرانی را که بومی تلقی نمی‌کند یا وابسته هستند یا تابع "متروپل" یا دلباخته غرب یا غربزده هستند یا پذیرنده استعمار هستند، یا کسانی مثل صادق هدایت را در حد همان سگ ولگرد قلمداد می‌کند که خود هدایت در کتابی با همین نام نوشته است و دقیقا می‌شود نقل کرد که هنگامی که در خصوص کتاب هدایت صحبت می‌کند می‌نویسد: ."واین خود بزرگترین استعاره است در تایید آنچه در باب روشنفکران غرب زده می توان گفت -که در این محیط بومی نشسته اند اما از آن بیگانه اند، و مدام هوای دیگر و ارباب دیگری را بسر دارند"(ص.،157). روشنفکر ایرانی (بغیر از خود او) خود باخته و غرب زده است و استعمار را پذیرفته و تسلیم شده به «مترو پل». "یک روشن فکر ایرانی وقتی در راه صحیح روشن فکری گام می زند که...غرب و تمدن غرب را نه در حوزه استعماری، بلکه در حوزه ضد استعماری بپذیرد و تبلیغ کند"(ص.،77). و حتی قراردادن خود صادق هدایت در حد سگ ولگرد. " وآیا به این دلایل نیست که خود او دست آخر همان«سگ ولگرد» را می ماند"(ص.،158). همین قضاوت و مشابه آن درمورد بقیه، دهخدا، بهار، صادق چوبک بزرگ علوی. آنها را در ردیف سگ ولگردی بیشتر تلقی نمی‌کند. این برداشتی است که می‌بینیم یک روشنفکر مهم و با نفوذ و صاحب اثر و اثرگذار در کشور ما در مورد روشنفکری مطرح می‌کند و در واقع افرادی نق‌زن و چپگرا، معترض و کسی که حرف مشخصی ندارد، دنبال چیزی مشخص نیست و همه چیز را رد می‌کند را به عنوان روشنفکر معرفی می‌کند. به خود اجازه می دهد به همه اهانت کند، گروههای وسیع را مورد شماتت قرار دهد؛ از اشراف گرفته تا عشایر. خصوصآ تحصیل کرده ها و تکنوکراتها که گله وار سر سپرده غرب و استعمار زده و شیفته تلقی می شوند. آیا آثار اینگونه تفکر و تلقی را برای سالهابعد نمی توانیم پیگیری کنیم؟ بری بودن از انصاف در قبول تنوع، قضاوت فله ای و محکوم دانستن بدون محاکمه. شاید بتوان گفت برخی از روشنفکرهای امروزی ما هنوز در این قالب فکری قرار دارند. اگر ما به اینگونه از روشنفکر ایرانی بگوییم که اخلاق مورد نظرشما کدام است؟ و پیشنهاد کنیم که اخلاق‌های متعالی دینی و اخلاق‌های والای انسانی پیشکش بیایید راجع به اخلاق انسانی معمولی فکر کنیم پاسخی ندارند. در این خصوص نوعی اخلاق کانتی یک ضابطه خوبی است که می‌گوید من باید چیزی یا کاری را غیراخلاقی بدانم که اگر خود انجام دادم و این رواج عام پیدا کرد و هنگامی که دیگران هم همان عمل را انجام دادند و ببینم که مورد پسندم نیست آن وقت غیراخلاقی است اگر من هم آن کار را بکنم. مشابه فرمایش امام علی‌(ع) است که می‌گوید: «هر چه را که برای خود نمی‌پسندی برای دیگران هم مپسند» بیاییم بگوییم آقای روشنفکر خودی شما در کتابتان تکنوکرات‌ها را بسیار مورد حمله قرار دادید و آنها را وابسته به حکومت‌ها دانسته‌اید. منظور شما از روشنفکرهای غرب‌زده همان‌ها هستند. درس‌خوانده‌های غرب زده، فکلی، انواع و اقسام صفت‌هایی که به آنها داده‌اید و نهایتا آنها را "نشستگان بر دست قدرت" هم خواندید. برای مثال؛ آل‌احمد در این کتاب درخصوص تکنوکرات‌ها می‌گوید: "و این دسته از روشنفکران همان ها هستند که به صورت«تکنوکرات» ها در می آیند. و «تکنوراسی »را اگر «همان حکومت فن» یا «حکومت تکنیک» بگیریم این حضرات همان چرخهای گرداننده دستگاهند که روز به روز به سمت بی ارادگی و سلب حیثیت روشنفکری می روند."( زیر نویس ص.،72 ). ما از آقایان بیاییم بپرسیم که بگذارید فرض کنیم که کاری را که شما انجام دادید ما نیز انجام می‌دادیم مثلا از زمان امیرکبیر که مایه‌کوبی و واکسیناسیون رایج شد یک عده می‌گفتند این کار را انجام ندهید، و روشنفکرها هم چون این ترتیب ها و امکانات از غرب آمده بود به این عمل معترض بودند و آن را رد می کردند. طبق سفارش کتاب مزبوربه عنوان روشنفکر باید اعتراض کنند و نفی کنند. حالا ببینید اگر به آن توصییه ها بیشتر عمل می شد چه میزان در حال حاضر بیماری‌هایی در کشور رایج بود که سال‌ها است از بین رفته است. اگر ورود پزشکی جدید از غرب را نفی می‌کردیم چه میزان از جوانان و کودکان ما تلفات بیشتری داشتند، چه‌قدر به دلیل ابتلا به آبله، دیفتیری و کزاز فوت شده بودند. اگر ورود برق و تلفن، مخابرات و غیره را نفی می‌کردیم به عنوان ابزار نفوذ سرمایه داری واستعمار امروزه چه‌قدر عقب‌تر بودیم. اگر ایجاد مدرسه سبک مدارس غربی را نفی می‌کردیم چه تعداد از ما، فرصت آموزش را از دست می‌دادیم.نفی ایجاد دانشگاه هم همین نتیجه را در سطح بالاتری به وجود می آورد. باید توجه کرد که بسیاری از مردم که زندگی بهتری دارند در همین مدارس و دانشگاه‌ها درس خوانده‌اند و مدیون نظام آموزشی جدید هستند باید دید این نو آوری ها و معرفی این شیوه های جدید را در تاریخ ایران چه کسانی انجام داده‌اند. در خدمت فن سالاران باعث این کارها عمدتاً فن سالاران و به زبانی تکنوکرات‌ها بوده‌اند. ممکن است گفته شود که حکومت‌ها این کارها را انجام داده‌اند ولی این نوع کارها، کاری نبوده است که امثال رضا شاه بتواند انجام دهد یا شاهان قاجار چرا که اطلاعی از این کارها نداشتند. اگر تاریخ معرفی این نوع دست آورد ها را در کشور بررسی کنید می بینید که کسانی در ابتدا آمده‌اند و این افراد صاحب قدرت را ترغیب به انجام این کار کرده‌اند. به سرگذشت دارالفنون توجه کنید که چطور امیرکبیر ناصرالدین شاه را به تاسیس این مدرسه ترغیب کرد، با کمک عده ای درس خوانده جدید، با توجه به این که ناصرالدین شاه از تاسیس دارالفنون ترس داشت و می‌بینیم که بعد از کشته شدن امیرکبیر یکی از کارهایی که این شاه قاجار کرد زائل و خالی از محتوا کردن آن بود. تاریخچه ماشین دودی، چراغ برق، تلگراف، اولین کارخانه های نساجی... را مطالعه و تکرار همین داستان را به شکل های مختلف آن مشاهده کنید. مشاهده می شود که در ایران پیوسته حکومت‌ها با ایده‌های جدید مخالف بوده‌اند و این تکنوکرات‌ها هستند که کار طراحی و تنظیم و ترغیب و راضی کردن صاحبان قدرت را انجام می‌داده اند و آن ایده را اجرا می‌کرده اند و کمک به افزایش سطح زندگی مردم می‌کرده اند و نمونه این امر زیاد است، مثلا بعد از انقلاب می‌توان به آمدن موبایل در ایران اشاره کرد که در زمان یک فرد با جرات (یعنی آقای هاشمی و با پیگیری ایشان) وارد ایران شد که از آمدن موبایل به ایران دفاع می‌کرد. من دیده‌ام که چقدر در برابر این امر مقاومت می‌شد مثلا بعضی می‌گفتند که از نظر امنیتی اشکال دارد، گروه‌های خرابکار از این استفاده می‌کنند، از موبایل‌ گروه‌های قاچاقچی استفاده می‌کنند. احتمال رواج فساد دارد و هنگامی که تعدادی تکنوکرات همراه با بعضی از سیاستمدارانی که وجه تکنوکرات بیشتری داشتند این ایده را جا انداختند و اول موبایل را در اختیار مسوولان سیاسی مثل نمایندگان و استانداران واین تیپ‌ها قرار دادند به تدریج قبول شد که این وسیله خوبی است و مقاومت در برابر رایج شدن آن در کشور تا حدودی بر طرف شد. اگر به سفارش روشنفکران از آن دست توجه می کردیم، می شد که این تحول را با عناوین مختلفی مانند این که از غرب آمده نشان بورژوازی و سرمایه‌داری است نفی کنیم. مثال دیگر اینترنت است. شاید بسیاری ندانند که با چه مقاومتی رو برو شد. باز هم همان حرف‌های گذشته مطرح شد. ارتباطات جاسوسی برقرار می‌شود، اخبار به خارج درز پیدا می‌کند، خبرهای بدی از خارج به داخل می‌آید، توطئه‌چینی می‌شود و بهانه‌های بسیار زیاد، ولی عده‌ای این وسیله بسیار باارزش را با زحمت و خون‌دل فراوان در کشور معرفی و ایجاد و پایدار کردند که امروزه در بسیاری از جاها اعم از مراکز آموزشی و غیره وجود دارد و بسیاری اینترنت را وسیله کسب اطلاعات در امور علمی، فرهنگی، تجاری و صنعتی می‌دانند. در بعد از انقلاب به خوبی یادم هست که به فرض دانشجویی به سختی از ارومیه یا تبریز یا زاهدان پیش من می‌آمد که جزوه‌ای را بگیرد یا مقاله‌ای پیدا کند یا فصلی از کتابی جدید را برای تحقیق یا پایان‌نامه‌اش بگیرد. یا کارشناسی از سازمان برنامه یکی از شهرها برای گرفتن گزارشی یا مقاله ای تماس می‌گرفت. یا هنگامی که با دانشجویان شهرستانی صحبت می‌کردیم احساس می‌شد که از دانشجویان تهرانی نسبت به دسترسی اطلاعات علمی عقب‌تر هستند با دانشجویان تهرانی صحبت می‌کردیم می‌دیدیم که از دانشجویانی که مثلا در آمریکا درس می‌خوانند عقب‌تر هستند. اما اینترنت امروزه این مشکلات را برطرف کرده است. مشاهده می‌شود که در شهرستان‌ها گزارش یا مقاله‌ای تهیه شده است که بسیار عالی است و انسان از کار انجام شده لذت می‌برد. به‌دلیل اینکه به اطلاعات دسترسی داشته است. دیگر کمتر کسی در موضع ضعف قرار دارد و این نعمت بزرگی است. یا بسیاری از اطبای کشور به صورت روزمره از دست آورد های پزشکی مطلع هستند و در مورد مسائل مورد نظر، با همگنان خود در اکناف عالم مبادله تجربه می کنند. حالا سوال اینجا است چه کسانی باعث به وجود آمدن اینها هستند اینکه وضع ما از بعضی از کشورها بهتر است حالا شاید به درآمدهای نفتی ما نیز مرتبط است، اما می‌توان گفت به‌دلیل این است که ما تکنوکرات‌های بهتری داشته‌ایم و توجه هم بکنید که بسیاری از مستشرقین و نویسندگان و کسانی که از غرب آمده‌اند حتی دیپلمات‌های غربی که در ایران زندگی کرده‌اند و خاطرات خودرا نوشته اند، برای مثال به کتاب "اختناق ایران" نوشته مورگان شوستر اشاره می‌کنم که نوشته است ایران مجموعه فن سالار خوبی دارد. بسیار برخلاف این تصوری که می‌گویند همه اهل رشوه و ساخت‌و‌پاخت هستند، افراد بسیار با ایمان، پاکدل و پاکدامن در بین قشر کارمند وجود دارد که بی‌سروصدا در حال انجام دادن کارهای کشورشان هستند. این قشر تکنوکرات متاسفانه از دو طرف همیشه در کشور ما تحت فشار بوده است. یکی از طرف حکومت‌ها و اگر از صدر مشروطه نگاه کنیم می‌بینیم که حکومت‌ها همیشه از این قشر متوحش بوده‌اند. ولی ارتباط با این قشر برای آنها اجتناب‌ناپذیر بوده است. چرا که پزشک، مهندس، حسابدار، کارشناس مالیاتی، کارشناس حقوقی می‌خواستند و در عین حال از آنها واهمه داشتند و همواره آنها را تحت فشار قرار می‌دادند. بدتر از همه این قشر تکنوکرات از دست روشنفکران نوع خودی همیشه در عذاب بوده‌اند و من شخصا بعد از انقلاب این موضوع را از نزدیک به عنوان یک اقتصاددان و در حوزه کارشناسی درک کرده‌ام. روشنفکرهایی که همیشه در ایران مورد احترام بوده‌اند، راحت هستند و جامعه هم آنها را بیشتر می‌پذیرد که فقط نق بزن و معترض هستند، خودشان را جای پیغمبر جا می‌زنند، احساس رسالت می‌کنند و هر حرفی که بخواهند می‌زنند و فقط هم زبان آورند و ابزار دیگری هم ندارند. به نظر می‌رسد در شرایط فعلی و آینده یک تغییر دیدمان در کشورمان نیاز است. به این نکته دقت کنید علی‌اکبرخان داور که به همراه تعدادی دیگری از صاحبان دانش و فن و فقیه قانون مدنی ایران را نوشته‌اند و ماهنوز هم بهتر از آن پیدا نکرده‌ایم و از آن استفاده می‌کنیم. اما چند نفر از دانشجویان کشور با نام و کار داور در سازماندهی نظام دادگستری که هنوز هم پابرجا است، آشنا هستند؟ کمکی که به توسعه سیستم مالیات کرده است پایه‌گذاری‌هایی که در زمینه سجل احوال در آن زمان کرده است، آشنا هستند؟ چند نفر از سرنوشت تاسف بار او به دست رضا خان مطلع هستند؟ در خصوص اثر تکنوکرات‌ها مثال دیگری بزنم. اولین کسی که بودجه ایران را نوشت صنیع‌الدوله بود و در مقدمه بسیار جالب آن در مورد ضرورت بودجه نویسی وخارج کردن دخل و خرج عمومی از دست شاه و قرار دان آن در دست نمایندگان مردم توضیح می‌دهد. هنگام بردن اولین بودجه برا ی تصویب مقابل در مجلس ترور شد. و یا نگاه کنید کسی که اولین مدرسه به سبک جدید را اول در تبریز و بعد در تهران ساخت شخصی به نام رشدیه است، ولی چیز دیگری به جز همین از او نمی‌دانیم و خصوصاً خبر نداریم نظام آموزش جدید ابتدایی ما را در زمانی که حتی تصدیق ششم در کشور پیدا نمی‌شد، چه کسانی پایه‌گذاری کردند. این افراد، افراد بزرگی بودند که همه ما سوادمان را به آنها مدیونیم و یا خبر نداریم که بنیان‌گذاران علمی دانشگاه تهران که انسان‌های بسیار مبرزی بودند چه کسانی هستند؟ و در ایران به این‌صورت است که اسم‌ها گم می‌شود. اما، در کشورهای اروپایی وقتی یک اثری مثل ساختمان یاپلی ساخته می‌شود نگاه کنید می‌بینید اسم تمام کسانی که در ساخت این اثر نقش عمده داشته‌اند آمده است و حتی در کتاب‌ها نیز نوشته شده است. در ایران اما بسیاری از این افراد از ترس اینکه اسمشان مطرح شود خود را معرفی نمی‌کردنده اند و سعی در گمنام ماندن داشته اند.به عنوان مثال دیگر؛ تونل کوهرنگ، نمی‌دانیم برای اولین بار چه کسی این طرح و ایده را مطرح و پیگیری کرده است که وسط کوه را تونل بزنیم و از سر منشاء کارون آب را به طرف دیگر کوه منتقل کنیم. نمی‌دانیم صاحبان این همت‌ها چه کسانی هستند و سیستم را به چه نحوی متقاعد به اجرای این کارها کرده‌اند. متاسفانه ارزش کسانی را که برای ما کارهای بزرگ کردند نمی‌دانیم و با آنها آشنا نیستیم. ولی کسانی که ما را پیوسته به راه‌های سردرگمی برده‌اند می‌شناسیم و به آنها بسیار احترام می‌گذاریم. یک نمونه جالب دیگر عرض کنم؛ روز افتتاح تونل رسالت که اخیرا انجام شد مقامات جمع شده بودند و جشن برگزار شده و به همدیگر تبریک می‌گفتند. مطلبی در یکی از روزنامه‌‌ها توجه مرا جلب کرد که به این مضمون بود که این مقام‌ها رفتند و تونل را افتتاح کردند و تبریک گفتند و خوشحالی کردند. ولی جای کسانی که این را شروع کردند، کسانی که طراحی کار بر عهده آنها بود و جای کسانی که آنجا را ساختند، کاملا خالی بود. از همان لحظه پایان کار دیگر معلوم نیست که این افراد چه کسانی هستند. روشنفکر عرفی بنابراین به یک انقلاب فکری در کشور نیاز داریم. یعنی اینکه شروع کنیم به قدردانی از افرادی که برای مردم و آینده ما کار می‌کنند. زیرا در این کشور کار کردن به دلایل شرایط سیاسی و فرهنگی که ذکر شد بسیار مشکل است. همچنین لازم است آن روشنفکران پیامبر گونه خودی را هم سرجای خودشان بنشانیم. به آنها بگوییم که پس از حضرت خاتم دیگر پیغمبر جدید نمی‌خواهیم. "مرحمت فرموده ما را مس کنید". بیایید مانند روشنفکران عرفی افراد عالم و متخصصی باشید در سطح علوم روز خصوصاً علوم اجتماعی، لکن با آرمان فرهنگی. به این معنی مشخص که عالمانه اخلاق جمعی را ارزیابی کنید و آنچه سبب فرسایش فرهنگ ومانع پیشرفت و تعالی در آن وجود دارد را معرفی و نقد کنید. آنچه ارزش های اخلاقی لازم برای پیشرفت و سعادت کشور است را در بطن نظام سنتی و تاریخی یافته تهذیب و پیرایش و روز آمد کنید و در جامعه اشاعه دهید. آن مبانی فرهنگی که لازم ولی در کشور ما به دلائل تاریخی شکل نگرفته را تبیین و برای بررسی و نقد پیشنهاد کنید. ضابطه عمده در این راه نفی کردن و اعتراض کردن و مخالفت دائمی نیست. بلکه دفاع و تقویت از حقوق اولیه انسانهای عادی است. اگر مدعی هستیم آنگاه از آزادی های مشروع و از حقوق انسانی به صورت سازنده دفاع کنیم. همین کاری که روشنفکران غربی صدو پنجاه سال یا دویست سال است که انجام داده‌اند ( در این مورد نگاه کنید به کار ویرجینیا هلد و مرل کورتی ). روشنفکر عرفی از اصولی که زندگی بهتر برای عموم از طریق روش علمی را مقدور می‌کند دفاع می کند. اندیشه ای را پیگیری می کند که با انجام آن قدم مثبتی برای بهتر شدن زندگی مردم برداشته می‌شود. طبیعتا یکی از ویژگی‌هایش دفاع از آزادی‌های مشروع، دفاع از زندگی و ارزش‌هایی که به زندگی بهتر ارج می‌نهد است و این کار را در عوض خیالاتی که ما را به لاهوت و ناسوت مشغول می‌کند انجام می دهد. طبعاً انجام هر کار جمعی در جهان امروز و خصوصاً در کشور های درحال توسعه دولت زده در چارچوب دولت ها و حکومت ها انجام می شود. بنا بر این تکنوکرات ها و رو شنفکران باید بر اساس مبانی که قبلآ ذکر شد در این چارچوب ها کار کنند. در این مورد ضابطه اصلی قضاوت "بر دست قدرت نشستن نیست" بلکه حفظ امانتداری و دست و دل پاکی، اجتناب از مفاسد اداری، و تلاش تخصصی و صادقانه در بهبود شرایط زندگی مردم و جامعه است. یعنی آنچه در هر حالت جامعه ما به آن نیازمند است.

یادداشت‌ها

Baumer, Franklin L . " Intellectual History and it's Problems", the Journal of Modern History, Vol ,27 .No.3, (Sept. ,1949), pp. 191-203

Held, Virginia, "The Independence of Intellectuals", Journal of Philosophy, Vol. 80, No. 10 (Oct., 1983), pp .312-312

Curti, Merle, "Intellectuals and other people", the American Historical Review, Vol. 60, No.2 .(Jan., 1955),pp. 259-282

*این گفتار در مهر ماه سال 1385، از سخنرانی دکتر سید محمد طبیبیان در انجمن اقتصاددانان منتشر شده است.