۰ نفر

معرفی و نقدی بر کتاب مایکل سندل: پول چه چیزهایی را نمی‌تواند بخرد؟

۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱، ۲:۵۸
کد خبر: 1483

مایکل سندل - استاد فلسفه هاروارد - این اواخر در ایران معروف شده است٬ خصوصن با درس‌نامه آن‌لاینش در مورد عدالت. کتاب جدید سندل با عنوان « محدودیت‌های اخلاقی بازار: پول چه چیزهایی را نمی‌تواند بخرد » همین تازگی منتشر شد و ما هم در مراسم معرفی‌اش در کتاب‌فروشی هاروارد شرکت کردیم. حقیقتش سخن‌رانی سندل انتظار من را برآورده نکرد. کل سخن‌رانی صرفن بیان مثال‌هایی بود از مواردی که پولی کردن یا کالایی کردن برخی روابط می‌تواند به ماهیت آن‌ها ضربه بزند. من از سندل انتظار داشتم که استدلال‌های فلسفی‌تری ارائه کند و حداقل معیارهای مشخص‌تری برای این مرز اخلاقی ارائه کند٬ خصوصن که عنوان کتاب نویدبخش چنین چیزی بود. متاسفانه مطالعه خود کتاب هم انتظارم را برآورده نکرد و باز بخش مهمی از آن معطوف مثال‌هایی بود که در مورد مرتبط بودن آن‌ها می‌شود بحث فراوان داشت. با این مقدمه قصد داشتم که مقاله مفصلی - شاید برای مهرنامه - بنویسم و ضمن معرفی تفصیلی کتاب نقد خودم را هم به تفصیل ارائه کنم. حیف که کم‌بود وقت تا الان مانع شده و چون دیدم ممکن است به این زودی فرصت دست ندهد گفتم لااقل یک معرفی اجمالی و یک نقد مشخص را این‌جا بنویسم تا از نظرات بقیه استفاده کنیم.

کتاب سندل یک پیام مهم دارد - و شاید خودش در دفاع از کتاب بگوید که اساسن هدفش همین بوده و نه انتظاری که من ابراز کردم -. سندل می‌گوید که نباید این امر را که می‌توان هرچیزی را به کالا تبدیل کرده و لذا بازاری برای آن درست کرد را بدیهی گرفت. فضای سیاست‌عمومی (Public Policy) باید زمان بیش‌تری برای بحث و گفت و گو در مورد این‌که آیا در یک مورد خاص حق ایجاد بازار را داریم یا نه صرف کند. این به نظرم نکته بسیار مهمی است. در بسط این نکته سندل مثال‌های متعددی از مواردی که به نظرش مجاز بودن پولی/کالایی کردن امر بدیهی نیست را ذکر می‌کند (و در واقع عمده کتاب شرح و بسط این مثال‌ها است). نمونه‌هایی از مثال‌های او عبارتند از: خرید مسیر سریع (Fast-Track) در صف‌های بازرسی امنیتی فرودگاه‌ها٬ فروش جای‌گاه تماشاچیان کنگره٬ خرید و فروش اعضای بدن٬ تن‌فروشی٬ فروش امضاء٬ ایجاد مشوق پولی برای دانش‌آموزان ضعیف و الخ. دو دلیل اصلی که برای ممانعت از پولی/کالایی کردن این موارد ذکر می‌شود هم عبارتند از عدالت (تخصیص موقعیت‌های منحصر به فرد به افراد ثروت‌مند) و تهی‌کردن روابط اجتماعی از ماهیت اصلی آن‌ها. مثلن سندل ایستادن در صف کنترل امنیتی را وظیفه مساوی همه شهروندان برای مقابله با خراب‌کاری می‌داند و فروش مسیر سریع را تخطی از این وظیفه (شبیه به این استدلال را می‌توان برای فروش خدمت سربازی هم ذکر کرد). یا مثلن پرداخت جایزه پولی به دانش‌آموزان برای خواندن کتاب را شرطی کردن افراد و تهی کردن مطالعه از معنی حقیقی و اصیل آن می‌داند.

چون نمی‌خواهم وارد موارد متعددی از نقد بشوم یک مورد را این‌جا نقل می‌کنم. کتاب به طور مفصل به بحث فروش جا-در-صف برای اتفاقاتی مثل تماشای مباحث کنگره یا کنسرت‌ها و تئاترهای مجانی عمومی می‌پردازد. ظاهرن برخی از این اتفاقات بسیار پرمشتری هستند و لذا صف ورود به آن‌ها ممکن است از چند روز قبل شکل بگیرد. در این بین شرکت‌هایی پیدا شده‌اند که افرادی را به خدمت می‌گیرند که جایی را در صف نگه دارند و در زمان باز شدن درها آن‌را به خریدار جا تحویل دهند.

مثال مشخصی در مورد یکی از تئاترهای مشهور و مجانی شهر نیویورک است که کسب و کار فروش جای صف عملن آن‌ها را تبدیل به تئاتر پولی کرده است. طبعن لازم نیست کسی اقتصاددان باشد تا حدس بزند که در تعادل قیمت جا در صف احتمالن برابر قیمتی خواهد بود که بلیط پولی تئاتر می‌توانست به فروش برود. منتهی با این تفاوت که به جای این‌که عواید فروش بلیط به مجریان تئاتر برسد به شرکت فروشنده جای صف - و اندکی از آن به کسانی که در صف ایستاده‌اند - می‌رسد. به قول سندل اجازه فروش جای صف - یا عدم ممانعت از فعالیت این شرکت‌ها - عملن این برنامه‌ را از معنی حقیقی آن که فراهم کردن فرصت بیش‌تر برای شهروندان برای دست‌رسی به محصولات فرهنگی است تهی کرده است.

نقد من این‌جا است. مجریان تئاتر رایگان دقیقن همان نکته سندل را برجسته می‌کنند و می‌گویند عرضه رایگان بلیط در آن‌روزها قرار است فرصتی فراهم کند تا کسانی که واقعن به هنر علاقه دارند - و نه فقط کسانی که جیب‌شان اجازه می‌دهد - به تماشای تئاتر شکسپیر بنشینند. بدیهی است که فروش جای صف عملن دوباره تماشای تئاتر را به کسانی که قادرند ۲۰۰-۳۰۰ دلار هزینه جا را بپردازند محدود می‌کند و از این زاویه فروش جا هم ضد عدالت و هم تغییر منظور اصلی برنامه است.

سوالی که سندل باید جواب بدهد این است که آیا پولی نکردن تئاتر و محدود کردن تماشای آن به کسانی که می‌توانستند و حاضر بودند تا ۲۴-۴۸ ساعت در صف بایستند لزومن عادلانه‌تر از فروش آن‌ است؟ نقد من این است که مخالفان پولی کردن - به درستی - اشاره می‌کنند که قیمت‌داشتن باعث می‌شود تا مصرف کالا در اختیار صاحبان ثروت قرار گیرند ولی در غیاب پولی کردن چه؟ مثلن در همین مثال تئاتر می‌شود استدلال کرد که غیرپولی کردن حتی به یک معنی ناعادلانه‌تر است چون تماشای تئاتر را صرفن به کسانی محدود می‌کند که حاضرند یا قادرند تا زمان طولانی در صف بایستند. لذا کسانی که نمی‌تواند این صف را تحمل کنند عملن از گردونه خارج هستندَ مثلن: افراد سال‌خورده یا بیمار٬ خانم‌های باردار٬ ماموران خدمات اضطراری که باید در ۲۴ ساعت قبلی سر پست خود باشند٬ دانش‌جویانی که امتحان دارند٬ کسانی که ضعف جسمانی دارند و الخ.

اتفاقن می‌شود استدلال کرد که پولی کردن به یک درجه عادلانه‌تر است چون حداقل افراد زیادی در نیویورک منطقن قادرند که ۲۰۰ دلار را به نحوی پس‌انداز کرده و تئاتر را ببینند - یعنی اگر خیلی ثروت‌مند هم نباشند درآمد ماهیانه‌شان خیلی بیش از ۲۰۰ دلار است - ولی کسانی که در لیست قبلی ذکر کردیم تقریبن به هیچ نحوی نمی‌توانند در این امر مشارکت کنند و به طور قطعی از گردونه خارج هستند.

به طور خلاصه کسانی که به ناعادلانه بودن نظام کالایی/پولی اعتراض می‌کنند معمولن چشم خود را بر بقیه نابرابری‌ها - مثلن نابرابری در توانایی ذهنی یا بدنی یا زیبایی‌شناختی یا اجتماعی افراد - می‌بندند (نابرابری پولی هم تا درجه‌ای - و نه کاملن - محصول همین نابرابری‌ها است). معلوم نیست که اگر نظام کالایی/پولی را سرنگون کردیم وضعیت جدید لزومن به تخصیص برابرتری بینجامد.