۰ نفر

نرخ تورم هزار درصد!

۳ مرداد ۱۳۹۳، ۸:۰۴
کد خبر: 53915

علوم اجتماعی بر خلاف علوم فیزیکی فاقد آزمایشگاه هستند و به همین دلیل تجربه عملی سایر جوامع موفق و ناموفق برای فرا گیری و آموختن از آنها بسیار با ارزش است. در این نوشته یک تجربه اخیر مورد مرور قرار می گیرد.

در اواخر فروردین ماه امسال(آوریل 2006) این خبر در مطبوعات جهان منعکس شد که کشور آفریقائی زیمبابووه رکورد دار نرخ تورم بین کشورها شده و نرخ افزایش سطح عمومی قیمتها در این کشور از هزار در صد نیز گذشت.

به این معنی که طی یکسال قیمتها یازده برابر گردید و مردم این کشور در هر فصل حدود دو برابر شدن و هرماه حدود 22 درصد افزایش در قیمت ها را تجربه کرده اند. تصور اینکه مردم در چنین جامعه ای چگونه زندگی می کنند برای کسانی که با چنین شرایطی آشنا نیستند بسیار مشکل است. فرض کنید که شما دستمزد خود را بر حسب قرار داد ماهانه دریافت می کنید. ارزش دست مزد شما در پایان ماه حدود 78 درصد ارزش آن در اول ماه است و شاید بهترین کار این باشد که به محض دریافت حقوق و یا دستمزد تمام آن را صرف خرید کلا کنید ویا ارز خارجی خریده و در طی ماه به تدریج برای خرید مایحتاج به پول داخلی تبدیل نمائید ( مانند روشی که مردم کشور های امریکای لاتین در زمان تورم های چند صد درصدی عمل می کردند). با چنین نرخ بالای تورم اگر در اول سال پس انداز شما 1000 دلار زیمبابووه بوده است در آخر سال قدرت خرید آن به 90 دلار کاهش یافته است. تورم به حدی بالا است که رجحان نقدینگی را به شدت افزایش داده بنحوی که کسی به جز اسکناس وسیله مبادله دیگری را نمی پذیرد. شبه پول تقریبآ حذف شده و پول اعتباری نیز منتفی و وسیله مبادله به اسکناس تنزل یافته است. کمبود اسکناس سبب می شود که دولت بعضآ نتواند حقوق ها را پرداخت کند و کارکنان نیز چک را به عنوان وسیله پرداخت قبول نمیکنند چون بانکها تعداد اسکناس که در هر نوبت به هر مشتری می دهند را به 5000 دلار زیمبابووه محدود می کنند رقمی که با آن می توان فقط چند کیلو آرد خرید. بی ارزش ترین چیزی که در زباله ها یافت می شود اقتصاددانان از ده ها سال پیش، نرخ بالای تورم را نه فقط به عنوان یک نشانه از سوء مدیریت مالی و پولی بلکه یک نشانه سوء مدیریت گسترده نظام اقتصادی و سیاسی تلقی می کرده اند. به همین دلیل نیز آثار گسترده سو ء مدیریت در سایر وجنات اقتصاد این کشور قابل مشاهده است. زیمبابوه در یک حیطه دیگر نیز رکورد دار است. یعنی کشور ی است با بالا ترین نرخ ذوب شدن اقتصاد. در شش سال بین سالهای 2000-2005 این کشور 40 درصد از تولید و در آمد ملی خودرا از دست داده است و 70-80 درصد از نیروی کار فعال آن بیکار هستند. زیر بناها مضمحل و خدمات زیر بنائی مانند آب و برق ومخابرات فرو پاشیده و نارسا. فقر و بیماری وسیع وگسترده. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال 2006، امید به زندگی( یعنی برآورد میانگین عمر در بدو تولد) از حدود 63 سال در اواسط دهه 1990 به حدود 35 سال تنزل کرده است. امید به زنگی زنان 34 و مردان 37 سال است. علل مرگ و میر زنان به ترتیب عبارتند از مشکلات حین زایمان، بیماری ایدز و سایر بیماری ها. هر هفته حد اقل جسد بیست نوزاد و یا جنین در فاضلابهای شهر هراره-یعنی پایتخت- یافت می شود و یافتن بقایای اجساد نوزدادان و کودکان در زباله های شهری حادثه عادی است. این کشور با یک فاجعه انسانی روبرو است. هزینه آن سوء مدیریت، عبارت است ازفقر و بیماری و نا امیدی گسترده ای که مردم در نهایت با جان خود پرداخت میکنند. اگر جان مردم توسط دولت مردان این کشورها به عنوان هزینه به حساب آید. بیاد داریدکدام وسیله روشنائی قبل از شمع آمد؟ رئیس این کشور آفریقائی مردی است به نام رابرت موگابه که اکنون حدود هشتاد سال سن دارد و بیست و پنج سال است ریاست کشور مزبور را بعهده دارد. برای جوانان دیروز ماننده نگارنده این سطورکه مبارزات ضد استعماری را با علاقه زیر نظر داشته اند سر گذشت موگابه خود حیرت انگیز است. در دهه 1970 مردم زیمبابوه (رودزیای آن زمان) مانند مردم افریقای جنوبی-که در مبارزه مشابهی در گیر بودند- در مبارزه برای بیرون انداختن رژیم سفید پوست یان اسمیت کوشا بودند. یان اسمیت انگلیسی تبار حکومتی را اداره می کرد که سیاست رسمی آن جدائی و تبعیض نژادی به نفع اقلیت سفید پوستان بود. این مقاوت و مبارزه دو رهبر داشت که هرکدام بر مبنای محلی و قبیله ای گروهها ئی از مقاومت را هدایت می کردند. یکی رابرت موگابه رهبر حزب "زانو" و دیگری جاشوا انکومو رهبر حزب"زاپو". پیروزی آن مبارزه خود پیروزی همه کشورهای تحت استعمار جدید و قدیم به حساب می آمد. اینکه این رهبر، کشور خود را به مسیری مصیبت بار هدایت کند که مردم وضع خود را از هر نظر بد تر از دوران استعمار ببینند قابل تاسف است. یک شوخی که توسط مردم به کرات مطرح می شود طرح این سئوال است که ما قبل از شمع ازچه وسیله ای برای روشنائی استفاده می کردیم؟ و پاسخ این است که از برق. فقط یک حزب پس از پیروزی مبارزه، جنگ قدرت شروع شد. موگابه در توطئه چینی و ایراد اتهام و افشای فساد، انجام خرابکاری و سر زنش کردن رغیب و مانند آن- چنانکه رسم نظامهائی است که از فرهنگ سیاسی و نهاد های قانونی و حقوقی عقب مانده و اخلاق اجتماعی پائین برخوردارند- بر علیه انکومو روش تهاجمی تری را پی گرفت و بالاخره رفیق قدیمی را ازمیدان به در کرد. انکومو میدان را خالی کرد و از کشور خارج شد. در یک مصاحبه گفت که دلیل خالی کردن میدان، آمادگی موگابه برای قتل عام هواداران او بوده و این اقدام را برای ممانعت از این حادثه اتخاذ کرده است. انکومو در سال 1999 در گذشت. موگابه یک سیستم سیاسی یک حزبی برقرار و تسلط بر کشور،از طریق حکومت متکی بر ارتش، را به انحصار خود در آورد. تحت رهبری موگابه مردم شعار های هیجان انگیز سر دادند و راهپیمائی ها کردند و به اربابان استعمارگر سابق ناسزا ها گفتند و عقده گشائی کردند. و بر حسب همان قول ها و سخنرانی ها مطمئن شدند که بهروزی و سعادت در همان پیچ بعدی جاده زندگی در انتظار آنان است و فقط باید موگابه را همراهی کنند تا این دشمن بعدی را از سر راه بردارد و آن توطئه جدید را خنثی کند و آن مجموعه روزنامه نگار و فعال سیاسی را آواره و در بدر و یا زندانی کند. تا بر سر پیچ بعدی جاده تاریخ همه قولها عملی شود وشاهد بخت آغوش گشاید. لکن نمونه آنچه که در بالا گفته شد نهایت چیزی بود که برای آن مردم فراچنگ آمد . انقلابی گری قاطع روزی در سال 2000 موگابه دستور مصادره زمین های سفید پوستان را صادر کرد و به مردم گفت خود به تصرف مزارع سفید پوستان بپردازید و زمین و خانه و وسائل سفید پوستان را که توانستید تصرف کنید. حرکت سیاه پوستان فقیر برای تصرف زمین و در واقع غارت اموال به بر خورد های مسلحانه انجامید و در نهایت هزاران زمین دار انگلیسی تبار مزارع خود را رها کرده و از زیمبابووه خارج شدند. از جمله 4000 مزرعه عمده که بیش از نیمی از صادرات این کشور و بیش از نیمی از درآمد ارز خارجی را بدست می آورد تصرف شد. پس ازآن، او قانونی را گذراند که میلیون ها هکتار زمین را ملی کرد و درنتیجه آن 1.5 میلیون نفر ساکن این اراضی بیکار و از ممر معاش و مسکن خود اخراج شدند. زمین های مصادره و ملی شده به تدریج به صورت زمین های بایر رها شد. چرا که تصرف کنندگان نیز کشاورز نبودند و چنین نیتی نیز نداشتند. این حرکتها و مشابه آن اقتصاد را در سرا شیبی قرار داد. این مردم آواره برای خود مآوائی به صورت زندگی چادر نشینی ویا خانه های حلبی و مقوائی جستجو کردند و در مناطق مختلف پراکنده شدند. در سالهای اخیر یک حرکت قاطع دیگر نیز انجام شد. برای حذف حلبی آباد های فقیر نشین که در اطراف شهر ها و خصوصآ پایتخت ایجاد شده بود موگابه راه حل ساده ای را به مرحله اجرا نهاد. به بولدوزل های ارتش دستور داد تا تمام آنها را صاف کنند و ده ها هزار مسکن فقیرانه و محل کسب و کار و دست فروشی که ممر معاش این افراد بود را باخاک یکسان کرده و 700000 نفر را بی خانمان نمود. ارتش نیز تمام کسانی که برای جمع آوری وسائل زندگی خود قبل و بعد از تخریب تلاش کردند را با باتون کتک زده و دور کرد. سیاست باتون ادامه یافت. او دستور داد سیاهپوستانی که زمین های سفید پوستان را مصادره کرده و در آن کپر و الونک برای زندگی خود ساخته بودند را باتون کتک زده و از آنجا اخراج و خانه های آنها را آتش بزنند. سپس در تجمع وسیع نظامیان در روز ارتش در حالی که بشدت به نفع رئیس شعار های احساسی داده می شد قول داد که بخشی از زمین های کشاورزی و زمین های صاف شده اطراف شهر هارا بین نظامیان تقسیم کند و آنها به عدالت موعود برسند. در حالی که رئیس بانک مرکزی در جای دیگری مطرح می کرد که بهتر است مزرعه داران سفید پوست مجددآ به کشور دعوت شوند تا بلکه تولید مجددآ بر قرار گردد. الماس‌های خون آلود هنگامی که یک ملت در شرایطی اینچنین ملاحظه می شود در ذهن انسان این پرسش مطرح می شود که عامل محرکه پشت سر چنین گرفتاری ها کدام است؟ چنین شرایط نمی تواند به صورت صرفآ تصادفی حادث شود. آیا در پشت این فلاکت ها منافع خاصی تآمین می شود؟ زیمبابووه در کنار کنگو، سیرالئون، لیبریه و آنگولا در قسمتی از آفریقا قرار دارد که معادن الماس و سایر کانی های قیمتی فراوان است. این مناطق در جنگهای داخلی و محلی بی پایانی در گیر هستند که موضوع آن کنترل بر این معادن است. وهزینه این جنگ ها، خون هزاران انسانی است که هدر می شود و دست آورد آن الماسها و سایر کانی هائی است که در اصطلاح به"الماسهای خون آلود" شهرت یافته است. در این جنگها نیروهای پنهان به طرفین جنگها کمک می کنند تا اسلحه بدست آورند این اسلحه عمدتآ از اروپا و اسرائیل می آید. قیمت آن با الماس و مانند آن پرداخت می شود. دلالهای این تجارت بعضی از سیاستمداران اروپائی و مقامات سیاسی و امنیتی اروپا و خصوصآ انگستان و بلژیک و دلالهای اروپائی و اسرائیلی هستند. چند سال پیش درگیری پسر خانم تاچر در یکی از این موارد رسوائی بزرگی را ببار آورد. زیمبابوه در مرکز این مبادلات قرار دارد و موگابه، نزدیکان او و مقامات حزبی زانو از تسهیل کنندگان این تجارت خون آلود به حساب می آیند. و در نتیجه توسط عوامل پشت پرده قدرتمند حمایت شده و علیرغم چهره بین المللی نا مطلوب بر سر کار باقی مانده اند. درس‌هایی از اقتصاد بخش عمومی به منظور درک این شرایط می توان چند درس از اقتصاد بخش عمومی را مورد استفاده قرار داد. یکی اینکه الزامآ تابع هدف حکومت گران با تابع هدف مردم یکی نیست. مردم در انتظار بیشینه شدن بهروزی خود هستند و حکومت گران در پی بیشینه شدن قدرت و منابع تحت کنترل مجموعه خود. این دو رویکرد الزامآ بایکریگر همراه نیست. بسیار ترتیبها و نهاد های پیچده لازم است که این دو را در یک جهت قرار دهد. به این مجموعه نهاد ها و ترتیبها به طور خلاصه نهاد های دموکراتیک گویند . دوم اینکه در شرایط در ماندگی و بی نوائی جمعی، علاوه بر ملزومات معیشت ( مانند غذا و مسکن و دارو...) یکی از کلاهائی که دچار کمیابی فزاینده می شود "امید" است. مانند هر کالای دیگر، هرچه کمیابی امید بیشترباشد مطلوبیت نهائی آن افرون تر، و در نتیحه امکان موثر افتادن وعده و وعید بالاتر. در شرایطی که نهاد های سیاسی قوی موجود نباشد تا حکومت گران را بر حسب پیگیری عینی بهروزی مردم بر سر کار آورد یا بر کنار کند، یک نیروی نظامی ذی نفع برای اقتدار داخلی کافی است. بنا بر این پیگیری منافع خاص، بی توجهی به حل مشکلات مردم و ارائه وعده و وعید یک تعادل در این بازی سیاسی ایجاد می کند که از نوع "تعارض زندانی" در نظریه بازی ها است. ممکن است این شرایط تعادل در حلقه نکبت داخلی، توسط بازی گران بیرونی بهم زده شود. بنا بر این یافتن و شریک کردن صاحبان قدرت بیرونی نیز می تواند فشار های بین المللی برای تغییر را خنثی کند. در میان تعادل منافع این بازی گران داخلی و خارجی می توان زوال روزگار ملت ها و ملیونها انسان را نظاره کرد. نرخهای بسیار بالای تورم، بیکاری و مرگ ومیر فقط یکی از اسمهای این بازی است. توضیح : زمانی که این مطلب نوشته شد نرخ تورم در زیمبابووه (رودزیا) به 1000 درصد در سال رسیده بود. لیکن این مشکل ادامه داشت تا اینکه در سال 2009 نرخ تورم سالانه به حدی بود که عدد میلیاردی آن برای بسیاری از افراد قابل درک نبوده و به همین دلیل نرخ تورم روزانه بوسیله کارشناسان مستقل محاسبه می گردید. این نرخ 98 درصد در روز بود. یعنی هر دو روز ارزش پول نصف می شد. از سال مزبور دیگر عملاً حکومت پذیرفت که از پولهای خارجی مثل دلار امریکا به عنوان پول رسمی استفاده شود یعنی عملاً نظام پولی داخلی این کشور فروریخت.

*این مقاله در مرداد ماه سال 1385، به قلم دکتر سید محمد طبیبیان منتشر شده است.