۰ نفر

هنرمندی که خبر مرگ خود را شنید

۱۸ دی ۱۳۹۳، ۱۹:۳۷
کد خبر: 72098

شهرام لاسمی بازیگر نقش قلقلی از اتفاقاتی که بعد از شنیدن خبر فوتش در رسانه ها و شبکه های مجازی افتاده بود سخن گفت و اینکه این خبر باعث شد با بسیاری از افراد ارتباط دوباره ای برقرار کند.

اسم دهه شصت که می آید کلی خاطره برای نسلی که آن را تجربه کرده اند، زنده می شود، از کتاب‌های درسی و داستان‌های خاطره انگیز «تصمیم کبری» و «کوکب خانم» و «چوپان دروغگو» گرفته تا لوازم التحریر و نوارهای کاست، خوردنی‌ها و همه آنچه که زندگی آن نسل را می ساخت. به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل ازمهر، این میان یک چیز دیگر هم بود که خاطره اش همیشه و همیشه در ذهن‌ها حک شده است و آن تلویزیونی بود که با چند شبکه و چند برنامه کودک تمام زندگی ما شده بود. کارتن‌ها و برنامه‌های عروسکی یک طرف و برنامه‌هایی که یک مجری داشت و با شما صحبت می کرد طرف دیگر. این میان برنامه ای هم با نام «بازی، شادی، تماشا» که مجید قناد آن را به همراه یکی که همیشه قلقلکی بود و اشتباهاتی هم داشت اجرا می کرد. شهرام لاسمی همان قلقلی آن دوران است، کسی که یک هفته پیش به یکباره با خبر تکذیب فوتش به میان رسانه ها آمد. بخشهایی از گفتگوی قلقلی: - ما در یک میهمانی بودیم و به تدریج دوستان و آشنایان نزدیک و دور با من تماس می گرفتند، البته فقط احوالپرسی می کردند و حرفی از اصل ماجرا نمی زدند و بعد از تکرار تماس‌ها، متوجه شدم که جریان از چه قرار است. من تعجب کردم که چه کسی می تواند چنین شایعه ای را ایجاد کند. آن شب تا صبح نخوابیدم و حتی از خارج از کشور هم تماس‌هایی داشتم. - از همکاران صدا و سیما افراد زیادی همچون داوود منفرد، مجید قناد، مسعود روشن پژوه و ... با من تماس گرفتند، اما از میان مدیران تنها علی زارعان حالم را پرسید. - مسلما اینکه شخصی خبر فوتش را ببیند و بشنود حس خوبی ندارد، با این حال بعد از چند روز فکر می کنم این اتفاق چندان هم برای من بد نبوده است، چون این قضیه باعث شد با خیلی از دوستانی که با هم حرف نمی‌زدیم و حتی قهر بودیم، صحبت کنم و من آن را به فال نیک می گیریم. بسیاری بودند که ما سال ها از یکدیگر خبری نداشتم و آن شب پیامک دادند و من با شوق با آنها تماس گرفتم. حتی شخصی که طرح یک فیلم تلویزیونی را برای او برده بودم و آن را نپذیرفته بود بعد از این اتفاق با من تماس گرفت، حالم را پرسید و از من خواست طرح را دوباره نزدش ببرم. - مرگ به نوعی تلنگر ایجاد می‌کند که آدم ها تا زمانی که زنده هستند هوای هم را داشته باشند و بعد از اتفاق نگویند کاش نمی‌مرد. چقدر خوب است که تا وقتی زنده هستیم به داد هم برسیم. شما فرض کنید شخصیتی که سال ها با بچه ها و نسلی از مردم ارتباط برقرار کرده است تنها بعد از چنین اتفاقاتی مورد توجه مسئولان قرار بگیرد. باید مسئولان به فکر هنرمندان باشند هر چند هنرمندان فعلا جایگاهی ندارند، مگر اینکه چنین اخباری از آنها شنیده شود. به هر حال این اتفاق برای خود من هم تلنگری شد و همان‌طور که گفتم با بسیاری از افرادی که ارتباطم قطع شده بود، ارتباط دوباره ای برقرار کردم اگرچه که غیر از این درباره خود مرگ فکر می‌کنم که پدیده ای شیرین و زیباست. -چرا باید از مرگ بترسم. بارها پیش آمده است که در هواپیما افرادی را دیده ام که در زمان خطر چقدر می ترسند، اما من هیچ‌گاه چنین حسی نداشتم. فکر می‌کنم مرگ بالاترین درجه نزدیکی به خداوند است و این حس خوبی دارد. - مرحوم فریماه فرهی خالق شخصیت قلقلی بود که متاسفانه در اثر سرطان درگذشت. وی با شناختی که نسبت به بچه ها داشت برنامه «بازی، شادی، تماشا» را به عنوان یک مهدکودک مجازی برای بچه‌هایی که نمی توانستند به مهد بروند، ایجاد کرد. در این برنامه طراحی شخصیت قلقلی بر این اساس بود که وقتی بچه‌ها انگشت خود را به سمت او می گیرند، قلقلکی شود و خنده اش بگیرد. - در این سال ها چند کار به من پیشنهاد شد از جمله یک فیلم سینمایی بود و چند سال پیش من به سراغ مدیران رفتم و اعلام کردم که می خواهم نقشی را بازی کنم. آنها بیان کردند که شخصیت قلقلی (شخصیتی که حرف نمی زند) یک شخصیت ملی شده است و از من خواستند چنین کاری نکنم. من هم به احترام آنها این سخن را قبول کردم و همچنین خودم هم تصمیم گرفتم «قلقلی» را حفظ کنم. - شاید من فرصت هایی را از دست داده باشم، البته باید این را بگویم که من به خواسته مدیران سازمان احترام گذاشتم و به حرف آنها فکر کردم حالا که ملی شده ام پس مسئولیت‌های زیادی دارم و حتی شاید دیگر از نظر کاری مشکلی نداشته باشم اما شرایطی پیش آمد که مدیران عوض شدند و وقتی خواستم دوباره قلقلی را به تلویزیون بیاورم، مدیری گفت دوره «قلقلی» گذشته است. تنها علی زارعان از جمله کسانی بود که تلاش داشت کاری کند اما می دانم که دستش کوتاه است و نتوانست. - جالب ترین خاطره اتفاقات همین یک هفته پیش بود که آدم ها از کنار من رد می شدند و با حالتی شوک که قلقلی زنده است، نگاهم می کردند. - خاطرم هست این کاراکتر آنقدر جا افتاده بود که گاهی بچه ها انگشتشان را سمت من می گرفتند و من هم باید می خندیدم. - سعی می کردم به نحوی خواسته کودکان را برآورده کنم و همیشه می خندیدم. - من آن زمان سعی می کردم حتی سر ضبط برنامه ها هم صحبت نکنم. خاطرم هست در پشت صحنه یکی از برنامه ها خانواده ای از مجید قناد پرسیده بود که «قلقلی واقعا حرف نمی زند» و او هم با اشاره به من فهماند که این خانواده می خواهد حالت را بپرسد، من هم با ابتدا با ایما و اشاره با آنها صحبت و از آنها تشکر کردم و در آخرین لحظاتی که در حال رفتن بودند جمله ای گفتم که باعث شوک آنها شد. - در تمام این سال ها اگر کسی هم به من سلام می کرد من سعی می کردم سلام و احوالپرسی را هم با اشاره نشان دهم زیرا دوست ندارم آن نقش برای مخاطبم فرو بریزد و بچه های آن زمان فکر کنند که با احساسات آنها بازی شده است و تنها اگر مجبور بشوم سخن می گویم. - به نوعی سعی می کردم گلیم خود را از آب دربیاورم و یکی از کارهایم اجرا در مهدکودک ها بوده و هست.- من بچه ها را بسیار دوست دارم به طور مثال دخترم به تازگی ازدواج کرده است اما چندی پیش به او گفتم که وقتی نوه ام به دنیا آمد و به 5 یا 6 ماهگی رسید او را به من بسپارد و دیگر با فرزندش کاری نداشته باشد. (با خنده) - بله شرایط به گونه ای شده است که بزرگترها بیشتر سرشان در گوشی های موبایل است و اگر بچه ها بخواهند با آنها بازی کنند و یا به پارک و طبیعت بروند، می گویند حوصله نداریم. - در تهران چندان مکان تفریحی نداریم و شاید شهرهایی مثل اصفهان منظره های دیدنی بیشتری داشته باشند اما در تهران آن هم در این فصل بیشتر می توان به سینما یا تئاتر رفت. -همسرم خیلی اهل سینما نیست، البته هم اکنون کارشناسی گریم می خواند و امیدوارم به این ترتیب به سینما هم علاقه مند شود تا با هم به سینما برویم. اما الان بیشتر در خانه فیلم می بینم و این یکی از سرگرمی های من است. - «کلاشینکف» بود که خیلی دوستش داشتم. از بازی رضا عطاران در این فیلم بسیار لذت بردم و حتی به خودش هم این را گفتم. فکر می کنم مردم ما به این فضای شاد احتیاج دارند. خاطرم هست ما تابستان برنامه ای در برج میلاد داشتیم که مردم بسیار از آن استقبال کردند، حتی در زمان قدیم هم وقتی نمایشگاه کتاب برگزار می شد در کنار آن از شخصیت های مورد علاقه کودکان دعوت می شد و به این ترتیب بچه ها بیشتر به چنین فضاهایی علاقه مند می شدند و خاطره این افراد هم برایشان زنده می شد. - فرزند دیگرم 13 سال دارد و یک سال است که در یک آموزشگاه دوره بازیگری می گذراند. -تا آن جایی که بتوانم سعی دارم توصیه کنم بازیگری را به عنوان یک حرفه نپذیرد، درس بخواند و در کنار شغل اصلی خود بازیگری هم داشته باشد. چون اگر مثل من صرفا بازیگر باشد فقط ضربه خواهد خورد. - میهمانی گرفتن و میهمانی دادن را دوست دارم. هم به نوعی دیداری تازه می کنید و هم تبادل ارتباط و عقیده است و هم فضای بانشاطی را در کنار آشنایان تجربه می کنید. - بله، درست است، اما من چندان از این شبکه های مجازی مثل لاین و وایبر استفاده نمی کنم، بلکه برایم بیشتر کاربرد خبری دارد. - خواهر من در حوالی دماوند زندگی می کند و ما هر از چند گاهی به آنجا می رویم. - در این هوای سرد شاید هر کسی امکانات لازم را نداشته باشد که به هر جایی که دوست دارد برود و بعد ممکن است مردم با شنیدن سخن من بگویند که فلانی دل خوشی دارد که چنین پیشنهادهایی مطرح می کند. با این حال فکر می کنم خوب است که خانواده ها به سینما و یا تئاتر بروند و یا حداقل در خانه دورهمی فیلم ببینند و حتی تخمه بخرند و همچون شب چله با هم بودن را تجربه کنند. - اگر یک کتاب 10 صفحه ای را به من بدهند شاید در 10 روز بخوانم اما اگر 10 فیلم داشته باشم فکر کنم همه را در یک روز می بینم. - سالار عقیلی را بسیار دوست دارم و همچنین همایون شجریان را، از شعرهایی که مضامینی درباره خداوند دارد لذت می برم و فکر می کنم این اشعار به نوعی آدم را درگیر خود می کند. - طرح یک فیلم تلویزیونی با عنوان «هشت» را دارم که درباره امام رضا (ع) است و خیلی دوست دارم زودتر آن را به سرانجام برسانم. امیدوارم خداوند کمک کند. من از رئیس جمهور و این دولت انتظار دارم که اتفاقات خوبی را برای مردم، هنرمندان و مخصوصا کودکان رقم بزنند. روی کودکان تاکید می کنم چون نمی دانم بچه های این نسل که با «بن تن»، خشونت و کشتی کچ بزرگ می شوند در آینده به کجا خواهند رسید.