۰ نفر

هائیتی را می شناسیم؟

۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳، ۲۲:۳۸
کد خبر: 47103

زلزله هائیتی فرصتی را فراهم کرد تا مردم جهان به ابعاد فقر و تنگ دستی و زندگی مشقت باری که این مردم، حتی قبل از زلزله با آن دست به گریبان بوده اند، آشنا شوند. این یادداشت به بررسی وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور هائیتی می‌پردازد.

در هفته های اخیر در خبر ها صحبت از زلزله ویرانگر در هائیتی(مقیاس 1 7) و تلفات بیش از صد هزار نفری این زلزله و بی خانمانی میلیون ها نفر دیگر و شرایط رقت بار مردمی که از چنگال مرگ گریخته اند، بسیار بود. این زلزله فرصتی را فراهم کرد تا مردم جهان به ابعاد فقر و تنگ دستی و زندگی مشقت باری که این مردم، حتی قبل از زلزله با آن دست بگریبان بوده اند، آشنا شوند. کشوری که اکثر خانه ها فقیرانه و با مصالح نامرغو ب و شخصی ساز بوده و در اولین تکان ویران شد، زیر بناها واسمه ای و سر هم بندی شده بود به نحوی که راه ها، پل ها فرودگاه و بنادر ناچیز آن کشو کلآ نابود شدند. حتی تاج افتخار آمیز شهر پور تو پرنس -پایتخت- کاخ ریاست جمهوری، نیز به یک مخروبه تبدیل شد. این تجارب موارد جالبی برای هر دانش پژوه توسعه اقتصادی ارائه می کند. این کشور نیز یک نمونه از نمونه های بسیاری است که نظام های دیکتاتوری فاسد تمام نهاد های کار کردی را از کار بیاندارد و نیرو های متخصص را آوراه نموده و کشور را به فقر مبتلا کند تا بتواند بر مردم زار و فقیر تسلط داشته و هرچه از ثروت کشور موجود باشد را به یغما برد(در این مورد در بخش بعدی توضیح داده خواهد شد). این که یک کشور چه میزان از ما فاصله دارد و تفاوت تاریخی و فرهنگی در چه حد است رافع این واقعیت نیست که تجربه همه جوامع به گونه ای تجربه همه بشریت است و آگاهی از آن امکان بهره مند شدن از این گنجینه تجربی، که بعضآ بسیار پر هزینه حاصل شده است، را فراهم می کند. بر اساس این برداشت و از همین نقطه نظر است که متن حاضر تهیه شده است. هائیتی کشورکوچکی است با مساحت 27 هزار کیلو متر مربع و جمعیت قبل از زلزله حدود 9 میلیون نفر که 1.5 میلیون نفر آنها در پایتخت- شهر پورت او پرنس 2 - ساکن هستند. مساحت کل کشور 27 هزار کیلو متر مربع است. تولید ملی سرانه 570 دلار در سال. مرز مشترک خشکی با جموری دومینیک و نزدیک ترین کشور در دریای کارائیب کوبا است. 95% سیاه پوست و5% سفید پوست و مولاتو(دورگه). به این معنی که زلزله مقیاس 7 روز 12 ژانویه 2010 ساعت 5 بر آورد می شود تلفات تا 200000 نفر برسد. همان اولین روز ها 25000 جسد از زیر آورا بیرون آورده شد. سه میلیون نفر از جمعیت به نوعی صدمه دیده اند. در اطراف مرکز زلزله حدود 80-90 درصد خانه ها تخریب شده است. نهاد های کمک رسانی برآورد کرده اند که دویست هزار خانواه شامل یک میلیون نفر نیازمند کمک فوری هستند. چگونه یک کشور چنین آسیب پذیر می شود؟ زلزله یک بلیه طبیعی است و تاکنون قابل پیشبینی نبوده است. لکن میزان خسارت ناشی از آن تابع معکوسی است از درجه پیشرفت یک جامعه و تدارکت عام و خاص ناشی از توسعه کشور و چگونگی مدیریت امور یک جامعه. در اوائل اسفند ماه همین سال(شنبه 27 فوریه 2010) و کمتر از دو ماه بعد از زلزله هائیتی، در شیلی نیز زلزله ای با شدت بی سابقه رخ داد که بر اساس مقیاس جدیدی که به کار می رود 500 برابر قدرت تخریب داشت و در آن حدود 1000 نفر تلف شدند و آن نیز بیشتر مربوط به سونامی بعد از زلزله در مناطق ساحلی بود و غفلت ماموران حکومتی در تخلیه مردم را می توان سر زنش کرد. زلزلهای شدید در کشور پیشرفته تری مانند ژاپن حتی تلفات کمتری را به همراه می آورد و آمادگی بیشتری را به نمایش می گذارد. بنا بر این ضایعات از این دست خود تبین کننده مشکلات عمیق در ساز و کار توسعه کشور و از جمله توسعه نهاد های مدیریت کلان و عمومی است. وقوع این فاجعه بهانه ای است برای این که این وجه از زندگی کشور مزبور را مورد بررسی قرار دهیم. هائیتی به صورت یک مستعمره فرانسه با جمعیت اندکی سفید پوست و بیشتر برده هائی که از آفریقا آورده شده بودند بنیادنهاده شد. در بالای سلسله مراتب اجتماعی، سفید پوستان و پس از آن دورگه های آزاد شده و در پانین ترین رده نیز برده های سیاه پوست قرار داشتند که نیروی کار کشاورزی را برای مزارع بزرگ سفید پوستان تامین می کردند. شرایط نا مساعد و جور بی حد برده داران همراه با طبیعت نامساعد سبب مرگ برده ها شده که مرتبا از آفریقا تامین و جایگزین می شد. طغیان برده ها در سال 1791 بیشتر سفید پوستان را نابود و یا متواری کرد(در اینمورد بعدآ توضیح داده خواهد شد). طی ده ها سال کشمکش های داخلی و سر نگون شدن حکومت های مختلف توسط گروههای یاغی حرفه ای به امید دریافت پول پس از بدست آوردن حکومت و اجازه غارت و به بهانه وجود بی ثباتی دائمی، در سال 1915 امریکا با یک نیروی 330 نفری هائیتی را اشغال کرد. نگرانی آنها نیز از این بود که یک اقلیت آلمانی به تدریج بر اقتصاد و تجارت هائینی غلبه کرده و از طریق کمک مالی به گروههای معارض چریکی جایگاه خود را مستحکم می کنند. پس از تصرف هائینی مراکز تصمیم گیری و اقتصاد را نیز تحت کنترل گرفته و سالانه حدود 40 در صد در آمد ملی کشور را به عنوان باز پرداخت وامهای بانکهای امریکا و فرانسه با این کشور ها انتقال دادند. در این سالها اقداماتی نیز توسط دولتهای دست نشانده و نیرو های اشغالگر برای امور عمرانی انجام شد. تا سال 1934 که به دلیل تغییر در سیاست داخلی، امریکائیان هائیتی را تخلیه کردند یک اقلیت کوچکی از دورگه ها که ریشه و پیوند خود را فرانسوی می دانستند و ادا و آداب آنان را تقلید و زبان فرانسه صحبت می کردند کنترل اقتصاد و بوروکراسی حکومت را در دست داشتند. این مجموعه در واقع تحصیل کرده ترین قشر های هائیتی نیز بودند. تا این زمان اکثریت سیاه پوستان که بیش از 90 درصد جمعیت را تشکیل می دادند نقشی در اداه کشور نداشته و اصولآ از جایگاهی برخوردا نبودند. بیشتر نیروی کار نیز در کشورهای کوبا و جمهوری دومنیک در مزارع بزرگ شکر که به سرمایه گذاران خارجی متعلق بود به عنوان کار گر فصلی مشغول بوده و مواقعی که کار نبود به خانه های خود باز می گشتند. از دست دزد به دست فالگیر در این ایام که مردم از فقر و تنگدستی و تبعیض طولانی مدت ناشی از برده داری و تفرعن استعمارگران و بقایای آنها و جنگهای فرقه ای داخلی، حکومتهای پی در پی نظامیان و دخالت نظامی امریکا به تنگ آمده بودند به دنبال جستجوی هویت و شخصیت جدیدی برای خود بر آمدند و متوجه ریشه های افریقائی خود شدند. همانگونه که اقلیت دورگه ها به پیوند های خود با فرانسه افتخار می کردند و آن را ارج می نهادند، اکثریت سیاه پوستان نیز به دنبال افرادی افتادند که پیوند های آفریقائی را بزرگ می داشتند. اکثر این برده ها از غرب آفریقا به این محل منتقل شده بودند و با آنین های مربوط به آن منطقه مانند رسم جادوگری "وودو" و مانند آن آشنا بودند و اکثرآ این شیوه ها را بکار می گرفتند. در این میان دو نفر به نامهای ژان پیریس مارس و فرانسوا دووالیه 3 به شرح و تبلیغ این زمینه های تاریخی همت گماشتند. اولی یک مردم شناس با تخصص تبار شناسی و دومی پزشکی بود که یک مجله نیز در هائیتی منتشر می کرد. دووالیه دکتر پزشکی بود که در هائیتی درس خوانده بود و یک سال نیز در امریکا دوره مبارزه با بیماری های حاره ای را دیده بود که در آن زمان در این کشور تلفات بسیار زیادی را ایجاد می کرد، لکن معالجه این بیماری ها نیز در صورت وجود پزشک و دارو نسبتآ ساده بود. او آئین های جادو گری را نیز آموخت. آئین "وودو" بر مبنای اعتقادات خرافی جادو گری و مراسمی که ریشه در کشور های آفریقای غربی داشت و در این کشور همراه برده های آفریقائی آمده بود مرسوم بود. طی سالها این شیوه با آئین کاتولیک نیز در آمیخته و ویرایش وودو خاص هائیتی را ایجاد کرده بود. دووالیه با تلفیق پزشکی با ظواهر جادوگری تاثیر بسیار بر بیماران خود و اطرافیان آنها می گذاشت و در واقع به معالجه نیازمندان و فقرا اهتمام می ورزید و به همین دلیل نیز طرفداران بسیار یافت و به "بابا دکتر 4 " مشهور شد. آئین وودو 5 در تاریخ هائیتی نقش مهمی ایفا کرده است. برای مثال انقلاب 1791 که منجر به پیروزی برده های سیاه پوست بر برده داران شد، با یک مراسم وودو آغاز گردید که در آن مراسم روح یک قدیسه، جلد یک ساحره را تسخیر کرد و به حاضرین در مراسم دستور قیام و قول پیروزی داد. پیرو همین قیام و مبارزه بود که برده ها پیروز شدند. پس از پیروزی و قتل عام سفید پوستان یک جمهوری تشکیل گردید که اولین جمهوری سیاه پوستان در تاریخ و دومین جمهوری قاره آمریکا پس از ایالات متحده امریکا بود. لکن حکومت عمدتآ تحت کنترل دورگه ها بوده و ثروت هائیتی نیز. اکثر سیاه پوستان کماکان در نهایت فقر و تنگدستی به سر می بردند. همین نیز مایه کشمکش دائمی و زد و خورد و جنگ داخلی بین دو رگه ها و سیاه پوستان بود و به همین بهانه بود که امریکا در سال 1915 این جزیره را تصرف کرد. با توجه به اختلاف طبقاتی و خصومت کهن بین سیاهان و دورگه ها که اقلیت 5 در صدی حاکم راتشکیل می دادند، "بابا دکتر" جایگاهی در افکار عمومی یافت و وودو را به ابزاری برای قدرت گرفتن خود تبدیل کرد. خصوصآ دربین ارتش که عمدتآ از سیاه پوستان تشکیل شده بود نفوذ کرد و در سال 1956 پس از اینکه نیرو های امریکا این جزیره را ترک کردند باا ستفاده از خلاء سیاسی و با یک کودتای نظامی قدرت را در دست گرفت و سال بعد نیز با اتکاء به یک جایگاه پوپولیستی و شعار های عدالت جویانه ملی گرائی سیاه پوستی و کیش شخصیت مبتنی بر وودو به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. هم دورگه های حاکم و هم نظامیان او را یک دکتر کوچک اندام، حقیر و بی خطر ارزیابی می کردند که انتظار می رفت ابزار منافع آنها باشد. لکن تجربه عکس آن را نشان داد. حکومت فرانسوا دو والیه جادوگر نه آغازی برای تسلی و آسایش بلکه شروعی برای گرفتاری های جدید مردم هائیتی بود. او به رسم مرسوم دیکتاتوری های جهان سومی نیروی میلیشای شبه نظامی و غیر مسئولی را ایجاد کرد. نام رسمی آن ها "داوطلبان برای امنیت ملی "بود لکن به نام "تون تون مَکوت 6 " مشهور شدند. شاید نزدیک ترین ترجمه فارسی این نام معادل "انچوچک" و یا "بختک" باشد. کار این گروه تفتیش، یافتن و حذف معترضین و مخالفین بابا دکتر بود. این گروه مسلح به دهشت افکنی وترور معترضین و مخالفین می پرداخته و شکایت قربانیان آنها به پلیس و قوه قضائیه نیز به جائی نمی رسید بلکه به دلیل ارتباط حکومتی، به محکومیت شاکی و شاهد منتهی شده و انتقام جوئی بعدی این گروه را به همراه داشت. این افراد آموزش نظامی می دیده لکن رسما جزء ارتش نبودند. حقوق نیز دریافت نمی کردند لکن از امتیاز باجگیری، از تجار و صاحبان صنعت و هر کس که به او مال و منالی سراغ می کردند، بهره مند و مجاز به غارت آزادانه بودند. چنانکه در روستا ها زمین کشاورزان خرده پا را آزادانه تصرف می کرده و روستائیان نیز به شهر پورت او پرنس پایتخت مهاجرت کرده و در حلبی آباد های فقیر و شرایط زندگی رقت بار بسر می بردند. برای درک روحیه اینگونه افراد بد نیست دو مورد از کار های بابا دکتر ذکر شود. بابا دکتر در سال 1959 دچار بیماری قلبی شد و در ایام بیماری امور را به فردی به نام "باربوت" که فرمانده تون تون مکوت بود واگذار کرد. لکن پس از بهبود، مانند بسیاری از مستبدین به تدریج دچار شک و گمان و ترس از همراهان خود خصوصآ باربوت شد. باربوت متواری و مخفی گردید و دووالیر نیز دستور جستجو و یافتن او را صادر کرد. چون خبر آمد که باربوت به وسیله جادو خود را به صورت یک سگ سیاه در آورده است دوولایه دستور داد تمام سگ های سیاه هائیتی را به قتل برسانند. پس از قتل سگ های سیاه بسیار، بالاخره مخفی گاه باربوت نیز در سال 1963 کشف شد و وی توسط نیرو هائی که زمانی فرمانده آنها بود، یعنی همان تون تون مکوت، به قتل رسید. واقعه مشهور دیگر مربوط به یک چریک مبارز مخالف دووالیه است به نام فیلو ژن. او در عملیات نظامی برعلیه حکومت دووالیه به قتل رسید. دو والیه یک هوا پیما اعزام کرد تا سر بریده او را در یک جعبه یخ به پایتخت بیاورند. او سر را در قفسه ای نگهداری می کرد و هرشب ساعتها با آن صحبت می نمود تا بلکه با روح آن فرد تماس گرفته و از این طریق به عالم ارواح مرتبط شود. این نیز اوج روان پریشی کسی است که خود نیز لاجرم قربانی رفتار خود می شود. در دوره ریاست جمهوری کندی معلوم شد که دووالیه منابع کمک های خارجی را مورد سوء استفاده قرار داده و مشخصآ میلیون ها دلار به حسابهای خود واریز می کند. امریکا از دولت هائیتی خواست که روش های بودجه ای و نگهداری حسابها را شفاف نماید. دووالیه این را دخالت در امور داخلی معرفی کرد و به عنوان یک مبارز ضد امپریالیستی با امریکا به مخافت پرداخت. امریکا کمک های مالی خود را در سال 1963 قطع کرد. چون در آمد ارزی این کشور کاهش یافت، دووالیه مردم را وادار به اهداء اجباری خون کرد تا در بانک های خون آمریکا بفروش برود و در آمد آن به حکومت منتقل شود. اقتصاد از دیگاه این گونه افراد مستبد در کسب دلار برای حکومت خلاصه می شود. مسئله تولید در آمد، افزایش ثروت و اشتغال و رشد و تعالی مردم مفهومی ندارد. در زمانی که کندی ترور شد و به قتل رسید بابا دکتر فرصت را غنیمت شمرد و اعلام کرد که این در نتیجه دعای جادوانه او بوده که با وودو بر سر کندی فرود آمده است ! حادثه دیگری که در میان اخبار جهان به عنوان فاحش ترین بی شرمی آشکار سیاسی تا آن زمان نقل شد مربوط به انتخابات سال 1961 بود که بر خلاف قانوم اساسی موجود، که هر فرد فقط یک دوره شش ساله می توانست رئیس جمهور شود، او به عنوان تنها کاندیدای ریاست جمهوری بدون رقیب مشارکت کرد و اعلام کرد که صد درصد آراء به او داده شده و به رقیب صفر رای. پس از اعلام نتایج انتخابات و در جواب ایراد مغایرت ریاست جمهوری او برای دور دوم، دووالیه اعلام کرد که من به اراده مردم تمکین می کنم و به عنوان یک انقلابی حق ندارم از تصمیم مردم سر پیچی کنم! او سعی می کرد به جهانیان القاء کند که بقدری مورد علاقه مردم است که ناچارآ می پذیرد به عنوان رئیس جمهور انجام وظیفه کند. متعاقب این در سال 1964 یک همه پرسی تشکیل داد که چند بند به رای مردم گذارده شد. یکی اینکه بابا دکتر رئیس جمهور مادام العمر شود دوم اینکه قدرت مطلق داشته باشد و سوم این که از حق تعیین جانشین برخوردار باشد. مردم بایستی به این پیشنهاد ها رای بله و یا نه می دادند. بر روی برگه های رای نیز بله از قبل چاپ شده بود. اعلام شد که 99.9 درصد مردم به این تغیر قانون اساسی رای دادند. او رئیس جمهور مادام العمر شد و پسر خود را نیز به عنوان جانشین تعیین کرد. این نیز آموزه جدیدی از بی شرمی و بی منطقی بود برای بسیاری از قدرت طلبان بعدی. به تدریج در تبلیغات عمومی بابا دکتر را به عنوان یک قدیس آئین وودو بعدآ از قدیسین عالی رتبه 7 معرفی کردند. یک پوستر معروف تبلیغاتی تصویر او و حضرت مسیح را نشان می دهد که مسیح به بابا دکتر اشاره کرده و می گوید من او را انتخاب کرده ام! دو والیه با اقدامات خیر خواهانه و مردم پسند و قول خدمت و موضعی فرو تنانه شروع کرد و حکومتی فاسد جنایت کار غارت گر و بی پروائی را ایجاد نمود که ثمری به جز فقر، جهل خرافات و خفت برای مردم کشورش به ارمغان نیاورد. او در سال 1971 در گذشت و فرزندش ژان کلود دووالیه 8 در سن نوزده سالگی رئیس جمهور انتصابی شد. مردم اورا "بچه دکتر 9 " نامیدند و به این نام شهرت یافت. بچه دکتر نوزده ساله در فساد و مطلق العنانی گوی سبقت از پدر ربود. همچنین در بی لیاقتی و ضایعه آفرینی. او با دختری از ثروتمندتن دورگه که در کار قاچاق دست داشتند ازدواج کرد و در جلو چشم مردم گرسنه مراسم ازدواجی ترتیب داد که سه میلیون دلار هزینه در بر داشت. بچه دکتر با بی پروانی به بانک مرکزی حکم می کرد که برای خرید جواهرات همسرش میلیون ها دلار پرداخت کند و منابع ارزی را به حسابهای او در فرانسه و سوئیس واریز نمایند. با افزایش فقر و مسکنت شورشهای خیابانی آغاز گردید و علیرغم قتل تظاهر کنندگان توسط نظامیان و تون تون مکوت، و ازجمله قتل تعدای کودک دبستانی تظاهر کننده که در آن زمان انعکاس جهانی یافت، بالاخره به دلیل قیام همگانی، بچه دکتر و همسرش در سال 1986 به فرانسه گریختند. پس از اندکی همسرش که بخش بزرگی از ثروت اورا از آن خود کرده بود طلاق گرفت. بخش دیگری از سپرده های او نیز توسط دولتها توقیف شد. آخرین خبری که از او بود حاکی از زندگی وی در یک بیقوله در فرانسه بود و ظاهرآ خبرنگاران از آنجا نیز رد او را گم کرده اند. به هر حال او اولین و آخرین کسی نبوده که از ثروتهای مسروقه از مردم و دلارهای خونین حاصل از ظلم وجورو فساد، خیری ندید و بهره ای نگرفت. در نتیجه حکومت دووالیه ها، هائیتی چهارمین فقیر ترین کشور های جهان ( پس از سومالی اریتره و اتیوپی ) بود و بچه دکتر نیز بعد از مارکوس( دیکتاتور فیلیپن) و سانی آباچا( دیکتاتور نیجریه) بیشترین در صد تولید ملی کشور( بر آورد بین 4-5 درصد در سال) را مستقیمآ به جیب خود و نزدیکان می ریخت. روش متعارف آنها برای حفظ قدرت، ترور مخالفین ( حدود 30 هزار مورد) و فرار دادن افراد فرهیخته و تکنوکرات که روشهای آنها را بر نمی تافتند، بود. چنانکه قشر ناچیز در س خوانده هائیتی از آمریکای شمالی و آمریکای لاتین تا آفریقا هر کجا که پناهگاهی یافته اند پراکنده هستند. برای توضیح میزان فقر در این کشور یک شاخص بسنده می کند. در پایان دوران حکومت بچه دکتر در هائیتی 90 در صد افراد بالغ بی سواد، و 60 در صد متوفیان زیر یک ماه سن داشتند. یعنی اکثر نوزادان در همان ماه اول تولد دچار مرگ می شدند. جادو گر رفت کشیش آمد بعد از فرار بچه دکتر برای مدتی نظامیان بر سر کار آمدند. لکن با ظهور یک رهبر اجتماعی جدید امیدی در جان خسته مردم دمیده شد. او یک کشیش ساده کاتولیک بود که مبارزه برای دموکراسی و حقوق انسانی را سر لوحه سخنرانی های خود قرار می داد. او با بهره بردن از مهارت های کشیشی با زبانی سخن می گفت که توجه مردم را جلب می کرد و با استفاده از استعاره های مذهبی برای جلب پشتیبانی و حمایت مردم می کوشید. او هدفی واقع بینانه برای مبارزه سیاسی خود انتخاب کرد و آن اینکه اگر به قدرت برسد ارتقاء وضعیت مردم از نکبت و فلاکت به فقر، همراه با حفظ کرامت آنها، را پیگیری خواهد کرد. نام این کشیش ژان برتراند ارستید بود 10 که در سال 1990 در یک انتخابات آزاد به ریاست جمهوری رسید. لیکن در سال بعد با یک کودتای نظامی سر نگون شد. پس از سه سال در زمان کلینتون و دخالت امریکا او مجددآ از تبعید باز گشت و رئیس جمهور شد. وی پس از انتخاب مجدد در سال 2004 و در پی شورشهای خیابانی در زمان جورج دبلیو بوش از هائیتی خارج شد و به آفریقای جنوبی رفت. او مدعی بود که شورش هارا سازمان جاسوسی امریکا و فرانسه ترتیب داده اند و در واقع خروج او نیز اجباری بوده است. او خروج خود را آدم ربائی امریکا و فرانسه مطرح می کرد. مشکل فرانسه با هائیتی و آرستید نیز به زمان اعلام استقلال این کشور بر می گردد که فرانسه طلب غرامت سنگینی کرد که پرداخت اقساط آن همراه با نرخ بهره 122 سال به طول انجامید. ارستید ادعا کرد که ارزش روز این پرداختها 21 میلیارد دلار است و فرانسه باید این رقم را باز پرداخت کند. این مطالبه بر فرانسه گران آمد. علیرغم اصلاحات مختلف در زمینه آموزش و بهداشت لیکن دوران ارستید نیز دورانی نبود که مشکلات بنیادی کشور هائیتی حل شود. او نیز نیروی شبه نظامی خاص خود را داشت که به نام اشباح خوانده می شدند و به ایجاد ترور و وحشت می پرداختند. در واقع همان تون تون مکوت در دورانهای مختلف با اسامی متفاوت فعال و بسیاری از آنها فرزندان ووابستگان مقام های ارتشی و اطلاعاتی بوده اند. آنها توسط نیروی نظامی مسلح شده و با خودرو های آنهاجا بجا شده و در سرکوب و ارعاب با نیرو های رسمی همراهی می کرده اند. در مجموع ارستید نیز کار نامه حقوق بشر قابل دفاعی ارائه نکرد. موارد متعددی گزارش شده که طرفداران او لاستیک اتومبیل بر گردن مخالفین انداخته مشتعل می کرده اند و اطلاعاتی نیز منتشر شده که او خود ارتکاب چنین کاری را تائید کرده است. همچنین نتوانست نهاد های اداری و مدیریتی تخریب شده را باز سازس کند و نهاد های دموکراتیکی بوجود آورد که نیاز به شورش و قیام های مردمی را منتفی نماید. گرچه بر خلاف دووالیه ها از او حسابهای بانکی در کشور های آمریکا و ارو پا یافت نشد لکن پس از او نیز حساب میلیارد ها دلار کمکهای خارجی مبهم و مبالغ کلانی از منابع عمومی گم شده محسوب می شد. همچنین بعضی از نزدیکان او به جرم پول شوئی و قاچاق در کشور های منطقه مانند کانادا تحت تعقیب قرار گرفتند. پس از آن به مدت دوسال دولت موقتی به پشتیبانی آمریکا بر سر کار آمد و در سال 2006 مجددآ انتخابات بر گزار و دولت تشکیل شد. لیکن دولتهای هائیتی به طور مستمر دچار فساد و عدم کار آئی بودند. در زمان زلزله معلوم شد که علی الاصول نظام اداری و اجرائی خاصی موجود نیست که بتواند حد اقل نیاز های شرایط بحرانی را اداره کند. به این معنی که از پلیس و نظم خبری نبود و به همین دلیل نیز اولین گروه خارجیانی که در این کشور ظاهر شدند بچه دزدها بودند که این امر سر وصدای منابع خبری بین المللی را بلند کرد. اولین محموله های کمک نیز به وسیله باندهای خیابانی به غارت رفت. نیروها و نهاد های اجرائی عمرانی نیز وجود نداشتند که زیر بنا های لازم مانند بندر و فرودگاه تخریب شده کشور را آماده دریافت کمک های خارجی در حد مکفی نمایند. معلوم شد که بسیاری از حقوق بگیران از بودجه دولت اصولآ کاری در دولت انجام نمی داده اند و فقط ارتباط سیاسی داشته اند. مشخص شد که ورای باندهای مسلح غارت وفساد و حافظ منافع داخلی و خارجی خاص اصولآ دولتی وجود نداشته است... گم شدن عقل سلیم چگونه یک ملتی به این سرنوشت دچار می شود؟ زلزله حادثه ای سنگین است ولی این فلاکت از زلزله نیست. چه اینکه همین نوع زلزله در یک کشور به سامان چنین نتایجی را ببار نمی آورد. دیگر اینکه این زلزله سبب شد که چشم جهان به بی نوائی یک ملت باز شود و نسبت به آن آگاهی یابند. پرسش این است که چه عاملی می تواند باعث این درجه از بی نوائی شود؟ سرزنش کردن استعمار گران مانند آمریکا و فرانسه کار ساده ای است و این کشور ها نیز سهم خود را از این علل دارند. لکن پاسخ اصلی مربوط به این پرسش است که کدام عامل یک ملت را از درون بر سرخود فرو می ریزد، مانند بنائی که برپوسیدگی بنیان های آن حد و حدودی نتوان بر شمرد؟ کدام عامل است که در مقاطع بحرانی و حساس مانند انتخابات یک جامعه را به تصمیم هائی رهنمون می کند که ضامن تداوم فلاکت آنها باشد؟ چگونه است که یک ملت ممکن است به کسانی بیشتر اعتماد کند که بیشتر آنهارا فریب می دهند؟ هنوز علم اقتصاد و سایر علوم اجتماعی نه پاسخ قطعی برای این گونه پرسشها دارند و نه ابزار تحقیق پیرامون آنهارا فراهم آورده اند. لکن از تجربه ملت های مختلف به نظر می رسد که اگر مردمی بخواهند مهارت جادوگر یا کرامت کشیش یا وعده های پوپولیستی یک قدرت طلب را جایگیزین عقل سلیم برای حل مشکلات شخصی و یا اجتماعی و تامین منافع خود کنند به احتمال بیشتر با مشکلاتی رو برو می شوند که لاجرم بین تسلط استبداد نظامیان، یا اجانب، ویا زندگی در هرج و مرج دائم باید به یکی تن در دهند.

1 Moment Magnitude Scale 2 Port-au-Prince 3 François Duvalier 4 papa doc. 5 Vodou , یا voodoo 6 Tontons Macoute 7 Loa 8 Jean-Claude Duvalier 9 Baby doc. 10 Jean-Bertrand Aristide منابع - news.bbc.co.uk/2/hi/8456728.stm - earthquake.usgs.gov -en.wikipedia.org/wiki/History_of_Haiti -www.travelinghaiti.com/history.asp -en.wikipedia.org/wiki/François_Duvalier -François Duvalier, The New York Times, , Wednesday, February 24, 2010. -Vigilante Violence in Haiti, The Economist, Sep 1st 2005. -Post-earthquake chaos in Haiti: A massive relief effort limps into gear, The world's attempt to aid Haitians stumbles against extraordinary difficulties of transport and communications, The Economist , Jan 21st 2010 - Saviours or kidnappers? Amid catastrophe in Haiti, a new controversy about adoptions, The Economist,Feb 4th 2010. -After the earthquake, A plan for Haiti, Haiti's government cannot rebuild the country. A temporary authority needs to be set up to do it, The Economist, Jan 21st 2010,

* این یادداشت به قلم دکتر محمد طبیبیان در فروردین ماه سال 1389 منتشر شده است.