۰ نفر

آزار بیکاری بیشتر از تورم

۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸
کد خبر: 95194

در هر زمانی‌ اقتصاددانان و فلاسفه از سقراط تا اسمیت به‌دنبال کشف رازهای رضایت از زندگی و شادکامی بودند. از منظر اقتصاددانان همواره مطلوبیت حاصل به‌دست آوردن ثروت و افزایش مصرف از طریق افزایش بودجه بوده اما مثال‌هایی وجود دارد که این‌گونه تحلیل‌ها زندگی همه افراد را توجیه نمی‌کند.

به‌عنوان مثال افرادی هستند که منزلت اجتماعی بالاتر را به درآمد بیشتر ترجیح داده یا عواملی نظیر ازدواج باعث افزایش میزان رضایت از زندگی می‌شود. این تناقض به معمای شادکامی مشهور است. هرچند که تحقیقات نشان می‌دهد در کشورهای توسعه‌یافته رابطه معناداری میان افزایش درآمد و افزایش رفاه وجود ندارد اما طبق تحقیقی که توسط فرهاد نیلی صورت گرفته در کشورهای درحال توسعه میزان شادکامی با درآمد سرانه کشور و متغیرهای کلان اقتصادی رابطه مثبتی دارد؛ همچنین نتایج این تحقیق حاکی از آن است که بیکاری و تورم بر میزان رضایت از زندگی افراد تاثیر می‌گذارند هر چند که سهم برابری ندارند و کاهش بیکاری از کاهش تورم مهم‌تر است و مردم حاضرند درقبال یک‌درصد کاهش بیکاری، مقداری بیش از یک‌درصد افزایش تورم را بپذیرند. در مطالعات اقتصاد کلان، رفاه اجتماعی تابعی از تورم و بیکاری فرض می‌شود. هدف اصلی سیاست‌گذاران اقتصادی از طراحی سیاست‌ها، افزایش رفاه افراد جامعه است. در این پژوهش در زمینه حوزه اقتصاد شادکامی و با استفاده از داده‌های رفاه ذهنی 44کشور در حال توسعه، با درنظر گرفتن عوامل فردی، تاثیر منفی افزایش متغیرهای نرخ بیکاری کل و نرخ تورم بر رفاه ذهنی مردم این کشورها نشان داده شده است. همچنین یک‌درصد افزایش نرخ بیکاری کل در مقایسه با یک‌درصد افزایش نرخ تورم تاثیر بیشتری در کاهش رفاه کل دارد. از عوامل دیگری که در شادکامی موثرند می‌توان به جنسیت، وضعیت تاهل، اشتغال و غیره اشاره کرد. در سطح خرد از اطلاعاتی همچون رفاه ذهنی، سطح درآمد، وضعیت سلامتی، سن، جنسیت، وضعیت اشتغال، وضعیت تاهل برای بیش از 95هزار نفر در کشورهای درحال توسعه شامل ایران و در سطح کلان نیز از داده‌های متغیرهای کلان اقتصادی نظیر درآمد سرانه، نرخ تورم و نرخ بیکاری کل استفاده شده است. ورود شادکامی به ادبیات اقتصادی امروزه در ادبیات اقتصادی، حوزه‌یی نسبتا جدید به‌نام اقتصاد شادکامی جایگاهی در جریان اصلی علم اقتصاد یافته است. اقتصاددانان فعال در این حوزه با مفهومی به‌نام رفاه ذهنی سروکار دارند. روشی که اقتصاددانان این حوزه به‌کار می‌برند از روانشناسی وارد اقتصاد شده است. اندازه‌گیری رفاه اجتماعی و فردی از جهات مختلف اهمیت بسیاری دارد. از بعد سیاست‌گذاری، اغلب سیاست‌گذاران به اجرای سیاست‌هایی تمایل دارند که به بهبود رفاه افراد جامعه منجر شود. مهم‌ترین شاخص اندازه‌گیری رفاه اجتماعی، شاخص درآمد سرانه است، اما رویکرد جایگزین برای اندازه‌گیری رفاه فردی و اجتماعی، رویکرد رفاه ذهنی است. این روش از شاخص‌های شادکامی و رضایت از زندگی ارزیابی می‌شود. هرساله صدها هزار نفر در نقاط مختلف جهان به سوالاتی نظیر «به چه میزان از زندگی خود راضی هستید؟» یا «به‌طور کلی این روزها چه میزان خوشحال هستید؟» پاسخ می‌دهند و پاسخ را دراختیار پژوهشگران می‌گذارند که به این شاخص‌ها، شاخص‌های رفاه ذهنی می‌گویند. به پاسخ‌های سوال اول شاخص رضایت از زندگی و به پاسخ‌های سوال دوم شاخص شادکامی گفته می‌شود. اقتصاد شادکامی رویکردی برای ارزیابی رفاه است که در آن از ابزارهای دانش اقتصاد و روانشناسی به‌صورت ترکیبی استفاده می‌شود. کاربرد داده‌های رضایت از زندگی بر این مبنا استوار است که داده‌های به دست‌آمده از پرسشنامه‌ها علاوه بر معتبر و قابل اعتماد بودن بین افراد مقایسه‌شدنی هم هست. اقتصاددانان عموما ترجیحات را از انتخاب‌های مشاهده شده افراد استنباط می‌کنند اما رفاه ذهنی، به‌جای آنکه رفاه را برمبنای ترجیحات آشکار شده اندازه‌گیری کند، آن را از طریق ترجیحات بیان شده افراد اندازه‌گیری می‌کند. به‌عبارت دیگر اقتصاددانان بیشتر به آنچه افراد انجام می‌دهند می‌نگرند، نه به آنچه آنها می‌گویند. در میان اقتصاددانان مطلوبیت فقط به درآمدی بستگی دارد که از طریق انتخاب‌ها و ترجیحات فرد در محدوده بودجه انسان عقلایی به مصرف وی تبدیل می‌شود. افراد ترجیحات مختلفی بر کالاهای مادی و غیرمادی دارند، مثلا ممکن است افراد کاری با درآمد کمتر ولی شأن اجتماعی بیشتر را به کاری با درآمد بیشتر ولی بدون شأن اجتماعی بالا ترجیح دهند. نظیر این‌گونه رفتارها چندان با چارچوب حداکثرسازی مطلوبیت موردنظر اقتصاد نئوکلاسیک منطبق نیست. رشد اقتصادی شادکننده نیست بخش بزرگی از مطالعات اقتصاددانان در زمینه رفاه ذهنی درباره چگونگی رابطه رفاه ذهنی با رشد اقتصادی بوده است. درواقع سوال اصلی اینجاست که آیا افزایش درآمد باعث افزایش شاخص‌های رفاه ذهنی شده است یا خیر؟ در سطح یک کشور، مطالعات انجام یافته حکایت از بیشتر بودن رفاه ذهنی افراد با درآمد بالا در مقایسه با افراد با درآمد پایین دارد، اما در طول زمان افزایش درآمد همه افراد لزوما به افزایش شادکامی آنها منجر نشده، این مساله به معمای شادکامی شهرت یافته است. درواقع پس از رسیدن به سطح مشخصی از درآمد یا به‌عبارتی تامین نیازهای اساسی افراد، آثار ناشی از رشد درآمد بر شادکامی بسیار کم‌رنگ می‌شود یا حتی معناداری خود را ازدست می‌دهند. براساس تحقیقات نشان داده، در امریکا و انگلستان در سال1972 تا 1990 باوجود رشد اقتصادی مثبت شادکامی ثابت بوده است. یکی از معروف‌ترین توضیحات ارائه شده درباره معمای شادکامی این است که شادکامی افراد به جایگاه نسبی درآمدشان در جامعه بستگی دارد؛ به‌عبارت دیگر شادکامی، علاوه‌بر سطح مصرف حاصل از درآمد، به جایگاه نسبی فرد نسبت به سایر افراد اجتماع وابسته است. در مقایسه بین کشوری، درآمد رابطه مثبتی با شادکامی دارد. به‌طور میانگین کشورهایی که سطح درآمد بالایی دارند، از شادکامی بسیار زیادی برخوردارند. کشورهای خیلی فقیر هنگامی که شروع به ثروتمندشدن می‌کنند به شادکامی بیشتری دست می‌یابند. اما میزان این افزایش با نزدیک ‌شدن به سطوح بالاتر درآمد کاهش می‌یابد؛ هرچند استثناهایی نیز مانند نیجریه که کشوری بسیار فقیر با سطح شادی بالا و ژاپن کشوری ثروتمند با شادی کم هستند، وجود دارد اما تحقیقات نشان می‌دهد که ثروتمندان عموما از فقرا شادترند. تاثیر بیشتر بیکاری از تورم بر شادی اگرچه حداقل در کشورهای پیشرفته رشد درآمد سرانه موجب رشد رفاه نمی‌شود، اما رفاه رابطه مثبتی با درآمد سرانه دارد. در سطح داده‌های خام، بین میانگین شاخص رضایت از زندگی و شاخص‌های تورم و نرخ بیکاری رابطه منفی وجود دارد. شادکامی افراد با کاهش میزان تورم و بیکاری افزایش می‌یابد. همچنین همان‌گونه که ذکر شد، در مقایسه بین کشوری، رفاه رابطه مثبتی با درآمد سرانه دارد، اگرچه رشد درآمد سرانه، حداقل در کشورهای پیشرفته موجب رشد رفاه نمی‌شود ولی افزایش تورم و نرخ بیکاری باعث کاهش معنادار رضایت از زندگی می‌شود. در تحقیقات به‌دست آمده به‌نظر می‌رسد که در کشورهای فقیرتر افزایش درآمد سرانه با میزان رضایت از زندگی رابطه مستقیم دارد اما در کشورهای ثروتمند رابطه معناداری میان افزایش درآمد و رضایت از زندگی وجود ندارد. ضریب اثرگذاری نرخ بیکاری بر رفاه از ضریب اثرگذاری نرخ تورم بر رفاه بزرگ‌تر است. افزایش بیکاری بر رفاه جوامع دو اثر متفاوت دارد؛ اول شخصی و سپس اثر کلی. افزایش نرخ بیکاری به این معناست که عده‌یی شغل خود را ازدست داده و نتیجه ازدست دادن شغل بر رفاه آنها منفی است. به‌علاوه افزایش نرخ بیکاری بر رفاه شاغلان جامعه نیز موثر است. افراد در جامعه با نرخ بیکاری زیاد امنیت شغلی کمتری احساس می‌کنند و ترس بیشتری از بیکار شدن دارند. احتمالا تورم بالای کشورهای در حال توسعه حساسیت آنها را نسبت به تورم کاهش داده و ترجیحات آنها تمایل بیشتری به کاهش بیکاری را نشان می‌دهد. کاهش بیکاری از کاهش تورم مهم‌تر است و مردم حاضرند درقبال یک‌درصد کاهش بیکاری مقداری بیش از یک‌درصد افزایش تورم را بپذیرند؛ بنابراین در تابع رفاه اجتماعی مدنظر سیاست‌گذار پولی، وزن این دو متغیر یکسان نیست و سیاست‌گذار حداقل در کوتاه‌مدت می‌تواند برای بیکاری وزن بیشتری قایل شود. درنهایت ثبات اقتصادی و بهبود وضعیت اقتصاد کلان فارغ از نظم‌های آماری که در سطح خرد وجود دارد و با فرض ثبات آنها، می‌تواند به بهبود رفاه اجتماعی کمک کند.